
با فرونشستن غبارها و كنار رفتن حجابها از حوادث مابعد انتخابات، بررسي مواضع دوپهلوي برخي جريانها و چهرههايي كه از وجه تاريخي و سياسي درون مجموعه جريان اصولگرا تعريف ميشوند ضروري بهنظر مي رسد.
در ايام انتخابات و خصوصاً حوادث و آشوبهاي پيش آمده بعد از انتخابات كه ساختار شكني جريان دوم خرداد و كانديداي آن وضوح كاملي يافت و آشوبها و اغتشاشات، ثبات سياسي كشور را در معرض تهديد قرار داده بود، مواضع برخي جريانات منتسب به اصولگرايي و رسانههاي آنان موجب بهت و حيرت بدنه جريان اصولگرا و مجموعه نيروهاي وفادار به انقلاب گرديد. البته "اتخاذ مواضع دوپهلو "، "گردگويي انتخاباتي "، "بوسه هاي تاكتيكي " و. . . مواردي بودند كه در هفتههاي منتهي به انتخابات از سوي اين جريانات در دستور كار داشت. آنها در حالي كه به لحاظ تاريخي در درون جبهه اصولگرايي تعريف ميشدند، مختصاتي بينابيني از خود ترسيم كرده و حتي در حالي كه بعضاً سابقه نظام انديشگي شان در افق راست تعريف ميشد، از كانديدايي در رسانه هاي خود حمايت مي كردند كه دقيقاً در تباين با اين سابقه تاريخي بود. اين روند پس از قطعي شدن نتايج انتخابات و آغاز اغتشاشات نيز ادامه يافت و رسانههاي اين جريان، اتخاذ مواضع دوپهلو و حتي همسو با جريان دوم خردادي را در قبال حوادث به نمايش گذاشتند. بهراستي راز درميانه ماندن اين جماعت چه بود؟ خواهيم گفت.
سنگ بناي اتخاذ چنين مواضعي از سوي اين جريانات و رسانهها يك تحليل سياسي ويژه است.
آنها براين باور بوده و هستند كه جريان دوم خرداد در اين دور از انتخابات كامياب نبوده و نظام نيز با توجه به اقتدار و ثباتش، مشكلي در مديريت اغتشاشات و حوادث پيش آمده بعد ازانتخابات نخواهد داشت. اما در اين ميان آنچه مهم است پتانسيل اجتماعي ايجاد شده توسط جريان دوم خرداد بود يا همان راي 13 ميليوني است كه لقمه آمادهاي براي انتخابات بعدي رياست جمهوري است! تئوري پردازان اين جريان سياسي، براين باورند كه جبهه دوم خرداد بعد از انتخابات دهم رياست جمهوري، دچار اضمحلال شده، بخشي از آن به اپوزيسيون منضم و بخش ديگر نيز دچار سرخوردگي شده و انزواي سياسي را پيشه خواهد كرد. مضافاً اين كه جبهه دوم خرداد با سوخت رفتن خاتمي و موسوي و حتي هاشمي، از چهره اي كه مقبوليت لازم را براي قرار گرفتن در تراز رياستجمهوري آينده داشته باشد برخوردار نيست. بدين ترتيب اگر جريان ديگري بتواند با اتخاذ مواضع مشابه اصلاحطلبان، به نوعي مطالبات بدنه اجتماعي آنها در انتخابات اخير را نمايندگي كند، در انتخابات رياست جمهوري آينده ميتواند از اين بدنه 13 ميليوني به عنوان كف رأي خود بهره ببرد. پس هدف اصلي جريان ياد شده اين است كه:
1- نگاه 13 ميليون رأي دهنده به ميرحسين موسوي را به خود جلب كرده و خود را به عنوان جرياني همسو با مطالبات آنها جلوه دهد.
2- چون به باوراين جريان تمامي 13 ميليون راي دهنده به موسوي لزوماً گرايش سياسي اصلاح طلبانه ندارند و صرفاً به دنبال جرياني براي نمايندگي مطالبات خود ميگردند، خود را به تدريج به عنوان نماينده مطالبات آنان معرفي كند.
3- با تثبيت خود به عنوان نماينده بعدي مطالبات رأي 13ميليوني، اين رأي را در سبد خود تثبيت و با قرار گرفتن در موضع منتقد دولت دهم، ريزشهاي بعدي آراي احمدي نژاد را به سمت خود متمايل سازد تا در انتخابات رياست جمهوري بعدي با يك پشتوانه مطمئن آرا وارد عرصه شود.
اما اين تحليل بنا به دلايل متعدد نه با مباني اصولگرايانه سازگاري دارد و نه با واقعيات سياسي و اجتماعي كشور ما همخواني دارد:
- چنين تحليلي براي چنان هدفي، هيچ سنخيتي با اصولگرايي ندارد و به تعبير دقيق نوعي فرصت طلبي سياسي است. مضافاً اينكه اين مدل فرصت طلبي، باورپذير نيز نيست.
- برخلاف تحليل جريان مزبور، 13 ميليون راي ميرحسين موسوي لزوماً مبناي " نه به احمدي نژاد " نداشته است كه در انتخابات آينده به جرياني تعلق گيرد كه مقابل تفكر احمدينژاد باشد. برخي به دليل علقه هاي تاريخي در طيف حاميان موسوي قرارگرفتند، برخي به دلايل سياسي، برخي به دليل مطالبات ويژه فرهنگي و اجتماعي، عده اي هم براي نه گفتن به احمدي نژاد. پس اين 13 ميليون را مي توان رأي چهل تكه اي دانست كه گرايش هاي مختلفي را شامل بوده و قاعدتاً متصور نخواهد بود كه نمايندگي مطالبات همه آنها در چارچوب يك جريان، آن هم جريان بدلي بگنجد.
- ملت ايران سره را از ناسره، اصل را از بدل و خود را از دگر بخوبي تشخيص مي دهد. اين تشخيص حتي در اين دور از انتخابات بهوضوح خود را به نمايش گذاشت. يكي از دلايل عدم اقبال به موسوي همين "نقش بازي كردن "، دور شدن از هويت واقعي خود و قرار گرفتن در جايگاه ديگري بود. نميتوان صرفاً با تقليد و ايفاي نقش، آراي مردم را به خود اختصاص داد كه اگر جز اين بود دراين دور از انتخابات نتيجه به شكل ديگري رقم ميخورد.
- جريان سياسي دوم خرداد گرچه از تاب و توان افتاده اما بي شك اجازه نخواهد داد پايگاه اجتماعي آن به سهولت دراختيار كسي قرارگيرد حتي اگر دركسوت اقليت ضعيف باشد. اگرچه سهم جريان سياسي دوم خرداد از 13 ميليون رأي موسوي بسيار اندك است اما در هر حال اين جريان به سادگي اجازه نميدهد جريان ديگري به مصادره پايگاه اجتماعي خود بپردازد. كمااينكه در ابتداي شكل گيري فضاي انتخاباتي اخير، عدهاي از درون جبهه اصولگرايي به سران دوم خرداد مراجعه نموده و از آنها خواستند كه به جاي معرفي نامزد اصلاح طلب از رقابت آنان با احمدي نژاد حمايت كنند اما پاسخ رهبران اصلي دوم خرداد اين بود كه ما مرزهاي هويتي خود را نميشكنيم! البته دوم خرداديها در يك صورت حاضر به چنين معاملهاي ميشوند و آن اينكه امتيازات ويژهاي براي آنها فراهم شود. از همان نوع امتيازاتي كه ميرحسين موسوي به اين جريان داد و او را تا حد پشت پا زدن به همه سوابق و مواضع گذشته و گفتمان اوليهاش كشاندند.
/2759/