
سيدنظام الدين طباطبايي در نامه اي به رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام نوشته است: شما در خطبه هاي نمازجمعه تهران در تاريخ 26 تيرماه 1388، در قامت نماينده کانديداي ناکام رياست جمهوري سخناني بر زبان رانديد که دور از انتظار بود و از جهات گوناگون، مورد ابهام و پرسش جدي است.
متن نامه طباطبابي که در شماره امروز روزنامه کيهان به چاپ رسيده، به اين شرح است:
حجت الاسلام والمسلمين جناب آقاي هاشمي رفسنجاني
با سلام و تحيت
جناب عالي در خطبه هاي نمازجمعه تهران در تاريخ 26 تيرماه 1388، در قامت نماينده کانديداي ناکام رياست جمهوري سخناني بر زبان رانديد که دور از انتظار بود و از جهات گوناگون، مورد ابهام و پرسش جدي است، که در اين فرصت به مهم ترين آن ها مي پردازيم.
1- در مقدمه سازي و شيوه استدلال، در استناد به حديث سيدبن طاووس، نکات قابل تاملي نهفته است که پس از نقل متن حديث و ترجمه آن با شما گفت و گو خواهيم کرد.
امام علي(علیه السلام) مي فرمايد: «و قد کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) عهد الي عهدا فقال: يا ابن ابي طالب! لک ولاء امتي، فان و لوک في عافيه و اجمعوا عليک بالرضا فقم بامرهم و ان اختلفوا عليک فدعهم و ما هم فيه».(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با من پيماني بست و فرمود: اي پسر ابوطالب! ولايت بر امت من از آن توست. اگر در کمال عافيت و سلامت، تو را به ولايت خويش برگزيدند و با رضايت برخلافت تو اجماع نمودند، ولايت آن ها را برعهده بگير و اگر برخلافت تو اختلاف کردند، آن ها را - با اختلافي که در آن افتاده اند - به حال خود واگذار.
اين روايت آشکارا قلمرو مشروعيت الهي از مقبوليت مردمي را جدا نموده و بيان مي کند که اميرمؤمنان به نصب الهي، ولي مردم است، اگر آن ها نيز پذيرفتند، داراي مقبوليت مردمي هم مي شود و مي تواند به مسئوليت هاي حاکم اسلامي عمل کند وگرنه، نه!
بنابراين، آن چه در اين باره مي توان گفت اين است:
الف- اين حديث، برهان قاطعي است بر رد ادعايي که سال هاست اصلاح طلبان آن را در شيپور رسانه ها مي دمند که فرقي بين مشروعيت و مقبوليت نيست و هر دوي اين ها، به راي مردم است و از ظاهر استدلال جناب عالي نيز پيداست که مانند آنان فکر مي کنيد.
ب- چنين مي نمايد که حضرت عالي بر آن بوده ايد که حديث مذکور را به وضعيت امروز جامعه ايران، تطبيق دهيد و از رئيس جمهور منتخب با آراي بيش از 24 ميليون و پانصد هزار بخواهيد تا به سود کسي که 13 ميليون راي داشته کنار برود، چرا که جامعه دچار اختلاف شده است، شاهد اين برداشت اين است که از اقليتي - که البته محترم اند - پيوسته با عنوان «مردم» ياد کرديد و اکثريت مردم را به کلي ناديده انگاشتيد و آن اقليت را با نام مردم، در مقابل نظامي اسلامي قرار داديد، در حالي که اين شيوه، نه شرعي است، نه قانوني و نه زيبنده چون شمايي!
افزون بر اين ها شيوه مذکور در تضاد با مفاد حديث مورد استناد است. چرا که اولا، اين حديث مربوط به بيعت و مرحله قبل از استقرار خلافت علي(علیه السلام) است نه پس از خليفه شدن آن حضرت(علیه السلام) و دليلش آن است که در مدت پنج سال حکومت علي(علیه السلام)، سه جنگ ناجوانمردانه بر آن امام مظلوم تحميل شد و بخش عظيمي از يارانش، به علت خودخواهي جمود شدند و در نخيله اردوگاه زدند و آن امام نه تنها کنار نرفت بلکه افشاگرانه و محاجه گرا، سرانجام با آنها به عنوان «باغي» جنگيد. پس هم در استدلال و هم در نتيجه گيري به خطا رفته ايد.
ثانياً، معناي عبارت «و ان اختلفوا عليک»، يعني اگر اختلاف به گونه اي بود که هيچ کدام از دو جهت قابل رجحان و تکيه گاه نبود آن ها را رها کن و معنايش اين نيست که حاکم ديني نبايد هيچ مخالفي داشته باشد زيرا در هيچ مقطع تاريخي اي جامعه درباره انبيا و اوصيا اتفاق نظر نداشته اند و همواره عده اي از مردم، مخالف آن ذوات مقدس بوده اند.
ثالثاً، با مشخص شدن وزن سياسي اقليت و اکثريت، سيره عقلا و عرف جامعه، بر تبعيت از رأي اکثريت است نه بر هم زدن بازي به نفع بازنده. بنابراين متأسفانه، شما و کانديداي ناکامتان، به جاي التزام عملي به مفاد اين حديث و تبعيت از قوانين موضوعه، با ترديدافکني و از راه هاي غيرقانوني و شهر آشوبي مي خواهيد به اهدافتان دست يابيد! غافل از آن که اين راه، سرابي بيش نيست!
رابعاً، اگر استناد به اين حديث، توسط جناب عالي در کنار جمله اي که در تاريخ 27 تيرماه 88 به هيئت منتخب مجلس براي پي گيري حوادث بعد از انتخابات گفته ايد، فهم شود، ابعاد ماجرا بسي گسترده تر از آن است که ساده انديشان مي پندارند. شما در آن ديدار فرموديد: «موسوي به فراتر از ابطال انتخابات فکر مي کند». راستي معناي اين سخن ساختارشکنانه چيست و موسوي و حاميانش چه توطئه اي در سر دارند، آيا اين همان انقلاب مخملي اي که تکذيب مي شود، نيست؟!
متأسفانه شما از حيث عقلانيت سياسي هم در تشخيص مصلحت بازمانده ايد، و به عنوان سخنگوي اقليتي ساختارشکن به ميدان آمده ايد که بدترين شرايط را براي بازي انتخاب کرده است و با عدم پاي بندي به قوانين کشور و مباشرت و معاونت در جرايم بسيار، انبوهي از حاميان را از خود رانده و حمايت دشمنان کينه جوي نظام اسلامي را به دست آورده و خشم ميليون ها مجاهد انقلابي را برانگيخته است، آيا بنا داريد همه اندوخته سال هاي مبارزه و خدمت را به پاي چنين فردي بريزيد؟! از تو حيف است به اين طايفه دمساز مباش!
2- جناب عالي، براي عبور از فتنه اي که بحرانش ناميده ايد، پيشنهادهايي مطرح کرده ايد:
2-1- آزادي زندانيان ماجراي اخير
2-2- دلجويي از آسيب ديدگان اخير
2-3- رعايت آزادي رسانه ها براساس قانون
2-4- انعکاس نظرات دوطرف در صدا و سيما
2-5- دلجويي از علمايي که در جريان انتخابات دلگير شده اند
درباره اين فقرات نيز سؤالاتي مطرح است:
يکم، شما خوب مي دانيد که در جريان تظاهرات غيرقانوني روزهاي اخير، اعمال فراواني صورت گرفته که وفق مواد و تبصره هاي متعدد قانون مجازات اسلامي، در مجرمانه بودن آن ها، نبايد ترديد کرد؛ عناويني چون «اخلال در نظم و آسايش عمومي و ممانعت از کسب و کار مردم»، «محاربه و افساد في الارض»، «قتل و جرح نفوس محترم»، «احراق و تخريب و غارت اموال عمومي و خصوصي و حتي آتش زدن خانه خدا (مسجد) و تبليغ عليه نظام جمهوري اسلامي»، «همکاري با بيگانگان و توطئه عليه امنيت ملي.»
حال سؤال اين است، آيا زندانياني که يا خود به اين جرائم اعتراف کرده، يا در حال ارتکاب جرم دستگير شده يا قرائن و شواهد قطعي مانند کشف ابزار جرم در منازل و محل کارشان، دال بر مجرميت آنهاست، براساس کدام منطق حقوقي بايد آزاد شوند؟ بلي بي گناهان نبايد دستگير مي شدند و اگر موردي بوده سريعا بايد آزاد مي شد، ولي مي دانيد که تاکنون اين گونه افراد شناسايي و آزاد شده اند، لذا مصداق سخن شما زندانياني است که غالبا مرتکب اعمال مجرمانه شده يا لااقل متهم به آن هستند!
سؤال ديگر اين که شما در خطبه هاي نمازجمعه، هيچ گاه از اغتشاشگران و اراذل و اوباش، سخني به ميان نياورديد و تنها از دو گزينه مردم و نظام سخن گفتيد، براستي آيا جناب عالي آشوبگران را مردم و اکثريتي را که به رقيب شما راي داده اند، مردم نمي دانيد؟!
دوم، سخن از دلجويي آسيب ديدگان اخير به ميان آورده ايد، حال بايد معلوم شود که آيا 8 تن بسيجي مظلوم و افزون بر 400 تن نيروي انتظامي که به دست اغتشاشگران شهيد و مجروح گرديده و کسبه و مردم عادي که مغازه، خانه و موتورسيکلت و ماشين هاي آنان به آتش کشيده شده را جزو آسيب ديدگان مي دانيد يا خير؟ اگر مي دانيد چرا نامي از اينها نبرديد، آيا چون اينان، طرفداران نظام حاکم هستند، بايد به جرم دفاع از آن، جان و مالشان به آتش کشيده شود و حق دادخواهي ندارند؟!
سوم، رعايت آزادي رسانه ها براساس قانون، سخن متيني است ولي بايدثابت شود که کدام رسانه برخلاف قانون از فعاليت منع شده است تا رفع ممنوعيت گردد. قاعدتا نبايد انتظار داشته باشيد، رسانه هايي که برخلاف قانون مطبوعات عمل مي کنند، مورد مواخذه قرار نگيرند، گذشته از اين که هم اکنون بيشترين تبليغ عليه نظام توسط همين رسانه ها صورت مي گيرد.
چهارم، انعکاس ديدگاههاي دو طرف در صداوسيما مشروط به پذيرش منطق گفت وگو، پيشنهاد خوبي است ولي حتما فراموش نکرده ايد که صداوسيما رسما به آقاي موسوي همين پيشنهاد را ارائه کرد ولي وي از پذيرفتن آن سر برتافت و اعلام نمود: تنها در صورتي حاضر است در تلويزيون سخن بگويد که مجري اي وجود نداشته باشد و برنامه نيز به طور زنده پخش گردد!
پنجم، سخن از دلجويي علمايي که در جريان انتخابات دلگير شده اند، بسيار عجيب است، نه از آن رو که نبايد حرمت آن بزرگان پاس داشته شود بلکه از آن جهت که کساني، اکنون مدافع حريم آن استوانه هاي فقاهت و تقوا شده اند که سابقه جسارت به علماي بزرگوار را در پرونده خود و همفکرانشان دارند. حتما فراموش نکرده ايد که در دوران سازندگي در زير زمين مدرسه دارالشفاي قم چه کسي به مقام شامخ مرجعيت جهان تشيع، حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني (رحمه الله عليه) جسارت روا داشت!
حتما به خاطر داريد که کتاب موهن «کاووشي درباره روحانيت» توسط چه کسي نوشته شده و توسط چه موسسه اي به چاپ رسيد و رئيس و هيات امناي آن اکنون در چه جبهه اي قرار دارند؟
جالب است، در اين گردهمايي سردمدار حمايت از سخنان روحاني مخلص و محترم جناب استادي شده و بيانيه در حمايت از معظم له تهيه مي کنند که قبلاً به بهانه هاي واهي به برخي از مراجع معظم تقليد جسارت نموده اند.
رياست محترم مجمع تشخيص مصلحت نظام!
آيا به خاطر داريد که در دوران اصلاحات و توسعه سياسي که حضرت عالي آن را دوران نکبت مي ناميديد، چه اهانت هايي نثار علما و بزرگان روحانيت شد و جناب عالي مصلحت را در سکوت مي دانستيد. به عنوان نمونه:
در مطبوعات اصلاح طلبان نوشتند:(2)
1-«روحانيت، قشري گرا و انحصارطلب است، آن ها عوام پرور و مقلدپرورند، نه عاقل پرور» (روزنامه ايران، 18 شهريور 77، ص10)
2- «روحانيت در طول تاريخ ايران، سرسپرده مراکز قدرت بوده اند و مبارزان آن ها انگشت شمارند» (روزنامه صبح امروز، 3 دي 77، ص 6)
3-«قلم فقهاء در طول تاريخ، آغشته به خون آزادانديشان بوده است» (روزنامه جهان اسلام، 6 دي 77، ص6)
4-«مردم ايران، ثابت کرده اند که در مسائل سياسي از رهبران مذهبي و مراجع، خط نمي گيرند» (روزنامه نشاط، 71 اسفند 77، ص7)
5- «حکومت روحانيان، عامل عقب ماندگي جامعه است» (روزنامه خرداد، 1 تير78، ص6)
6- «روحانيت، جماعتي ساده دل و فريب خورند و تحليل سياسي ندارند» (هفته نامه توانا، 52 مرداد78، ص11).
با اين اوصاف، آيا تصور مي کنيد روحانيت، فريب ساختارشکناني را مي خورد که خط قرمزهاي نظام را زير پا نهاده و با قانون شکني و گستاخي معاون يا مباشر در جرائم کثير هستند و کاخ سفيد، رئيس رژيم اشغالگر قدس، و روساي دول انگليس، آلمان، ايتاليا و... از آنان حمايت مي کنند.
روحانيت، قرن هاست که فرياد زده اند، ولي فقيه، حجت امام زمان(عج الله تعالی الفرجه الشریف) است و انکار سخن او و فصل الخطاب بودن او، انکار امام زمان(عج الله تعالی الفرجه الشریف) و بغي بر او بغي بر ولي الله الاعظم است، حال چه باعث شده که تصور کنيد اين بلندمرتبگان از عقايد و سلوک ديني خود دست بردارند و پيرو سياست بازان ساختارشکني شوند که هيچ مشروعيتي براي فقاهت و روحانيت قايل نيستند. ملاحظات بسيار ديگري درباره سخنان شما وجود دارد ولي به همين ميزان بسنده مي کنيم؛ در خانه اگر کس است يک حرف بس است.
والسلام علي من اتبع الهدي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- ابن طاووس، کشف المحجه لثمره المهجه ، ص 248-942.
2-آزادي يا توطئه (نگاهي به کارنامه مطبوعات شبهه افکن) ص76-86.
حجت الاسلام والمسلمين جناب آقاي هاشمي رفسنجاني
با سلام و تحيت
جناب عالي در خطبه هاي نمازجمعه تهران در تاريخ 26 تيرماه 1388، در قامت نماينده کانديداي ناکام رياست جمهوري سخناني بر زبان رانديد که دور از انتظار بود و از جهات گوناگون، مورد ابهام و پرسش جدي است، که در اين فرصت به مهم ترين آن ها مي پردازيم.
1- در مقدمه سازي و شيوه استدلال، در استناد به حديث سيدبن طاووس، نکات قابل تاملي نهفته است که پس از نقل متن حديث و ترجمه آن با شما گفت و گو خواهيم کرد.
امام علي(علیه السلام) مي فرمايد: «و قد کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) عهد الي عهدا فقال: يا ابن ابي طالب! لک ولاء امتي، فان و لوک في عافيه و اجمعوا عليک بالرضا فقم بامرهم و ان اختلفوا عليک فدعهم و ما هم فيه».(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با من پيماني بست و فرمود: اي پسر ابوطالب! ولايت بر امت من از آن توست. اگر در کمال عافيت و سلامت، تو را به ولايت خويش برگزيدند و با رضايت برخلافت تو اجماع نمودند، ولايت آن ها را برعهده بگير و اگر برخلافت تو اختلاف کردند، آن ها را - با اختلافي که در آن افتاده اند - به حال خود واگذار.
اين روايت آشکارا قلمرو مشروعيت الهي از مقبوليت مردمي را جدا نموده و بيان مي کند که اميرمؤمنان به نصب الهي، ولي مردم است، اگر آن ها نيز پذيرفتند، داراي مقبوليت مردمي هم مي شود و مي تواند به مسئوليت هاي حاکم اسلامي عمل کند وگرنه، نه!
بنابراين، آن چه در اين باره مي توان گفت اين است:
الف- اين حديث، برهان قاطعي است بر رد ادعايي که سال هاست اصلاح طلبان آن را در شيپور رسانه ها مي دمند که فرقي بين مشروعيت و مقبوليت نيست و هر دوي اين ها، به راي مردم است و از ظاهر استدلال جناب عالي نيز پيداست که مانند آنان فکر مي کنيد.
ب- چنين مي نمايد که حضرت عالي بر آن بوده ايد که حديث مذکور را به وضعيت امروز جامعه ايران، تطبيق دهيد و از رئيس جمهور منتخب با آراي بيش از 24 ميليون و پانصد هزار بخواهيد تا به سود کسي که 13 ميليون راي داشته کنار برود، چرا که جامعه دچار اختلاف شده است، شاهد اين برداشت اين است که از اقليتي - که البته محترم اند - پيوسته با عنوان «مردم» ياد کرديد و اکثريت مردم را به کلي ناديده انگاشتيد و آن اقليت را با نام مردم، در مقابل نظامي اسلامي قرار داديد، در حالي که اين شيوه، نه شرعي است، نه قانوني و نه زيبنده چون شمايي!
افزون بر اين ها شيوه مذکور در تضاد با مفاد حديث مورد استناد است. چرا که اولا، اين حديث مربوط به بيعت و مرحله قبل از استقرار خلافت علي(علیه السلام) است نه پس از خليفه شدن آن حضرت(علیه السلام) و دليلش آن است که در مدت پنج سال حکومت علي(علیه السلام)، سه جنگ ناجوانمردانه بر آن امام مظلوم تحميل شد و بخش عظيمي از يارانش، به علت خودخواهي جمود شدند و در نخيله اردوگاه زدند و آن امام نه تنها کنار نرفت بلکه افشاگرانه و محاجه گرا، سرانجام با آنها به عنوان «باغي» جنگيد. پس هم در استدلال و هم در نتيجه گيري به خطا رفته ايد.
ثانياً، معناي عبارت «و ان اختلفوا عليک»، يعني اگر اختلاف به گونه اي بود که هيچ کدام از دو جهت قابل رجحان و تکيه گاه نبود آن ها را رها کن و معنايش اين نيست که حاکم ديني نبايد هيچ مخالفي داشته باشد زيرا در هيچ مقطع تاريخي اي جامعه درباره انبيا و اوصيا اتفاق نظر نداشته اند و همواره عده اي از مردم، مخالف آن ذوات مقدس بوده اند.
ثالثاً، با مشخص شدن وزن سياسي اقليت و اکثريت، سيره عقلا و عرف جامعه، بر تبعيت از رأي اکثريت است نه بر هم زدن بازي به نفع بازنده. بنابراين متأسفانه، شما و کانديداي ناکامتان، به جاي التزام عملي به مفاد اين حديث و تبعيت از قوانين موضوعه، با ترديدافکني و از راه هاي غيرقانوني و شهر آشوبي مي خواهيد به اهدافتان دست يابيد! غافل از آن که اين راه، سرابي بيش نيست!
رابعاً، اگر استناد به اين حديث، توسط جناب عالي در کنار جمله اي که در تاريخ 27 تيرماه 88 به هيئت منتخب مجلس براي پي گيري حوادث بعد از انتخابات گفته ايد، فهم شود، ابعاد ماجرا بسي گسترده تر از آن است که ساده انديشان مي پندارند. شما در آن ديدار فرموديد: «موسوي به فراتر از ابطال انتخابات فکر مي کند». راستي معناي اين سخن ساختارشکنانه چيست و موسوي و حاميانش چه توطئه اي در سر دارند، آيا اين همان انقلاب مخملي اي که تکذيب مي شود، نيست؟!
متأسفانه شما از حيث عقلانيت سياسي هم در تشخيص مصلحت بازمانده ايد، و به عنوان سخنگوي اقليتي ساختارشکن به ميدان آمده ايد که بدترين شرايط را براي بازي انتخاب کرده است و با عدم پاي بندي به قوانين کشور و مباشرت و معاونت در جرايم بسيار، انبوهي از حاميان را از خود رانده و حمايت دشمنان کينه جوي نظام اسلامي را به دست آورده و خشم ميليون ها مجاهد انقلابي را برانگيخته است، آيا بنا داريد همه اندوخته سال هاي مبارزه و خدمت را به پاي چنين فردي بريزيد؟! از تو حيف است به اين طايفه دمساز مباش!
2- جناب عالي، براي عبور از فتنه اي که بحرانش ناميده ايد، پيشنهادهايي مطرح کرده ايد:
2-1- آزادي زندانيان ماجراي اخير
2-2- دلجويي از آسيب ديدگان اخير
2-3- رعايت آزادي رسانه ها براساس قانون
2-4- انعکاس نظرات دوطرف در صدا و سيما
2-5- دلجويي از علمايي که در جريان انتخابات دلگير شده اند
درباره اين فقرات نيز سؤالاتي مطرح است:
يکم، شما خوب مي دانيد که در جريان تظاهرات غيرقانوني روزهاي اخير، اعمال فراواني صورت گرفته که وفق مواد و تبصره هاي متعدد قانون مجازات اسلامي، در مجرمانه بودن آن ها، نبايد ترديد کرد؛ عناويني چون «اخلال در نظم و آسايش عمومي و ممانعت از کسب و کار مردم»، «محاربه و افساد في الارض»، «قتل و جرح نفوس محترم»، «احراق و تخريب و غارت اموال عمومي و خصوصي و حتي آتش زدن خانه خدا (مسجد) و تبليغ عليه نظام جمهوري اسلامي»، «همکاري با بيگانگان و توطئه عليه امنيت ملي.»
حال سؤال اين است، آيا زندانياني که يا خود به اين جرائم اعتراف کرده، يا در حال ارتکاب جرم دستگير شده يا قرائن و شواهد قطعي مانند کشف ابزار جرم در منازل و محل کارشان، دال بر مجرميت آنهاست، براساس کدام منطق حقوقي بايد آزاد شوند؟ بلي بي گناهان نبايد دستگير مي شدند و اگر موردي بوده سريعا بايد آزاد مي شد، ولي مي دانيد که تاکنون اين گونه افراد شناسايي و آزاد شده اند، لذا مصداق سخن شما زندانياني است که غالبا مرتکب اعمال مجرمانه شده يا لااقل متهم به آن هستند!
سؤال ديگر اين که شما در خطبه هاي نمازجمعه، هيچ گاه از اغتشاشگران و اراذل و اوباش، سخني به ميان نياورديد و تنها از دو گزينه مردم و نظام سخن گفتيد، براستي آيا جناب عالي آشوبگران را مردم و اکثريتي را که به رقيب شما راي داده اند، مردم نمي دانيد؟!
دوم، سخن از دلجويي آسيب ديدگان اخير به ميان آورده ايد، حال بايد معلوم شود که آيا 8 تن بسيجي مظلوم و افزون بر 400 تن نيروي انتظامي که به دست اغتشاشگران شهيد و مجروح گرديده و کسبه و مردم عادي که مغازه، خانه و موتورسيکلت و ماشين هاي آنان به آتش کشيده شده را جزو آسيب ديدگان مي دانيد يا خير؟ اگر مي دانيد چرا نامي از اينها نبرديد، آيا چون اينان، طرفداران نظام حاکم هستند، بايد به جرم دفاع از آن، جان و مالشان به آتش کشيده شود و حق دادخواهي ندارند؟!
سوم، رعايت آزادي رسانه ها براساس قانون، سخن متيني است ولي بايدثابت شود که کدام رسانه برخلاف قانون از فعاليت منع شده است تا رفع ممنوعيت گردد. قاعدتا نبايد انتظار داشته باشيد، رسانه هايي که برخلاف قانون مطبوعات عمل مي کنند، مورد مواخذه قرار نگيرند، گذشته از اين که هم اکنون بيشترين تبليغ عليه نظام توسط همين رسانه ها صورت مي گيرد.
چهارم، انعکاس ديدگاههاي دو طرف در صداوسيما مشروط به پذيرش منطق گفت وگو، پيشنهاد خوبي است ولي حتما فراموش نکرده ايد که صداوسيما رسما به آقاي موسوي همين پيشنهاد را ارائه کرد ولي وي از پذيرفتن آن سر برتافت و اعلام نمود: تنها در صورتي حاضر است در تلويزيون سخن بگويد که مجري اي وجود نداشته باشد و برنامه نيز به طور زنده پخش گردد!
پنجم، سخن از دلجويي علمايي که در جريان انتخابات دلگير شده اند، بسيار عجيب است، نه از آن رو که نبايد حرمت آن بزرگان پاس داشته شود بلکه از آن جهت که کساني، اکنون مدافع حريم آن استوانه هاي فقاهت و تقوا شده اند که سابقه جسارت به علماي بزرگوار را در پرونده خود و همفکرانشان دارند. حتما فراموش نکرده ايد که در دوران سازندگي در زير زمين مدرسه دارالشفاي قم چه کسي به مقام شامخ مرجعيت جهان تشيع، حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني (رحمه الله عليه) جسارت روا داشت!
حتما به خاطر داريد که کتاب موهن «کاووشي درباره روحانيت» توسط چه کسي نوشته شده و توسط چه موسسه اي به چاپ رسيد و رئيس و هيات امناي آن اکنون در چه جبهه اي قرار دارند؟
جالب است، در اين گردهمايي سردمدار حمايت از سخنان روحاني مخلص و محترم جناب استادي شده و بيانيه در حمايت از معظم له تهيه مي کنند که قبلاً به بهانه هاي واهي به برخي از مراجع معظم تقليد جسارت نموده اند.
رياست محترم مجمع تشخيص مصلحت نظام!
آيا به خاطر داريد که در دوران اصلاحات و توسعه سياسي که حضرت عالي آن را دوران نکبت مي ناميديد، چه اهانت هايي نثار علما و بزرگان روحانيت شد و جناب عالي مصلحت را در سکوت مي دانستيد. به عنوان نمونه:
در مطبوعات اصلاح طلبان نوشتند:(2)
1-«روحانيت، قشري گرا و انحصارطلب است، آن ها عوام پرور و مقلدپرورند، نه عاقل پرور» (روزنامه ايران، 18 شهريور 77، ص10)
2- «روحانيت در طول تاريخ ايران، سرسپرده مراکز قدرت بوده اند و مبارزان آن ها انگشت شمارند» (روزنامه صبح امروز، 3 دي 77، ص 6)
3-«قلم فقهاء در طول تاريخ، آغشته به خون آزادانديشان بوده است» (روزنامه جهان اسلام، 6 دي 77، ص6)
4-«مردم ايران، ثابت کرده اند که در مسائل سياسي از رهبران مذهبي و مراجع، خط نمي گيرند» (روزنامه نشاط، 71 اسفند 77، ص7)
5- «حکومت روحانيان، عامل عقب ماندگي جامعه است» (روزنامه خرداد، 1 تير78، ص6)
6- «روحانيت، جماعتي ساده دل و فريب خورند و تحليل سياسي ندارند» (هفته نامه توانا، 52 مرداد78، ص11).
با اين اوصاف، آيا تصور مي کنيد روحانيت، فريب ساختارشکناني را مي خورد که خط قرمزهاي نظام را زير پا نهاده و با قانون شکني و گستاخي معاون يا مباشر در جرائم کثير هستند و کاخ سفيد، رئيس رژيم اشغالگر قدس، و روساي دول انگليس، آلمان، ايتاليا و... از آنان حمايت مي کنند.
روحانيت، قرن هاست که فرياد زده اند، ولي فقيه، حجت امام زمان(عج الله تعالی الفرجه الشریف) است و انکار سخن او و فصل الخطاب بودن او، انکار امام زمان(عج الله تعالی الفرجه الشریف) و بغي بر او بغي بر ولي الله الاعظم است، حال چه باعث شده که تصور کنيد اين بلندمرتبگان از عقايد و سلوک ديني خود دست بردارند و پيرو سياست بازان ساختارشکني شوند که هيچ مشروعيتي براي فقاهت و روحانيت قايل نيستند. ملاحظات بسيار ديگري درباره سخنان شما وجود دارد ولي به همين ميزان بسنده مي کنيم؛ در خانه اگر کس است يک حرف بس است.
والسلام علي من اتبع الهدي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- ابن طاووس، کشف المحجه لثمره المهجه ، ص 248-942.
2-آزادي يا توطئه (نگاهي به کارنامه مطبوعات شبهه افکن) ص76-86.