
راسخون: «شهيد سيدمرتضي آويني» در نقد فيلم سينمايي «هور در آتش» ساخته عزيزالله حميدنژاد مينويسد:
«هور در آتش» يك فيلم معمولي نيست؛ حتي در ميان فيلم هايي كه به دوران هشت ساله جنگ تحميلي توجه يافتهاند، «هور در آتش» يك فيلم معمولي نيست. اين سخن را به حساب علاقهها و دلمشغوليهاي خاص من نگذاريد، اگر چه انكار نمي كنم كه چنين علاقهاي وجود دارد؛ بلكه فضايي كه در «هور در آتش» تحقق يافته، تا آنجا به حقيقت نزديك است كه تماشاگر را به اين توهم دچار كند كه خود را در برابر يك فيلم مستند بينگارد. استناد به واقعيت امكاني نيست كه فقط در فيلمهاي مستند فراهم شود، اگر چه در فيلم هاي غير مستند، نزديك شدن به واقعيت تا اين حد، كاري است بسيار دشوار.
سخن گفتن درباره «هور در آتش» بدون عنايت به «ساختار مستند» آن ممكن نيست. نه فقط به اين علت كه «حميدنژاد» سابقهاي بسيار پربار در مستندسازي دارد، بلكه به آن علت كه نگاه او به جنگ كاملا واقعي است. اين مطلب چندان بيسابقه نيست، چنان كه «داوودنژاد» در فيلم «نياز» نيز اين خصوصيت به اين علت ظهور يافته كه «نياز» داستان بسيار سادهاي دارد كه پرداختي كاملا واقعي پيدا كرده است.
داستان «هور در آتش» داستان سادهاي نيست كه هر كس آن را در پيرامون خويش بيابد، اما «نياز» چنين داستاني دارد. ساختار مستندگونه « هور در آتش» به علت شباهت بسيار آن به «مهاجر» هم نيست، اگر چه هم از لحاظ داستان و هم از لحاظ تكنيك شواهد بسياري وجود دارد كه حميدنژاد در ساخت اين فيلم به «مهاجر» نظر داشته، هر چند اين امر كار او را به تقليد ظاهري نكشانده است و اصلا بايد دانست كه هيچ كس نميتواند از حاتميكيا تقليد كند مگر آنكه بينش فيلمسازي او را حقيقتا دريافته باشد.
وي در ادامه اين چنين مينويسد: با تاملي بيشتر شواهد بسيار ديگري ميتوان يافت بر اينكه حميدنژاد در فيلم «هور در آتش» به «ديدهبان» و «مهاجر» - و علي الخصوص مهاجر- نظر داشته است؛ اما همانطور كه گذشت، كار او نه تنها از حد يك تقليد ظاهري فراتر رفته، بلكه ميتوان اميدوار بود كه حاتميكيايي ديگر پيدا شده باشد.
«هور در آتش» نه فقط نميخواهد تماشاگر خويش را در منزلگاه ابهام متوقف كند و از اين طريق خود را به فكر وا دارد، بلكه تلاش ميكند و غير نمايشيترين معاني عالم را به حيطه بيان تصويري بكشاند و بنابراين، در عين آنكه مخاطب خويش را گزينش نميكند و به همه اجازه ميدهدكه به تماشاي فيلم بنشينند، آنان را به «سفري معنوي» ميبرد. لازمه تحقق اين «سفر و سلوك معنوي» آن است كه تماشاگر در مرحله نخست به عالم تجربيات احساسي و ادراكي شخصيتهاي فيلم وارد شود و فضاي رواني آن را دريابد و سپس به آنان طي طريق كند.
فيلم «هور در آتش» از آن لحاظ كه بتواند اين سفر معنوي را هر چه بيشتر توضيح دهد، نمونه بسيار خوبي است.
نكتهاي كه ذكر آن واجب است اين است كه اگر حميدنژاد همين مضمون را در قالب فيلمي چون «هامون» ميريخت - كه آن هم مدعي عرفان است - او نيز به همان چاهي ميافتاد كه مدعيان انتلكتوئليسم عرفاني افتادهاند. مهم اينجاست كه حميدنژاد خودش جبهه ديده و اهل سلوك است و از آن مهم تر اينكه در تكنيك سينمايي او، تماشاگر، خود پاي در راه اين سفر معنوي ميگذارد و همراه با ادامه فيلم كه بياني روايتي و ساده اما عميق دارد، ميرود.
فيلم «هامون» در مرحله «ادعاي عرفان» قرار دارد اما اگر فرض كنيم حميد هامون در طريق سفري معنوي نهايتا به دريا ميرسد و تطهير ميشود، باز هم تكنيك فيلم به گونهاي است كه تماشاگر خاص خويش را به تماشاي مظاهر بيروني اين سفر معنوي ميبرد و خود او را همراه با خود نميكشاند. تماشاگر مانده و هامون در تكاپوي رسيدن به مقصود است.
«هور در آتش» نگران مخاطب است و به واقعيت احترام ميگذارد و به همين علت از بيان انتزاعي پرهيز دارد و تا آنجا به واقعيت نزديك ميشود كه روايتي مستندگونه مييابد. استناد به واقعيت، همان طور كه گفتم، فقط در فيلمهاي مستند نيست كه تحقق مييابد. اين همه در حالتي است كه تدوين و موسيقي فيلم «هور در آتش» بر خلاف طراحي صحنه و فيلمبردارياش، اصلا كمكي به بيان تصويري و داستاني آن نكردهاند و حتي موسيقي در بسياري از صحنهها در نسبت عاطفي بين تماشاگر و فيلم ايجاد اختلال ميكند و او را عذاب ميدهد.
او در بخش ديگري از نقدش مينويسد: «هور در آتش» فيلمي است كه مضمون خويش را از جنگ تحميلي اخذ كرده است. خصوصيتي كه فيلم را ممتاز ميسازد آن است كه نگاه آن به جنگ كاملا حقيقي است و البته در كار فيلمسازي براي جنگي كه ما هشت سال از سالهاپس از پيروزي انقلاب را درگير آن بودهايم، فقط كافي نيست كه فيلمساز نگاه درستي به جنگ داشته باشد؛ چه بسا كه اين نگاه موجود باشد، اما فيلم از بازآفريني فضاي جبههها عاجز باشد. فيلمسازي كه درباره جنگ فيلم ميسازد، علاوه بر دشواريهاي خاص فيلمسازي مشكل مضاعفي دارد و آن اين است كه فضاي اين جنگ به هيچ جنگ شناخته شده ديگري در قرون جديد شبيه نيست.
جنگ تحميلي جنگي است كه ماهيت ديني دارد -نه از جانب رژيم بعث عراق كه تجاوز را آغاز كرده بود بلكه از جانب ما كه براي دفاع از حيثيات ديني و انقلابي خويش برخاستيم - و به تعبير بهتر، يك «جهاد مقدس» را نه با عقل متعارف ميتوان شناخت و نه با تكنيكهاي متعارف تجربه شده در كل تاريخ سينما مي توان باز آفريني كرد. اگر از ميان فيلمهايي كه درباره اين جنگ در طول اين سالها ساخته شدهاند هيچ يك جز «ديدهبان» و «مهاجر» (ساخته ابراهيم حاتميكيا) - و اخيرا «هور در آتش» - توفيق كافي نداشتهاند، علتي جز اين ندارد.
فيلمهايي چون «عبور» و «انسان و اسلحه» و «چشم شيشهاي» نيز اگر چه از لحاظ نگرش به جنگ تحميلي، تقرب به حقيقت يافتهاند، اما توفيق آنها در بازآفريني فضاي جبههها مشروط است.
شهيد آويني در پايان نقد نوشته است:
غايت سفر معنوي «هور در آتش» رفع تعلقات و انقطاع كامل است. اگر چه فيلم به خودي خود از تفسير عرفاني بينياز است، چرا كه تكنيك فيلم آنسان تحقق پيدا كرده كه مخاطب عام را نيز با خود به سفر ميبرد و او را در تجربيات عاطفي و معنوي شخصيتها شريك ميكند؛ هر چند در نهايت اصلا نبايد انتظار داشت كه تحول كامل شخصيت مخاطب در طول يك يا دو فيلم و يا بيشتر ممكن باشد.
دشواري كار فيلمساز در مضموني چون «هور در آتش»، در آن است كه بايد موضوعي چنين خاص را در قالب و تكنيكي ارائه كند كه مخاطب عام كه با عقل متعارف ميانديشد، آن را دريابد و بپذيرد... چنين امري محال نيست گذشته از آن كه اميد فيلمساز در اينجا به فطرت انساني مخاطب است كه ذاتا اهل ولايت و پذيراي حقيقت است و آشنا و مانوس با عوالم معنوي.
999
منتظراخبار ، انتقاد وپیشنهاد شما هستیم:
news@rasekhoon.net