این هم متن کامل سخنان مقام معظم رهبری درباره ی مقایسه ی حکومت پهلوی با نظام جمهوری اسلامی ایران
به گزارش راسخون، وبلاگ پاسدار در آخرین نوشته خود آورده است:
این هم متن کامل سخنان مقام معظم رهبری درباره ی مقایسه ی حکومت پهلوی با نظام جمهوری اسلامی ایران:
فاتحان جنگ بینالملل اول و دوم که عمدتاً چند کشور اروپائى و آمریکا بودند، اینها براى این منطقهى مهم خاورمیانه یک سیاست تثبیتشدهاى داشتند؛ چون این منطقه، هم از لحاظ موقعیت سوقالجیشى مهم است، منطقهى اتصال آسیا و اروپا و آفریقاست، هم یکى از بزرگترین انبارهاى نفت عالم است - که نفت، شریان حیاتى همهى قدرتهاى صنعتى است که بر دنیا مسلطند - هم از لحاظ ملتها، اینجا داراى ملتهاى کهن، ریشهدار و با سوابق تاریخى است؛ لذا براى این منطقه یک سیاستى را اتخاذ کردند. آن سیاست عبارت بود از اینکه در این منطقه باید کشورهائى، واحدهاى سیاسىاى وجود داشته باشند که این خصوصیات را داشته باشند: اولاً ضعیف باشند؛ ثانیاً با یکدیگر دشمن باشند، مخالف باشند، با هم کنار نیایند، نتوانند اتحاد بکنند - لذا دیدید سیاست تقویت ناسیونالیسم عربى، ناسیونالیسم ترکى، ناسیونالیسم ایرانى در طول سالهاى متمادى دنبال شد - ثالثاً حکامشان از لحاظ سیاسى، دستنشانده باشند، مطیع باشند، زیر بار قدرتهاى غربى بروند، حرف گوشکن باشند؛ رابعاً از لحاظ اقتصادى مصرفکننده باشند؛ یعنى نفتى را که تقریباً مفت از چنگ اینها خارج میکنند، پول همان نفت را باز خرج واردات کنند، خرج مصرف کنند تا کارخانههاى غربى رونق بگیرد؛ خامساً از لحاظ علمى عقبافتاده باشند، اجازهى پیشرفت علمى به آنها داده نشود. اینهائى که من عرض میکنم، سرفصل است. هر کدام از اینها حقیقتاً یک کتاب شرح و تفصیل دارد. چطور در ایران ما، در بعضى کشورهاى دیگر، از توسعهى علم، تعمیق علم جلوگیرى میکردند. ملتهاى این منطقه، از لحاظ فرهنگى، مقلد محضِ اروپائىها باشند؛ از لحاظ نظامى، ذلیل و آسیبپذیر و ضعیف باشند؛ از لحاظ اخلاقى، فاسد باشند، دچار انحطاطهاى گوناگون اخلاقى باشند؛ از لحاظ مذهبى هم کاملاً سطحى و قانع به مذهب فردى و احیاناً مذهب تشریفاتى باشند. این تصویرى بود که آنها از این منطقه براى خودشان درست کرده بودند، براى این سیاستگذارى کردند؛ شاید استراتژیستهاى غربى هزارها ساعت نشستند دربارهى این مسائل مطالعه کردند، فکر کردند، برنامهریزى کردند، آدمهاشان را اینجا در کشورهاى این منطقه معین کردند و به وسیلهى آنها کارها را انجام دادند. با این تحلیل میشود رفتار رضاخان را درست فهمید، رفتار محمدرضا را فهمید، رفتار مصطفى کمال ترکیه و دیگران و دیگران را فهمید. این، برنامهى اینها بود.
موفق هم شدند. تا قبل از پیروزى انقلاب اسلامى، جز در برهههاى کوتاهى از زمان، آن هم در بخشى از این مسائل، موفق شدند. فقط در یک برهههاى کوتاهى، حالا در مصر مثلاً در یک چند سالى یک حکومت ملى سر کار آمد، در ایران یک جور دیگر، در جاهاى دیگر یک جور دیگر؛ لیکن عموماً به طور مطلق که نگاه میکنیم، در همهى این بخشها اینها پیشرفت کردند، تا قبل از انقلاب. اما ناگهان حادثهى بزرگى، انفجار عظیمى رخ داد که همهى اوضاعِ اینها را به هم ریخت. یک مرد عالم، برجسته، حکیم، فقیه، مجاهد، شجاع، خطرپذیر و نافذالکلمه به نام امام خمینى در ملت ایران ظهور کرد که حقیقتاً ظهور این مرد، حضور این مرد، تربیت این انسان بزرگ، کار خدا بود. این تقدیر الهى بود که یک چنین اتفاقى بیفتد. مردم ایران هم آماده بودند، استقبال کردند، پذیرفتند، خطرها را به جان خریدند، وارد میدان شدند، جانشان را دادند، مالشان را دادند، امتحان خوبى پس دادند؛ لذا انقلاب اسلامى به وجود آمد. همهى این حسابها به هم ریخت، این محاسبات خراب شد، دچار اختلال شد. انقلاب اسلامى در ایران، قوى ظاهر شد و قوى ادامه پیدا کرد. یعنى اینجور نبود که سال اول و دوم و سوم یک هیجانى به وجود بیاید، بعد مسائل تمام بشود؛ نه، ادامه پیدا کرد؛ که من بعداً دربارهى همین ادامه و استمرار عرائضى دارم که عرض خواهم کرد.
امام مثل کوه ایستاد، ملت هم پشت سر امام مثل کوه استوارى ایستادند؛ جبههى دشمن هم - یک دشمن نبود، یک جبهه بودند - هرچه توانستند، تلاش کردند؛ هر کارى از دستشان برمىآمد، کردند؛ از جنگهاى خیابانى، تا جنگهاى قومى، تا کودتاى نظامى، تا تحمیل جنگ هشت ساله، تا تحریم اقتصادى، تا به راه انداختن ماشین عظیم جنگ روانى در طول سى و دو سال. سى و دو سال است که علیه ملت ایران و علیه انقلاب و علیه امام جنگ روانى وجود دارد: دروغ گفتند، تهمت زدند، شایعه پخش کردند، سعى کردند ایجاد اختلاف کنند، سعى کردند راهها را در داخل منحرف کنند.
هدفهائى که آنها دنبال میکردند، در درجهى اول، سقوط انقلاب و سقوط نظام جمهورى اسلامى بود. هدف اول، براندازى بود. هدف بعدى این بود که اگر براندازى نظام جمهورى اسلامى تحقق پیدا نکند، انقلاب را استحاله کنند؛ یعنى صورت انقلاب باقى بماند، اما باطن انقلاب، سیرت انقلاب، روح انقلاب از بین برود. در این زمینه خیلى تلاش کردند؛ که آخرین نمایشنامهى آنها که روى صحنه آمد، همین فتنهى 88 بود. در حقیقت، یک تلاشى بود. یک عدهاى در داخل، به خاطر حب به نفس، حب به مقام - از این قبیل امراض خطرناک نفسانى - اسیر این توطئه شدند. من بارها گفتهام؛ طراح و نقشهکش و مدیر صحنه، در بیرون از این مرزها بود و هست. در داخل با آنها همکارى کردند؛ بعضى دانسته، بعضى ندانسته. این هم هدف دوم.
هدف سوم هم باز این بود و هست که کارى کنند که اگر نظام اسلامى باقى میماند، از عناصر ضعیفالنفسى که میتوان در آنها نفوذ کرد، استفاده کنند و اینها را در مسائل کشور، در واقع طرفهاى اصلى خودشان قرار بدهند. بالاخره نظامى به وجود بیاید و ادامه پیدا کند که قدرت کافى نداشته باشد، ضعیف باشد، مطیع باشد - عمده این است که سرسپرده باشد، مطیع باشد - در مقابل آمریکا نایستد، قد علم نکند. اهداف اینهاست.
این کارها و این مراحل گوناگون تا امروز شکست خورده است، تا امروز نتوانستند. البته خیلى تلاش کردهاند، کارهاى گوناگونى را دنبال کردهاند - که حالا در خلال عرایضم به بعضى از آنها اشاره خواهم کرد - در تلاشِ خودشان کم نگذاشتند، لیکن توفیق پیدا نکردند؛ چون مردم بیدار بودند. ما در جامعه، نخبگان خوبى داریم؛ ملت خوبى داریم؛ مسئولان خوبى داریم. الحمدللَّه تا امروز دشمن نتوانسته است آن هدفهاىخود را انجام دهد. انقلاب راه خود را ادامه داده است و پیش رفته است.
حالا در انقلاب چه اتفاق افتاد؟ ببینید، اینها مهم است. این انقلابى که در ایران اتفاق افتاد، تغییراتى را به وجود آورد که از لحاظ عمق و ژرفا تغییرات مهمى است، تغییرات اساسى است. بر اساس این تغییرات است که میشود جامعه را پیش برد و تغییرات گستردهاى به وجود آورد. این پایههاى اصلى، محکم گذاشته شد.
من چند مورد از این تغییراتى را که اتفاق افتاد، عرض میکنم. البته اینها را همه میدانید، همه میدانیم، جلوى چشم ماست؛ لیکن همان طورى که خداى متعال در قرآن، ما را متوجه خورشید میکند - «والشّمس و ضحیها»؛ خورشید جلوى چشم ماست، اما سوگند یاد میکند تا ما توجه پیدا کنیم که این پدیده، این حادثه، این موجود اینقدر داراى عظمت است - ما هم باید به این پدیدههاى عظیمِ اطراف خود توجه کنیم؛ لذا گفتن اینها از این جهت لازم است که خودمان توجه پیدا کنیم.
اولاً پیش از انقلاب، نظام حاکم بر کشور، یک نظام اسلامستیزِ عمقى بود. آنها با ظواهر خیلى کارى نداشتند، اما از لحاظ عمق، حقیقتاً دنبالِ زدن ریشههاى ایمان اسلامى مردم بودند. در این زمینه هم مثالها، شواهد، خاطرهها، فراوان در ذهن بنده هست، که مجال نیست عرض کنم. انقلاب آمد درست صد و هشتاد درجه نقطهى مقابل آنها، اسلام را محور ادارهى کشور قرار داد؛ محور مدیریت قرار داد؛ احکام و قوانین اسلامى، معیار و ملاک رد و قبول قوانین کشور و معیار عمل مجریان کشور است.
قبل از انقلاب، کشور از لحاظ سیاسى وابسته بود؛ یعنى حکومت، چه خود محمدرضا، چه دستگاههاى گوناگون، مطیع آمریکا بودند؛ منتظر اشارهى آمریکا بودند. باز شواهد فراوان است. آدمى پا میشود از اینجا میرود آمریکا - دکتر امینى - براى اینکه آمریکائىها را قانع کند که بشود نخستوزیر در ایران. آمد، شد نخستوزیر! بعد از یکى دو سال، شاه که با او مخالف بود، بلند شد رفت آمریکا، آمریکائىها را قانعکرد که او را از نخستوزیرى عزل کند. آمد او را از نخستوزیرى عزل کرد! این، وضع مملکت ما بود. براى انتخاب نخستوزیر، شاه مملکت، رئیس کشور محتاج موافقت و رضایت آمریکا بود! در بسیارى از مسائل، شاه سفیر آمریکا و سفیر انگلیس را به کاخ خود دعوت میکرد تا تصمیمى را که میخواهد بگیرد، با آنها در میان بگذارد! اگر آنها مخالف بودند، تصمیم عملى نمیشد. وابستگى سیاسى یعنى این. مطیع آمریکا بودند؛ قبل از دورهى آمریکا هم مطیع انگلیس. رضاخان را انگلیسىها خودشان آوردند سرکار؛ وقتى دیدند دیگر به دردشان نمیخورد، خودشان از حکومت عزلش کردند، از کشور بیرونش کردند، پسرش را آوردند سر کار. این قبل از انقلاب بود.
انقلاب آمد استقلال کامل سیاسى را به کشور داد. یعنى امروز در این دنیاى بزرگ، در میان این قدرتهاى بزرگ، یک قدرت وجود ندارد که بتواند ادعا کند خواست او، ارادهى او بر ارادهى مسئولین کشور یا ملت ایران اندک تأثیرى دارد. این نکتهى بخصوص - یعنى ایستادگى، استقلال، عزت سیاسى - بیشترین جذابیت را براى ملتها دارد. اینکه مىبینید ملتها نسبت به ملت بزرگ ایران احساس احترام میکنند، بخش عمدهاش مربوط به این قسمت است: استقلال سیاسى.
قبل از انقلاب، حکومت سلطنتى بود. نقطهى مقابل آن، مردمسالارى است. در حکومت سلطنتى، مردم هیچکارهاند؛ در حکومت مردمسالارى، مردم همهکارهاند. قبل از انقلاب، حکومت، وراثتى بود؛ یکى میمرد، یکى را به جاى خودش معین میکرد؛ یعنى مردم هیچ نقشى نداشتند؛ میخواستند، نمیخواستند، ناچار باید قبول میکردند. در جمهورى اسلامى به برکت انقلاب، حکومت انتخابى است؛ مردم انتخاب میکنند؛ مذاق مردم، خواست مردم تعیین کننده است. قبل از انقلاب، حکومت، دیکتاتورىِ امنیتى بود؛ دیکتاتورىِ سخت و سیاه. بنده یادم هست؛ یکى از دوستان ما از پاکستان آمد پیش من - قاچاقى آمده بود مشهد - نقل میکرد، صحبت میکرد؛ گفت بله، فلان اعلامیه را ما توى پارک، با دوستان داشتیم میخواندیم. من تعجب کردم؛ توى پارک؟! اعلامیه؟! ممکن است چنین چیزى؟! اصلاً به ذهن ما خطور نمیکرد کهکسى یک اعلامیه توى جیبش باشد و مقدارى انتقاد از دستگاه در آن اعلامیه باشد و بتواند توى کوچه راه برود. این وضع دیکتاتورى امنیتىِ آن روز بود. انقلاب آمد فضاى آزاد را، فضاى نقد را، فضاى اصلاح را، فضاى تذکر را، حتّى فضاى مخالفت و اعتراض را براى مردم باز کرد. در طول این سى و دو سال همین جور بوده است؛ حتّى سالهاى اول انقلاب.
قبل از انقلاب، تکیهى علم و فناورى کشور به طور کامل به غرب بود. بارها گفتهام؛ بعضى از قطعات هواپیماهاى نظامى ما را که خراب شده بود، سائیده شده بود، بنا بود اصلاح شود، اجازه نمیدادند مهندسین داخلى نیروى هوائى این قطعه را باز کنند، ببینند چى هست، چه برسد به اینکه به فکر درست کردنش بیفتند. قطعه را میگذاشتند توى هواپیما، میبردند آمریکا، یکى به جایش مىآوردند؛ یا اگر بنا بود اصلاحش کنند، اصلاحش میکردند. صنعتى که وجود داشت، صنعت مونتاژ محض بود، بدون هیچ ابتکارى. بعد از انقلاب، خودباورى علمى و اعتماد به نفس ملى به وجود آمد؛ حضور این همه دانشمند، دانشمندان برجسته و بزرگ، در رشتههاى مختلف، مشاهده شد. امروز ما دانشمندانى در داخل کشور داریم که در سطح جهان، شبیه آنها و نظیر آنها قابل شمارشند؛ تعداد معدودى هستند. دانشمندان ما پیش رفتند؛ غالباً هم جوان.
قبل از انقلاب، کشور ایران در مسائل جهان، حتّى در مسائل منطقه، هیچ تأثیرى نداشت؛ یک کشور تحقیر شدهاى بود؛ هیچگونه تأثیرى در مسائل نمیتوانست بگذارد. بعد از انقلاب، عزت و عظمت این ملت در چشم ملتهاى جهان، تأثیرش در قضایاى منطقه، دشمنان را مبهوت کرده؛ دشمنان به اقرار و اعتراف وادار شدند. امروز شما نگاه کنید؛ توى این سایتهائى که خبرهاى خارجى را مىآورند، دائم از نفوذ ایران، از تسلط ایران، از حضور ایران در قضایاى منطقه ذکر میشود؛ حتّى با انگیزههاى مغرضانه، اما اعتراف میکنند.
قبل از انقلاب، در زمینههاى فرهنگى، ما مقلد محض بودیم؛ اما بعد از انقلاب، تهاجم فرهنگى به عنوان یک خطر شناخته شد. از این قبیل سرفصلها زیاد است. اینها چیزهاى اساسى است.
/7432/