اینجا چراغی روشن است

حکایت تلخ 9 سال زندگی پشت نقاب

انگار که یادش آمد من نقشی در این اتفاق نداشتم. محکم می‌گوید بله.. شما که نبودی...خانم بیا تعریف کن... با این حال بازهم میانه صحبت همسرش می‌آید و از اوضاع و احوال 9 سال خانه‌نشینیش چنان تعریف می‌کند که انگار خود نیز باور ندارد؛ شخصیت اول، داستانی که در حال تعریف کردن است؛ خود اوست.
جمعه، 13 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حکایت تلخ 9 سال زندگی پشت نقاب

 انگار که یادش آمد من نقشی در این اتفاق نداشتم. محکم می‌گوید بله.. شما که نبودی...خانم بیا تعریف کن... با این حال بازهم میانه صحبت همسرش می‌آید و از اوضاع و احوال 9 سال خانه‌نشینیش چنان تعریف می‌کند که انگار خود نیز باور ندارد؛ شخصیت اول، داستانی که در حال تعریف کردن است؛ خود اوست.

می‌ترسیدم همسرم «آمنه» مرا ترک کند... بارها آرزو کردم ای کاش دنیا تمام شود، اما شاید خدا آن موقع حواسش به من نبود... بارها گریه‌های دخترانم به خصوص سمیه را در طول شب شنیدم .. خب آنها هم از داشتن چنین پدری خجالت می‌کشند.. خودتان را بذارید جای آنها ... واقعیت این است که من ترسناکم...اما فکر این مسئله که همسرم هست، انگار یک امیدی در دلم می‌آورد، میدانم که حواسش به زندگی هست و با وجود او فقط از خدا مرگ می‌خواهم.

می‌گوید از خدا تنها دو خواسته دارم یا خوب شوم یا بمیرم ... دیگه طاقت چشم‌های نگران دخترم سمیه را ندارم که تمام دل نگرانی عمر هفت سالگیش این است که نکند بقیه مرا ببینند! دختران همسن و سال او از مدرسه، مشق، هیولا و شیطان می‌ترسند اما دخترم از این می‌ترسد که نکند صورت پدرش را کسی ببیند و وقتی که با تمام مراقب‌ها غریبه‌ای چهره مرا ببیند می‌توانم به وضوح خجالت را در چهره او ببینم و سمیه چند روزی با من قهر می‌کند!!

همسرش «آمنه» اما نظر دیگری دارد می‌گوید که تمام چند روزی که «موسی» در کما بوده از خدا می‌خواسته که به هرقیمتی زنده بماند و تنها سایه‌اش بالای سرمان باشد، تمام مدتی که بالای سرش بودم ذکر «امن یجیب...» از دهانم نمی‌افتاد، همسرم در کما بود که متوجه شدم دختر کوچکم «زهرا» را باردارم؛ تمام فکرم این بود که او می‌ماند و حتی لحظه‌ای به این مسئله که ممکن است موسی نباشد فکر نکردم در واقع می‌ترسیدم که او نباشد و من بمانم با چهار کودکش!

 موسی هنوز هم درست یادش نمی‌آید آن روز چه اتفاقی برایش افتاده و گاهی از همسرش می‌خواهد به او برای یادآوری روز و ساعتی که زندگیش را تغییر داد، کمک کند؛ تنها یادش می‌آید، که پیکانی شاید سبزرنگ از کنار موتورش با سرعت رد شد و سرعت ماشین به حدی بود که موتورش را با چهار سرنشین به سمت راست جاده منحرف کرد و اتفاقی که نباید افتاد؛ «... به سمت خاکی جاده که منحرف شدم، تصورم براین بود که همسر و بچه‌هایم هنوز در پشت موتور هستند، اما نمی‌دانستم که آنها مدتی قبل روی آسفالت جاده رها شده‌اند و فرمان موتور را سفت گرفتم تا بلکه بلایی بر سر سرنشینان موتور نیفتد اما هرچه سعی کردم موتور نایستاد و تنها تیزی گاردریلی که قبلا شکسته بود با صورتم موجب توقف موتور شد و دیگر هیچ متوجه نشدم ...»

آن‌طور که همسرش عنوان کرده موسی شیخ 60 روز در کما بود و تمامی پزشکان از بهبودی مجدد او ناامید شده بودند اما به هوش که آمد تمام هم و غم اطرافیان این بود که او صورتش را نبیند... آمنه می‌گوید، تصور موسی آن بود که تنها بینی‌اش شکسته و تمام مدتی که در بیمارستان بود تمام تلاشم این بود که اجازه ندهم او متوجه جراحت صورتش شود.اما با وجود تمام تلاش‌ها، یک شب تصویر خود را در شیشه بیمارستان دید و چنان ناراحت شد که من ترسیدم نکند سکته کند.

موسی شیخی

موسی ادامه سخنان آمنه را این گونه ادامه‌می‌دهد «... تمام ترسم از عکس‌العمل بچه‌هایم بود نمی‌خواستم تصوری را که نسبت به من داشتن تغییر کند. در آن موقعیت تنها به دنبال جمله‌ای امیدوار کننده در میان سخنان پزشکان بودم، اما همه من را به روزگار و قسمت حواله می‌کردند و از اینکه تنها بمانم و همسرم مرا ترک کند. خیلی می‌ترسیدم که یک روز در ساعت ملاقات چشمم به در اتاق بماند و دیگر همسر و بچه‌هایم را نبینم.»

موسی با بیان اینکه در این 9 سال از خانه بیرون نرفته است، گفت: تمام این مدت تامین هزینه زندگی بر دوش همسرم بود. او در این مدت در مزارع و باغات مردم کار می‌کرد تا بلکه بتواند گوشه‌ای از هزینه‌های زندگی را تامین کند اما واقعیت این است که گاهی از همسرم نیز خجالت می‌کشم چرا که قرار بود من مرد زندگی‌اش باشم و از او مراقبت کنم و چرخ زندگی را بچرخانم اما در این 9 سال او شد مرد خانه و من در خانه نشستم و به بچه‌ها رسیدگی کردم.

موسی شیخ کمتر به درمان فکر می‌کرد، چرا که مقرری 450 هزار تومانی او کفاف هزینه‌های جاری خانواده را نمی‌دهد چه رسد به هزینه‌های درمانی که دکترها برای آن مبالغ چند ده میلیونی طلب کرده‌اند.

اما این پایان حکایت تلخ خانه‌نشینی 9 ساله موسی شیخ نیست، با پیگیری‌های ایسنا و مساعدت‌های دکتر حبیبی رییس مجتمع دارویی و درمانی هلال‌ احمر یک پزشک متخصص خیر، داوطلب درمان این پدر 41 ساله شد.

دکتر فرزاد فضیلت، متخصص جراحی فک و صورت که مسئولیت درمان موسی شیخ را پذیرفته است با بیان اینکه بیش از نیمی از صورت این فرد به علت تصادف تخریب شده است، گفت: قسمت پیشانی، فک بالایی، دندان‌ها، بینی کاسه چشم راست این فرد با درصد زیادی تخریب شده است.

وی با بیان اینکه در طول سال‌ها طبابت مواردی مشابه موسی شیخ را درمان کرده، به استفاده از شیوه‌ای نوین در درمان این فرد اشاره کرد و ضمن تشریح روند درمان شیخ گفت: براساس برنامه‌ریزی‌های صورت گرفته مقرر شده که در فاز ابتدایی درمان موسی شیخ، وی مورد بازسازی پیشانی، فک بالا و کاسه چشم قرار گیرد که این مهم با آخرین روش‌های درمانی پیشرفته اجرایی می‌شود بگونه‌ای که در این مرحله با الگوبرداری از سمت دیگر صورت این فرد نسبت به شبیه‌سازی قسمت تخریب شده با استفاده از برنامه‌های کامپیوتری اقدام می‌شود و پس از کسب تصویری واحد از چهره این فرد پروتزهای قابل پذیرش برای بدن با عمل جراحی روی صورت این فرد گذاشته می‌شود.

وی گفت: یکی از سخت‌ترین مراحل عمل جراحی این فرد در ناحیه پیشانی خواهد بود؛ چراکه به دلیل برخورد پیشانی با گاردیل، این ناحیه دچار تخریب بالایی شده بگونه‌ای که با ازبین رفتن استخوان، پوست و مغز به یکدیگر چسبیده‌ شدند و جداسازی این دو از یکدیگر، به سختی امکان‌پذیر است.

دکتر فضیلت در ادامه با بیان اینکه به نظر می‌رسد عمل جراحی این فرد بیش از هشت ساعت زمان می‌برد، ضمن تاکید بر این امر خداپسندانه عنوان کرد که هیچ حق‌الزحمه‌ای برای جراحی دریافت نخواهد کرد و تنها مبالغی برای تاممیم هزینه‌های ساخت پروتز و بیمارستان نیاز است.

وی با بیان اینکه در مرحله اول درمان این فرد، به هزینه‌ای بیش از 30 میلیون تومان نیاز است، گفت: به دلیل عدم تامین هزینه‌های اولیه جراحی، در حال حاضر این عمل متوقف شده است.

به گزارش ایسنا، موسی شیخ که پیش از این شوق و امیدی به ادامه زندگی نداشت، این روزها و در آستانه روز پدر، چشم‌انتظار کمک خیرینی است که دست یاری به سوی او دراز کنند تا شاید پس از سال‌ها بیم و درد، نقاب از چهره بردارد و دست در دست سمیه‌اش در خیابان قدم بزند، به مدرسه برود و وضعیت درسی دخترش را از معلمانش بپرسد...

شماره حساب‌های اعلامی موسی شیخ برای دریافت کمک‌های مردمی برای تامین هزینه‌های درمانی عبارت است از: شماره حساب 2095666705 بانک ملت و شماره کارت 6037991348108527 بانک ملی به نام موسی شیخ

حکایت تلخ 9 سال زندگی پشت نقاب

حکایت تلخ 9 سال زندگی پشت نقاب

/111/



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
ماجرای برهنه شدن دانشجویی در دانشگاه علوم و تحقیقات
ماجرای برهنه شدن دانشجویی در دانشگاه علوم و تحقیقات
نسل زد و استکبار ستیزی، موافق یا مخالف
نسل زد و استکبار ستیزی، موافق یا مخالف
پاسخ های مقام معظم رهبری( دامت برکاته) به سوالات لانه‌ی جاسوسی
پاسخ های مقام معظم رهبری( دامت برکاته) به سوالات لانه‌ی جاسوسی
حکمت | وظیفه شناس باش! / استاد عالی
music_note
حکمت | وظیفه شناس باش! / استاد عالی
سردار سلامی: آمریکا را با کودتاهای ننگین در سراسر جهان می‌شناسیم
play_arrow
سردار سلامی: آمریکا را با کودتاهای ننگین در سراسر جهان می‌شناسیم
سردار سلامی: آمریکا نمی‌تواند ملت ما را تسلیم کند
play_arrow
سردار سلامی: آمریکا نمی‌تواند ملت ما را تسلیم کند
حزب‌الله خطاب به صهیونیست‌ها: "بیایید به بالا نگاه کنیم"
play_arrow
حزب‌الله خطاب به صهیونیست‌ها: "بیایید به بالا نگاه کنیم"
فیلم پربیننده از لحظه تخریب کنترل‌شده دکل برق فشار قوی
play_arrow
فیلم پربیننده از لحظه تخریب کنترل‌شده دکل برق فشار قوی
واکنش رونالدو به فریادهای «مسی مسی» هواداران الهلال در بازی با النصر
play_arrow
واکنش رونالدو به فریادهای «مسی مسی» هواداران الهلال در بازی با النصر
ایرانیان باستان چگونه با خط میخی بر روی لوح گلی می‌نوشتند؟
play_arrow
ایرانیان باستان چگونه با خط میخی بر روی لوح گلی می‌نوشتند؟
تصاویری که از تلفن همراه یکی از اعضای گروهک تروریستی جیش العدل در عملیات نیروهای امنیتی استخراج شد
play_arrow
تصاویری که از تلفن همراه یکی از اعضای گروهک تروریستی جیش العدل در عملیات نیروهای امنیتی استخراج شد
سرود «اینجا ایرانه» در جزیره بوموسی طنین‌انداز شد
play_arrow
سرود «اینجا ایرانه» در جزیره بوموسی طنین‌انداز شد
تصاویری از فوتبال بازی کردن سید حسن نصرالله
play_arrow
تصاویری از فوتبال بازی کردن سید حسن نصرالله
حکمت | پول جهیزیه دخترم جور شد! / استاد عالی
music_note
حکمت | پول جهیزیه دخترم جور شد! / استاد عالی
حکمت | ظلم ستیزی اساس فرهنگ دینی ماست / استاد رفیعی
music_note
حکمت | ظلم ستیزی اساس فرهنگ دینی ماست / استاد رفیعی