نمایش «ملامحمد جان» به کارگردانی عماد رسولی در چهارمین جشنواره تئاتر شهر روی صحنه میرود.
به گزارش راسخون به نقل ازتسنیم، نمایش «ملامحمد جان» به نویسندگی حاجی احمد عطایی و کارگردانی عماد رسولی جزء 12 نمایشی است که توانسته به جشنواره تئاتر شهر راه پیدا کند.
این نمایش براساس داستان قدیمی و به عنوان یک سروده فولکلوریک بسیار قدیمیِ هراتی اجرا میشود، در این اثر سعی شده به مسئله چگونگی سروده شدن و ساخت شعر و موسیقی این قطعه قدیمی پرداخته شود. زمانی که این قطعه قدیمی به وجود آمده است ایران و افغانستان یک کشور بودهاند و این داستان نیز به دلیل فرهنگ مشترک ایرانیها و افغانستانیها از دیرباز تاکنون برای هر دو کشور مهم است.
کارگردان این نمایش پیش از این در رابطه با علت انتخاب چنین داستانی گفته بود:«دلیل انتخاب چنین متنی برای این بود که داستان آن وجه اشتراک خاص میان مردم ایران و افغانستان دارد و برای مخاطب ایرانی و افغانستانی روایتی آشنا است و متعلق به هر دو ملت است. در ضمن این نمایش محصولی مشترک از هنرمندان ایرانی و افغانستانی است.»
حاجیاحمد عطایی، جمالالدین تاجیک، فاطمه جلال، فرشته بربری، نازدانه بربری، وحید هوشمند، حسین عبداللهی، احمد فدایی، روحالله فیضی، صادق رسولی، قبول خالقی، زائر تاجیک، مرجان خالقی و.. بازیگران نمایش «ملامحمد جان» هستند. این نمایش مهر ماه امسال در چهارمین جشنواره تئاتر شهر روی صحنه میرود.
سرود ملامحمدجان در بیان سوزِ دل عایشه، دختر عاشقی است که نذر گرفته در ایام نوروز به مزار شریف برود و در جوار آرامگاه مولا علی دعا کند، تا آرزویش که رسیدن به ملامحمدجان است برآورده گردد.
«ملامحمد جان» در رابطه با داستان عاشقانه عایشه و ملامحمدجان است که در عهد فرمانروایی تیموریان در هرات، به ویژه در عصر سلطان حسین بایقرا مردم از تمام قلمرو آنان در نوروز به مسجد کبود به مزار شریف میآمدند و دولت خرج عروسی جوانانی را که در مزار شریف عروسی میکردند میپرداخت. دوران تیموری عصر شکوفایی هنر در هرات بود و مدارس متعددی در این شهر تاسیس شد و شاگردان در این مدارس به تحصیل علوم و فنون مختلفه میپرداختند. یکی از این مدارس، مدرسهای بود در نزدیکی سرحدیده در شمال شهر هرات و به جوار زیارت ملاحسین واعظ کاشفی. یکی از طلاب مدرسه به نام ملامحمدجان همه روزه از محل سرحدیره تا چشمه قلمفور که نزدیک زیارت مولانا عبدالرحمن جامی است پیاده طی مینمود و صرف و نحو حفظ میکرد، ساعتی در کنار چشمه می آسود و شکرانه بجای می آورد. یکی از روزها جمعی از دختران سرحدیره با عایشه که دختر یکی از افسران مقرب دربار تیموریان بود غرض گرفتن آب از چشمه قلمفور میرفتند و ملامحمدجان هم واپس رهسپار مدرسهاش بود. ناگهان بادی با تندی وزیدن گرفت و روسری عایشه را از سرش پرانده و باد آن را نزدیک پای ملامحمدجان آورد. عایشه خواست تا روسریاش را بگیرد در همین اثنا چشم ملامحمدجان به عایشه میافتد و هر دو دلباخته هم میگردند. از این تاریخ ملامحمدجان و عایشه عاشق و دلباخته یکدیگر میشوند. ملامحمدجان صرف و نحو را کنار میگذارد و به فکر ازدواج با عایشه میشود و از خانوادهاش خواستگاری مینماید، چون ملامحمدجان طالبالعلم بیبضاعتی میباشد پدر عایشه موافقت نمینماید.
/117/