پرسش :
از کجا معلوم که قرآن تاکنون تحريف نشده است؟
پاسخ :
كسى كه اين سؤال را مطرح مىكند، گويى در ابتدا مسلم فرض مىكند كه قرآن بايد تحريف مىشد و سپس مىپرسد: اكنون چرا قرآن تحريف نشده است؟ حال آن كه در مورد منابع تاريخى، وقتى سندى متصلا و دست به دست بگردد و به انسان برسد، اصل بر اين است كه سالم و تحريف نشده باشد؛ مگر اين كه دليلى بر تحريف آن وجود داشته باشد. به هر حال، در پاسخ اين سؤال دو اقدام مىتوان انجام داد؛ يكى اين كه، مستقلا به اثبات عدم تحريف قرآن پرداخت؛ و ديگر اين كه به سخن كسانى كه معتقدند قرآن تحريف شده است، گوش فرا داد و ادلهى آنها را نقد كرد. ما در اين جا، هر دو كار را انجام مىدهيم. اما پيش از ورود به بحث، تذكر نكتهاى از جانب علامه طباطبايى )ره( مفيد است و آن اين كه:
»اين مطلب به لحاظ تاريخى، قطعى است كه حدود 14 قرن قبل، پيامبرى به نام محمد )ص( در عربستان ظهور كرد و كتابى به نام »قرآن« آورد. اين كتاب، باقى مانده و هم اكنون در ميان مردم به همين نام معروف است. يعنى در اصل نزول قرآن و اين كه اين قرآن كنونى، اجمالا همان قرآنى است كه بر پيامبر )ص( نازل شده، هيچ كس ترديد نكرده است؛ بلكه اگر بحثى هست، تنها دربارهى اين مطلب است كه آيا اين قرآن كنونى دقيقا همان قرآن نازل شده بر پيامبر اكرم )ص( است؟ يا اين كه جملات، آيات و يا عبارتهايى از آن كم و زياد شده است؟« زيرنويس=ترجمهى تفسير الميزان، ج 12، ص 150 - 157. .
به بيان ديگر، هيچ كس نظير ادعاهايى را كه در مورد ساير كتب آسمانى شده، در خصوص قرآن بيان نكرده است؛ زيرا در مورد ساير كتب آسمانى نظير تورات و انجيل، به لحاظ تاريخى معلوم شده است كه اين كتب چند بار - يا لا اقل يك بار - در طول تاريخ كاملا از بين رفتهاند و بعد از چند ده سال توسط افرادى بازنويسى شدهاند؛ اما هيچ كس ادعا نكرده كه قرآن نيز كلا از بين رفته و بعد از مدتها دوباره بازنويسى شده است.
نكتهى ديگر اين كه، تمام دعوا و اختلاف نظرهايى كه در مورد كم يا زياد شدن آيات قرآن مطرح است، همگى مربوط به زمان رحلت پيامبر )ص( تا زمان خلافت عثمان مىشود؛ و گرنه، پس از نسخهاى كه در زمان عثمان تهيه و به تمامى بلاد اسلامى ارسال شد، همه موظف شدند كه از روى اين نسخه - كه به »مصحف عثمانى« معروف است - استنساخ و بر اساس آن عمل كنند، هيچ كس ترديد نكرده است كه قرآنى كه امروزه در دست ماست، همان »مصحف عثمانى« است. يعنى تمام بحثى كه در مورد تحريف يا عدم تحريف قرآن مطرح است، به زمان رحلت پيامبر اكرم )ص( تا زمان تدوين مصحف عثمانى مربوط مىشود و سؤال اين است: آيا مصحف عثمانى كه اكنون در دست ماست، همان قرآن نازل شده بر پيامبر اكرم )ص( است، يا دخل و تصرفى در آن صورت گرفته است؟
اكنون ابتدا به سراغ ادلهى نفى تحريف مىرويم و دو دليل اول را از قول علامه طباطبايى )ره( نقل مىكنيم. ايشان مىفرمايد:
«1. عمده دليلى كه در باب تحريف نشدن قرآن مىتوان به آن اتكا كرد، اين است كه: قرآنى كه امروزه در دست ماست، همه آن خصوصياتى را كه خداى تعالى براى كلام خود آورده، واجد است. اگر آن قرآن واقعى كه بر رسول خدا )ص( نازل شد، از حيث فصاحت و بلاغت در اوج بود، ذكر و هادى و نور بود، مبين معارف حقيقى و شرايع فطرى بود، در آن هيچ اختلافى يافت نمىشد، هيچ كس نمىتوانست مثل آن را بياورد و... اين قرآن كنونى نيز همهى آنها را داراست و اگر قرار بود تحريفى در آن رخ دهد، بايد اين اوصاف دگرگون و دچار زياده و نقصان مىشد؛ در حالى كه چنين نيست. اگر فرض شود چيزى از آن ساقط شده، يا از نظر اعراب كلمات يا ترتيب آيات دچار دگرگونى شده باشد، بايد قبول كرد كه دگرگونى آن به نحوى است كه كمترين اثرى در اوصاف آن از قبيل اعجاز، رفع اختلاف، هدايت، نوريت، ذكريت، هيمنه و قهاريت بر ساير كتب آسمانى، و... ندارد و در واقع، دگرگونىاى است كه اهميتى ندارد و به قرآن بودن قرآن لطمهاى نمىزند.
2. علاوه بر اين، احاديث فراوانى كه از پيامبر )ص( و معصومين )ع( دربارهى تمسك به قرآن و خصوصا دربارهى اين كه اخبار و احاديث آنان را بر قرآن عرضه كنيم، وارد شده، دليل بر تحريف نشدن قرآن است؛ زيرا اگر كتاب الهى تحريف شده بود، چنين كارى كاملا لغو بلكه گمراه كننده بود. همچنين روايات فراوانى از ائمه اطهار )ع( وجود دارد كه به شيعيان توصيه كردهاند، قرآن را همانند ساير مردم بخوانند )اقرؤوا كما قرأ الناس( كه تأكيد بر اين است كه اگر چه قرآن حضرت على )ع( از حيث نحوهى گردآورى و ترتيب سورهها با قرآن موجود متفاوت بوده است، ولى اين تفاوت كمترين خللى در معناى آن ايجاد نمىكند. لذا نه حضرت على )ع( و نه ائمهى پس از ايشان، قرآن مذكور را حتى در اختيار شيعيان خود قرار ندادند.« (ترجمهى تفسير الميزان، ج 12، ص 150 - 159.) البته شايد كسى بر اين دليل دوم اشكال كند كه اين دليل، حداكثر، عدم تحريف در زمان خود ائمه )ع( را اثبات مىكند و نه بعد از آنها و در زمان غيبت را. در پاسخ بايد گفت: اولا، وقتى آنها مطلقا مسلمانان را به تبعيت از قرآن و عرضهى كلام خود بر قرآن دعوت مىكنند، نشان مىدهند كه اين اطمينان را در مورد آينده نيز داشتهاند؛ و گرنه اگر احتمال دهند كه در آينده قرآن تحريف مىشود، جا ندارد كه به شيعيان خود بگويند، براى آگاهى از اعتبار داشتن روايات ما، ابتدا آنها را بر قرآن عرضه كنيد. ثانيا، چنان كه قبلا توضيح داده شد، تمامى شك و شبهههايى كه در خصوص قرآن مطرح است، حداكثر در مورد زمان گردآورى است و بعد از مصحف عثمانى، به خاطر كثرت و شيوع اين نسخه در دست همه مردم و در همه زمانها، هيچ گاه امكان تحريف هم وجود نداشته است. .
3. با توجه به اين كه همهى مدعيان تحريف، ادعايشان در مورد تحريف قرآن، تحريف به نقصان است و نه تحريف به زيادت - يعنى تا به حال كسى پيدا نشده است كه بگويد: »فلان آيهاى كه اكنون در قرآن هست، واقعا بر پيامبر )ص( نازل نشده و بعدها اضافه شده است« مىتوان دليل ديگر بر نفى تحريف آورد و آن، دليل بر اساس خود قرآن كريم است. يعنى كسى كه مسألهى تحريف به نقصان را مطرح مىكند، مىپذيرد كه هر آنچه در قرآن كنونى موجود است، حق است. از طرف ديگر، مىدانيم كه در قرآن آمده است: »انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون« (حجر 9/15:) بىترديد، ما اين قرآن را به تدريج نازل كردهايم و قطعا نگهبان آن خواهيم بود. و نيز: »انه لكتاب عزيز - لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد« (فصلت 42/41) و به راستى آن كتابى ارجمند است كه هيچ گونه باطلى نه از پيش رو و نه از پشت سر به سويش نمىآيد؛ فرو فرستادهاى است از جانب [خداوند] حكيم و ستوده. پس اگر هر چه در قرآن موجود است، حق است، و در قرآن موجود گفته شده است كه خدا آن را حفظ مىكند، نتيجه اين مىشود كه خدا اين قرآن را از خطر نقصان نيز حفظ كرده و تحريفى در آن رخ نداده است.
اكنون به سراغ معتقدان به تحريف برويم. همهى كسانى كه ادعاى تحريف كردهاند، از ميان محدثين )شيعه يا سنى( برخاستهاند. علامه طباطبايى )ره( مجموع ادلهى آنها را به بيان ذيل، گردآورى، سپس نقد مىكند:
«1. اخبار و روايات متعددى از طريق شيعه و سنى وارد شده است كه بر سقوط بعضى از سورهها، يا بعضى از آيات و يا بعضى از جملات، كلمات يا حروف، و يا تغيير و جا به جا شدن برخى آيات و جملات در هنگام جمع آورى اول در زمان ابوبكر يا جمع آورى در زمان عثمان دلالت دارند.
2. عقل بعيد مىداند قرآنى را كه غير معصوم گردآورى كرده باشد، هيچ اشتباه و غلطى در آن راه نيابد و عينا موافق از كار درآيد.
3. روايتى از شيعه و سنى نقل شده است كه حضرت على )ع( پس از رحلت پيامبر اكرم )ص( از مردم كناره گيرى كرد و جز براى نماز بيرون نمىآمد تا آن كه قرآن را جمع آورى كرد؛ ولى مردم آن را از او نپذيرفتند و به قرآنى كه زيد بن ثابت جمع آورى كرده بود، اكتفا كردند. اگر اين دو عين يكديگر بود، آن نپذيرفتن معنا نداشت.
4. رواياتى هست كه مىگويد: »آنچه در بنىاسرائيل )يهود( رخ داد، مو به مو در اين امت نيز واقع مىشود.« و يكى از چيزهايى كه در بنىاسرائيل رخ داد، تحريف كتابشان بود. پس كتاب اين امت نيز تحريف مىشود.
اما پاسخ اينها به ترتيب عبارت است از:
1. تمسك به روايات براى اثبات تحريف، مستلزم حجت نبودن خود آن روايات است؛ زيرا با پذيرش تحريف قرآن، معجزه بودن آن، و در نتيجه نبوت حضرت محمد )ص( و امامت ائمه اطهار )ع( زير سؤال مىرود. در اين صورت، صرفا به عنوان يك سلسله گزارشهاى تاريخى مىتوان به سراغ اين روايات رفت و نه به عنوان سخن معصوم؛ و به لحاظ تاريخى نيز:
اولا: اين روايات خبر واحدند و نه متواتر (خبر متواتر« به معنى روايتى است كه از طريق افراد مختلفى به قدرى نقل شده باشد كه انسان به صحت آن يقين كند؛ اما »خبر واحد« روايتى است كه از اين مزيت برخوردار نيست؛ لذا يقينآور نمىباشد. كه فايدهى يقينى داشته باشند؛ )
ثانيا: عمدتا سندشان ضعيف است؛ يعنى اكثر آنها يا اصلا سند ندارند و اصطلاحا مرسل هستند و يا رجال سند آنها [يعنى راويان آنها] ضعيف و غير قابل اعتمادند؛
ثالثا: عمدتا در دلالتشان قاصرند؛ يعنى دلالت بر تحريف قرآن نمىكنند؛ يعنى بسيارى از اينها اگر آيهاى از قرآن را به صورت متفاوتی مىآورند، در واقع اين طور آوردهاند تا مضمون آيه را تفسير كنند و نه اين كه بگويند: آيه اين طور نازل نشده است! مثلا در تفسير آيهى و ان تلووا أو تعرضوا (نسا 135/4: و اگر به انحراف گراييد يا اعراض نماييد.) ، حديثى در »كافى« آمده است كه: و ان تلووا )الأمر( أو تعرضوا )عما امرتم به( (كافى، ج 1، ص 421: و اگر )مطلب را( تحريف كنيد يا )از آنچه به شما دستور داده شده( اعراض نماييد. و جملات داخل پرانتز براى تفسير و توضيح آيه است و نه به عنوان جزئى از آيه. اكثر روايات مورد استناد اين گروه، از اين قسم سوم است. از جمله دلايلى كه نشان مىدهد اين عبارات، عبارات تفسيرى هستند، اين است كه خود ائمه )ع( اينها را با عبارات مختلف مطرح مىكردند. مثلا در تفسير آيهى و لقد نصركم الله ببدر و أنتم أذلة (آل عمران 123/3: )و خداوند شما را در حالى كه ناتوان بوديد، در [جنگ بدر] يارى داد. در يك جا گفتهاند: »و لقد نصركم الله ببدر و أنتم ضعفاء«؛ و در جاى ديگر گفتهاند: »و لقد نصركم الله ببدر و انتم قليل« (يعنى خواستهاند بگويند كه مقصود و معناى اذلة: همان ضعفاء يا قليل بودن است. )
رابعا: رواياتى كه مورد استناد اين گروه است، در بسيارى از موارد با يكديگر متعارضند و هر يك، تغييرات را به نحوى متفاوت با ديگرى گزارش مىكنند. اين محدثان، در برخى روايات، آيات و سورههايى آوردهاند كه اندك تأملى در آنها، جعلى بودن آنها را روشن مىسازد؛ زيرا هيچ بهرهاى از نظم و اسلوب قرآن ندارند؛ همانند سورههاى خلع و حفد - كه محدثان سنى نقل كردهاند - يا سورهى ولايت - كه محدثان شيعى نقل كردهاند - و صرفا عبارت سازىهايى است كه سازندهاش خواسته است از قرآن تقليد كند؛ ولى صحبت كردن عادى خود را نيز فراموش كرده است.
2. اين كه »عقل، عدم تحريف را بعيد مىداند« اصلا صحت ندارد؛ زيرا عقل، حداكثر احتمال مىدهد كه نوشتهاى با اصلش مطابق نباشد؛ نه اين كه اساسا مطابقت هر نوشتهاى با اصلش را بعيد بشمارد؛ يعنى هر جا كه دليلى بر مطابقت باشد، آن را مىپذيرد و هر جا دليلى بر عدم مطابقت باشد، باز هم از دليل پيروى مىكند.
3. در مورد گردآورى قرآن توسط حضرت على )ع( هم در ابتداى بحث توضيح داديم كه حداكثر اين است كه آن قرآن، از نظر ترتيب سورهها و برخى آيات يك سوره كه تدريجا نازل شدهاند، با قرآن موجود تفاوت داشته است؛ آن هم تفاوتى كه به هيچ وجه باعث مغفول ماندن حقيقتى از حقايق دينى نمىشده؛ و گرنه حضرت على )ع( كسى نبوده است كه به سادگى از چنين مطلبى بگذرد؛ بلكه قطعا لا اقل با آنها احتجاج مىكرد و به صرف اعراض آنها قانع نمىشد.
4. اين كه همهى آنچه در مورد يهود رخ داده است، در مورد مسلمانها هم رخ مىدهد، درست است؛ ولى به اين معنا نيست كه در همهى جهات كاملا يكسان و شبيه هم باشند. يعنى حتى اگر بالفرض بپذيريم كه اين روايات، شامل تحريف كتاب هم مىشود، مىگوييم ممكن است مشابهت از جهت نتيجهى تحريف، يعنى حدوث اختلاف و تفرقه و انشعاب باشد. يا به اين لحاظ باشد كه مسلمانان به پارهاى از تعاليم قرآن بىتوجه مىشوند و عملا آنها را كنار مىگذارند [يا به معنى اين باشد كه معناى اين آيات را تحريف و مطابق اغراض خود توجيه مىكنند.]« (ترجمهى تفسير الميزان، ج 12، ص 157 - 171؛ با تلخيص فراوان.) .
كسى كه اين سؤال را مطرح مىكند، گويى در ابتدا مسلم فرض مىكند كه قرآن بايد تحريف مىشد و سپس مىپرسد: اكنون چرا قرآن تحريف نشده است؟ حال آن كه در مورد منابع تاريخى، وقتى سندى متصلا و دست به دست بگردد و به انسان برسد، اصل بر اين است كه سالم و تحريف نشده باشد؛ مگر اين كه دليلى بر تحريف آن وجود داشته باشد. به هر حال، در پاسخ اين سؤال دو اقدام مىتوان انجام داد؛ يكى اين كه، مستقلا به اثبات عدم تحريف قرآن پرداخت؛ و ديگر اين كه به سخن كسانى كه معتقدند قرآن تحريف شده است، گوش فرا داد و ادلهى آنها را نقد كرد. ما در اين جا، هر دو كار را انجام مىدهيم. اما پيش از ورود به بحث، تذكر نكتهاى از جانب علامه طباطبايى )ره( مفيد است و آن اين كه:
»اين مطلب به لحاظ تاريخى، قطعى است كه حدود 14 قرن قبل، پيامبرى به نام محمد )ص( در عربستان ظهور كرد و كتابى به نام »قرآن« آورد. اين كتاب، باقى مانده و هم اكنون در ميان مردم به همين نام معروف است. يعنى در اصل نزول قرآن و اين كه اين قرآن كنونى، اجمالا همان قرآنى است كه بر پيامبر )ص( نازل شده، هيچ كس ترديد نكرده است؛ بلكه اگر بحثى هست، تنها دربارهى اين مطلب است كه آيا اين قرآن كنونى دقيقا همان قرآن نازل شده بر پيامبر اكرم )ص( است؟ يا اين كه جملات، آيات و يا عبارتهايى از آن كم و زياد شده است؟« زيرنويس=ترجمهى تفسير الميزان، ج 12، ص 150 - 157. .
به بيان ديگر، هيچ كس نظير ادعاهايى را كه در مورد ساير كتب آسمانى شده، در خصوص قرآن بيان نكرده است؛ زيرا در مورد ساير كتب آسمانى نظير تورات و انجيل، به لحاظ تاريخى معلوم شده است كه اين كتب چند بار - يا لا اقل يك بار - در طول تاريخ كاملا از بين رفتهاند و بعد از چند ده سال توسط افرادى بازنويسى شدهاند؛ اما هيچ كس ادعا نكرده كه قرآن نيز كلا از بين رفته و بعد از مدتها دوباره بازنويسى شده است.
نكتهى ديگر اين كه، تمام دعوا و اختلاف نظرهايى كه در مورد كم يا زياد شدن آيات قرآن مطرح است، همگى مربوط به زمان رحلت پيامبر )ص( تا زمان خلافت عثمان مىشود؛ و گرنه، پس از نسخهاى كه در زمان عثمان تهيه و به تمامى بلاد اسلامى ارسال شد، همه موظف شدند كه از روى اين نسخه - كه به »مصحف عثمانى« معروف است - استنساخ و بر اساس آن عمل كنند، هيچ كس ترديد نكرده است كه قرآنى كه امروزه در دست ماست، همان »مصحف عثمانى« است. يعنى تمام بحثى كه در مورد تحريف يا عدم تحريف قرآن مطرح است، به زمان رحلت پيامبر اكرم )ص( تا زمان تدوين مصحف عثمانى مربوط مىشود و سؤال اين است: آيا مصحف عثمانى كه اكنون در دست ماست، همان قرآن نازل شده بر پيامبر اكرم )ص( است، يا دخل و تصرفى در آن صورت گرفته است؟
اكنون ابتدا به سراغ ادلهى نفى تحريف مىرويم و دو دليل اول را از قول علامه طباطبايى )ره( نقل مىكنيم. ايشان مىفرمايد:
«1. عمده دليلى كه در باب تحريف نشدن قرآن مىتوان به آن اتكا كرد، اين است كه: قرآنى كه امروزه در دست ماست، همه آن خصوصياتى را كه خداى تعالى براى كلام خود آورده، واجد است. اگر آن قرآن واقعى كه بر رسول خدا )ص( نازل شد، از حيث فصاحت و بلاغت در اوج بود، ذكر و هادى و نور بود، مبين معارف حقيقى و شرايع فطرى بود، در آن هيچ اختلافى يافت نمىشد، هيچ كس نمىتوانست مثل آن را بياورد و... اين قرآن كنونى نيز همهى آنها را داراست و اگر قرار بود تحريفى در آن رخ دهد، بايد اين اوصاف دگرگون و دچار زياده و نقصان مىشد؛ در حالى كه چنين نيست. اگر فرض شود چيزى از آن ساقط شده، يا از نظر اعراب كلمات يا ترتيب آيات دچار دگرگونى شده باشد، بايد قبول كرد كه دگرگونى آن به نحوى است كه كمترين اثرى در اوصاف آن از قبيل اعجاز، رفع اختلاف، هدايت، نوريت، ذكريت، هيمنه و قهاريت بر ساير كتب آسمانى، و... ندارد و در واقع، دگرگونىاى است كه اهميتى ندارد و به قرآن بودن قرآن لطمهاى نمىزند.
2. علاوه بر اين، احاديث فراوانى كه از پيامبر )ص( و معصومين )ع( دربارهى تمسك به قرآن و خصوصا دربارهى اين كه اخبار و احاديث آنان را بر قرآن عرضه كنيم، وارد شده، دليل بر تحريف نشدن قرآن است؛ زيرا اگر كتاب الهى تحريف شده بود، چنين كارى كاملا لغو بلكه گمراه كننده بود. همچنين روايات فراوانى از ائمه اطهار )ع( وجود دارد كه به شيعيان توصيه كردهاند، قرآن را همانند ساير مردم بخوانند )اقرؤوا كما قرأ الناس( كه تأكيد بر اين است كه اگر چه قرآن حضرت على )ع( از حيث نحوهى گردآورى و ترتيب سورهها با قرآن موجود متفاوت بوده است، ولى اين تفاوت كمترين خللى در معناى آن ايجاد نمىكند. لذا نه حضرت على )ع( و نه ائمهى پس از ايشان، قرآن مذكور را حتى در اختيار شيعيان خود قرار ندادند.« (ترجمهى تفسير الميزان، ج 12، ص 150 - 159.) البته شايد كسى بر اين دليل دوم اشكال كند كه اين دليل، حداكثر، عدم تحريف در زمان خود ائمه )ع( را اثبات مىكند و نه بعد از آنها و در زمان غيبت را. در پاسخ بايد گفت: اولا، وقتى آنها مطلقا مسلمانان را به تبعيت از قرآن و عرضهى كلام خود بر قرآن دعوت مىكنند، نشان مىدهند كه اين اطمينان را در مورد آينده نيز داشتهاند؛ و گرنه اگر احتمال دهند كه در آينده قرآن تحريف مىشود، جا ندارد كه به شيعيان خود بگويند، براى آگاهى از اعتبار داشتن روايات ما، ابتدا آنها را بر قرآن عرضه كنيد. ثانيا، چنان كه قبلا توضيح داده شد، تمامى شك و شبهههايى كه در خصوص قرآن مطرح است، حداكثر در مورد زمان گردآورى است و بعد از مصحف عثمانى، به خاطر كثرت و شيوع اين نسخه در دست همه مردم و در همه زمانها، هيچ گاه امكان تحريف هم وجود نداشته است. .
3. با توجه به اين كه همهى مدعيان تحريف، ادعايشان در مورد تحريف قرآن، تحريف به نقصان است و نه تحريف به زيادت - يعنى تا به حال كسى پيدا نشده است كه بگويد: »فلان آيهاى كه اكنون در قرآن هست، واقعا بر پيامبر )ص( نازل نشده و بعدها اضافه شده است« مىتوان دليل ديگر بر نفى تحريف آورد و آن، دليل بر اساس خود قرآن كريم است. يعنى كسى كه مسألهى تحريف به نقصان را مطرح مىكند، مىپذيرد كه هر آنچه در قرآن كنونى موجود است، حق است. از طرف ديگر، مىدانيم كه در قرآن آمده است: »انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون« (حجر 9/15:) بىترديد، ما اين قرآن را به تدريج نازل كردهايم و قطعا نگهبان آن خواهيم بود. و نيز: »انه لكتاب عزيز - لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد« (فصلت 42/41) و به راستى آن كتابى ارجمند است كه هيچ گونه باطلى نه از پيش رو و نه از پشت سر به سويش نمىآيد؛ فرو فرستادهاى است از جانب [خداوند] حكيم و ستوده. پس اگر هر چه در قرآن موجود است، حق است، و در قرآن موجود گفته شده است كه خدا آن را حفظ مىكند، نتيجه اين مىشود كه خدا اين قرآن را از خطر نقصان نيز حفظ كرده و تحريفى در آن رخ نداده است.
اكنون به سراغ معتقدان به تحريف برويم. همهى كسانى كه ادعاى تحريف كردهاند، از ميان محدثين )شيعه يا سنى( برخاستهاند. علامه طباطبايى )ره( مجموع ادلهى آنها را به بيان ذيل، گردآورى، سپس نقد مىكند:
«1. اخبار و روايات متعددى از طريق شيعه و سنى وارد شده است كه بر سقوط بعضى از سورهها، يا بعضى از آيات و يا بعضى از جملات، كلمات يا حروف، و يا تغيير و جا به جا شدن برخى آيات و جملات در هنگام جمع آورى اول در زمان ابوبكر يا جمع آورى در زمان عثمان دلالت دارند.
2. عقل بعيد مىداند قرآنى را كه غير معصوم گردآورى كرده باشد، هيچ اشتباه و غلطى در آن راه نيابد و عينا موافق از كار درآيد.
3. روايتى از شيعه و سنى نقل شده است كه حضرت على )ع( پس از رحلت پيامبر اكرم )ص( از مردم كناره گيرى كرد و جز براى نماز بيرون نمىآمد تا آن كه قرآن را جمع آورى كرد؛ ولى مردم آن را از او نپذيرفتند و به قرآنى كه زيد بن ثابت جمع آورى كرده بود، اكتفا كردند. اگر اين دو عين يكديگر بود، آن نپذيرفتن معنا نداشت.
4. رواياتى هست كه مىگويد: »آنچه در بنىاسرائيل )يهود( رخ داد، مو به مو در اين امت نيز واقع مىشود.« و يكى از چيزهايى كه در بنىاسرائيل رخ داد، تحريف كتابشان بود. پس كتاب اين امت نيز تحريف مىشود.
اما پاسخ اينها به ترتيب عبارت است از:
1. تمسك به روايات براى اثبات تحريف، مستلزم حجت نبودن خود آن روايات است؛ زيرا با پذيرش تحريف قرآن، معجزه بودن آن، و در نتيجه نبوت حضرت محمد )ص( و امامت ائمه اطهار )ع( زير سؤال مىرود. در اين صورت، صرفا به عنوان يك سلسله گزارشهاى تاريخى مىتوان به سراغ اين روايات رفت و نه به عنوان سخن معصوم؛ و به لحاظ تاريخى نيز:
اولا: اين روايات خبر واحدند و نه متواتر (خبر متواتر« به معنى روايتى است كه از طريق افراد مختلفى به قدرى نقل شده باشد كه انسان به صحت آن يقين كند؛ اما »خبر واحد« روايتى است كه از اين مزيت برخوردار نيست؛ لذا يقينآور نمىباشد. كه فايدهى يقينى داشته باشند؛ )
ثانيا: عمدتا سندشان ضعيف است؛ يعنى اكثر آنها يا اصلا سند ندارند و اصطلاحا مرسل هستند و يا رجال سند آنها [يعنى راويان آنها] ضعيف و غير قابل اعتمادند؛
ثالثا: عمدتا در دلالتشان قاصرند؛ يعنى دلالت بر تحريف قرآن نمىكنند؛ يعنى بسيارى از اينها اگر آيهاى از قرآن را به صورت متفاوتی مىآورند، در واقع اين طور آوردهاند تا مضمون آيه را تفسير كنند و نه اين كه بگويند: آيه اين طور نازل نشده است! مثلا در تفسير آيهى و ان تلووا أو تعرضوا (نسا 135/4: و اگر به انحراف گراييد يا اعراض نماييد.) ، حديثى در »كافى« آمده است كه: و ان تلووا )الأمر( أو تعرضوا )عما امرتم به( (كافى، ج 1، ص 421: و اگر )مطلب را( تحريف كنيد يا )از آنچه به شما دستور داده شده( اعراض نماييد. و جملات داخل پرانتز براى تفسير و توضيح آيه است و نه به عنوان جزئى از آيه. اكثر روايات مورد استناد اين گروه، از اين قسم سوم است. از جمله دلايلى كه نشان مىدهد اين عبارات، عبارات تفسيرى هستند، اين است كه خود ائمه )ع( اينها را با عبارات مختلف مطرح مىكردند. مثلا در تفسير آيهى و لقد نصركم الله ببدر و أنتم أذلة (آل عمران 123/3: )و خداوند شما را در حالى كه ناتوان بوديد، در [جنگ بدر] يارى داد. در يك جا گفتهاند: »و لقد نصركم الله ببدر و أنتم ضعفاء«؛ و در جاى ديگر گفتهاند: »و لقد نصركم الله ببدر و انتم قليل« (يعنى خواستهاند بگويند كه مقصود و معناى اذلة: همان ضعفاء يا قليل بودن است. )
رابعا: رواياتى كه مورد استناد اين گروه است، در بسيارى از موارد با يكديگر متعارضند و هر يك، تغييرات را به نحوى متفاوت با ديگرى گزارش مىكنند. اين محدثان، در برخى روايات، آيات و سورههايى آوردهاند كه اندك تأملى در آنها، جعلى بودن آنها را روشن مىسازد؛ زيرا هيچ بهرهاى از نظم و اسلوب قرآن ندارند؛ همانند سورههاى خلع و حفد - كه محدثان سنى نقل كردهاند - يا سورهى ولايت - كه محدثان شيعى نقل كردهاند - و صرفا عبارت سازىهايى است كه سازندهاش خواسته است از قرآن تقليد كند؛ ولى صحبت كردن عادى خود را نيز فراموش كرده است.
2. اين كه »عقل، عدم تحريف را بعيد مىداند« اصلا صحت ندارد؛ زيرا عقل، حداكثر احتمال مىدهد كه نوشتهاى با اصلش مطابق نباشد؛ نه اين كه اساسا مطابقت هر نوشتهاى با اصلش را بعيد بشمارد؛ يعنى هر جا كه دليلى بر مطابقت باشد، آن را مىپذيرد و هر جا دليلى بر عدم مطابقت باشد، باز هم از دليل پيروى مىكند.
3. در مورد گردآورى قرآن توسط حضرت على )ع( هم در ابتداى بحث توضيح داديم كه حداكثر اين است كه آن قرآن، از نظر ترتيب سورهها و برخى آيات يك سوره كه تدريجا نازل شدهاند، با قرآن موجود تفاوت داشته است؛ آن هم تفاوتى كه به هيچ وجه باعث مغفول ماندن حقيقتى از حقايق دينى نمىشده؛ و گرنه حضرت على )ع( كسى نبوده است كه به سادگى از چنين مطلبى بگذرد؛ بلكه قطعا لا اقل با آنها احتجاج مىكرد و به صرف اعراض آنها قانع نمىشد.
4. اين كه همهى آنچه در مورد يهود رخ داده است، در مورد مسلمانها هم رخ مىدهد، درست است؛ ولى به اين معنا نيست كه در همهى جهات كاملا يكسان و شبيه هم باشند. يعنى حتى اگر بالفرض بپذيريم كه اين روايات، شامل تحريف كتاب هم مىشود، مىگوييم ممكن است مشابهت از جهت نتيجهى تحريف، يعنى حدوث اختلاف و تفرقه و انشعاب باشد. يا به اين لحاظ باشد كه مسلمانان به پارهاى از تعاليم قرآن بىتوجه مىشوند و عملا آنها را كنار مىگذارند [يا به معنى اين باشد كه معناى اين آيات را تحريف و مطابق اغراض خود توجيه مىكنند.]« (ترجمهى تفسير الميزان، ج 12، ص 157 - 171؛ با تلخيص فراوان.) .