چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

اگر شر، امرى عدمى است، چرا در قرآن كريم تعابيرى داريم مانند: »فألهمها فجورها« يا »جعل الظلمات« و يا »خلق الموت«؟


پاسخ :
در مورد آيه‏ى فألهمها فجورها )شمس 8/96: سپس پليد كارى و پرهيزكاريش را به وى الهام كرد. (بايد گفت: »دانستن بدى« غير از خود »بدى« است و آنچه كه امر عدمى شمرده مى‏شود، خود »بدى« است و نه دانستن آن. يعنى در اين آيه، خدا مى‏گويد كه ما علم به بدى‏ها را به او آموختيم؛ يعنى اين كه بداند چه چيزى خوب است و چه چيزى بد. براى اين كه مطلب واضح‏تر شود، مى‏توان از اين تمثيل استفاده كرد كه انسان مى‏تواند بداند كه چه چيزهايى وجود ندارند و مثلا مى‏داند كه »شريك البارى« وجود ندارد، اما وجود نداشتن آن اشيا به معنى اين نيست كه »علم به عدم آن اشيا« هم وجود نداشته باشد. شريك البارى وجود ندارد، اما علم به عدم شريك البارى وجود دارد.
در مورد ظلمت نيز كه در آيه‏ى: الحمد لله الذى خلق السموات و الأرض و جعل الظلمات و النور (انعام 1/6: ستايش خدايى را كه آسمان‏ها و زمين را آفريد و تاريكى‏ها و روشنايى را پديد آورد. ) آمده است، چند پاسخ مى‏توان داد:
پاسخ اول اين است كه ظلمت و تاريكى را مطابق آنچه در مكتب اشراق بيان شده است، به كار ببريم. در اين مكتب، دائما سخن از نور و ظلمت است و ظلمت، نه به معنى عدم محض، بلكه به معنى موجودات مادى است و اساسا عالم ماده را عالم ظلمت ناميده‏اند. البته براى اين تعبير، دلايل فلسفى خاصى داشته‏اند كه بحث از آن خارج از حوصله‏ى اين مباحث است (براى تفصيل اين مباحث، ر.ك: مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 2، حكمة الاشراق. )
پاسخ دوم اين است كه در تفسير عبارت چنين تلقى شده كه قرآن گفته است: »خدا ظلمات را آفريد و خدا نور را آفريد«؛ در حالى كه عبارت آيه اين است كه: »خدا، ظلمات و نور را آفريد«؛ يعنى جهان مخلوطى از ظلمت و نور، يا به تعبيرى، مخلوطى از وجود و عدم است. به تعبير فلسفى، مخلوقات ماهيات دارند كه ماهيت تركيبى از وجود و عدم است ( تفصيل اين مطلب كه: »ماهيت تركيبى از وجود و عدم است و تركيب از وجود و عدم پيچيده‏ترين نوع تركيب است«، در كتب فلسفى مفصلا آمده است)
در مورد آيه‏ى خلق الموت (ملك 2/67: )الذى خلق الموت و الحيوة ليبلوكم ايكم احسن عملا: همان كه مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد. نيز علامه طباطبايى »ره« توضيح مى‏دهد: اساسا مطابق تعاليم قرآن كريم و برخلاف تصور عامه، مرگ به معناى نيستى و نابودى نمى‏باشد؛ بلكه صرفا به معناى انتقال از اين زندگى به زندگى ديگر است؛ لذا امرى وجودى و مانند حيات، خلقت پذير است. ايشان در ادامه مى‏افزايد: »حتى اگر مانند عامه‏ى مردم خيال كنيم كه مرگ امرى عدمى است، باز هم خلقت پذير است؛ زيرا اين عدم با عدم‏هاى صرف فرق دارد و عدم ملكه است (عدم ملكه« عدم چيزى است در جايى كه شأن داشتن آن را داشته باشد، مانند »كورى« كه فقط در مورد انسان به كار برده مى‏شود و نه در مورد مثلا سنگ. ) و حظى از وجود دارد.« (ترجمه‏ى تفسير الميزان، ج 19، ص 585))


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.