همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی فضیع الزمان رضوانی

همه ی سهم من از عشق تو غم بود ولی دوست دارم که تو را شاد ببینم ای دوست سلمان هراتی

همی وعده دهی امروز و فردا همین امروز و فردایت مرا کشت بابا طاهر

هیچ کس جای مرا دیگر نمی داند کجاست آنقدر در عشق او غرقم که پیدا نیستم معین کرمانشاهی

هیچ کس ما را نمی آرد به خاطر، ای عجب یاد عالم می کنیم اما فراموشیم ما پرتو بیضایی

هر چند موثر است باران تا دانه نیفکنی نروید سعدی

هر نا کس و کس می کند آزار دل من با آنکه به گیتی سر آزار کسم نیست مشفق کاشانی

هزار خویش که بیگانه از خدا باشد فدای یک تن بیگانه که آشنا باشد سعدی

همه خفتند و به غیر از من و پروانه و شمع قصه ی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز عماد خراسانی

همه شهر ایران سرای من است که نیک و بدش از برای من است فردوسی