تو مپندار که خاموشی من هست برهان فراموشی من حمید مصدق

تجلی گه خود کرد خدا دیده ی ما را در این دیده در آیید و ببینید خدارا صفای اصفهانی

تو مو می بینی و مجنون پیچش مو تو ابرو او اشارت های ابرو وحشی بافقی

تا چند عمر در هوس و آرزو رود ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود جلال الدین همایی

ترا که هر چه مراد است در جهان داری چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری حافظ

تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید مهدی اخوان ثالث

تا به فراق خو کنم صبر من و قرار کو؟ وعده ی وصل اگر دهد طاقت اتظار کو؟ کلجاری

تنی آلوده درد و لبریز غم دارم ز اسباب پریشانی تو را ای عشق کم دارم ابوالحسن ورزی

تو دریای من بودی آغوش وا کن که می خواهد این قوی زیبا بمیرد حمیدی شیرازی

تو عهد کرده ای که کشانی به خون مرا من جهد کرده ام که به عهدت وفا کنی فروغی بسطامی