بر سفره روزه، ما مُکرم گشتیم

بر سفره روزه، ما مُکرم گشتیم در خلوت انسِ دوست، مَحرم گشتیم از دخمه نَفس، سر برون آوردیم در مکتب صبر روزه، آدم گشتیم

ای ماه تنزل ملائک! بدرود

ای ماه تنزل ملائک! بدرود نور ملکوتِ جان سالک! بدرود ای خواهش عارفان، بهار قرآن! ای مطلع فجر «َامرِ رَبِّک»! بدرود

اگر رفتی ای مه رمضان، همره شهدا، محضر داور

اگر رفتی ای مه رمضان، همره شهدا، محضر داور مبر ای ماه آبروی مرا، جان آل عبا، پیش پیغمبر مکن شکوه از معاصی من، روح عاصی من در بر حیدر مکن شرم...

ز آینه ی دل گرفت ماه خداوند، زنگ

ز آینه ی دل گرفت ماه خداوند، زنگ سلسله ی زلف وصل، بود سحرها به چنگ عبد خدا بود و صلح، دیو هوی بود و جنگ یافت ز خون علی صورت این ماه، رنگ

ناله ی العفو ما از رمضان دل ربود

ناله ی العفو ما از رمضان دل ربود گاه دعای سحر، گاه ابوحمزه بود محفل قرب خدا کوی علی بود و بس روی جمیل خدا روی علی بود و بس

ماه خداوند رفت، ماند به دل آه ما

ماه خداوند رفت، ماند به دل آه ما دست خداوندگار بود به همراه ما نور به افلاک داد، ذکر هو الله ما ذکر هو اللهِ ما، اشک سحرگاه ما

زمزمه ی افتتاح، سر زد از آوای ما

بود به روی خدا، چشم تماشای ما خواندن جوشن کبیر، صوت دل‌آرای ما هر شب و هر روز بود، بزم خدا جای ما زمزمه ی افتتاح، سر زد از آوای ما

ماه خدا رفت رفت، جلوه بدرش به خیر

ماه خدا رفت رفت، جلوه بدرش به خیر زمزمه ‌های شب و لیله قدرش به خیر حیف که مانند برق، این مه معبود رفت دیر ز راه آمد و، خنده زد و زود رفت

رمضان، عقده گشا بود گنه کاران را

رمضان، عقده گشا بود گنه کاران را وای اگر او رود حل نشود مشکل ما وای بر ما اگر از این همه نعمت نبوَد جز یکی جرعه آب و لب نان حاصل ما

رمضان می رود و می برد از کف ما

رمضان می رود و می برد از کف ما آن که سی روز صفا یافت از او محفل ما رمضان رفت و دریغا که به امضاء نرسد طاعت ناقص ما، روزه ناقابل ما