تا سحر ناله ی الغوث و دعا سر بدهیم

شب قدر آمده تا ساکنِ میخانه شویم به جز اربابِ خرد با همه بیگانه شویم تا سحر ناله ی الغوث و دعا سر بدهیم کاین چنین عاشق و دلداده یِ دیوانه...

در دلم شبهای احیایت چه طوفانی گرفت

ای بنازم رحمتت کز دیده بارانی گرفت در دلم شبهای احیایت چه طوفانی گرفت اشکها بارید و قدری قلبها آرام شد صیقلی شد سینه ها و خوب مهمانی گرفت

قصدی به غیر از آبروداری نداری

تو آنقدر خوبی که حتی از نشستن با بنده­ ی آلوده ات عاری نداری با رو سیاهِ مستحقِ سرزنش هم قصدی به غیر از آبروداری نداری

سائل بی دست و پایم حال زارم را ببین

سائل بی دست و پایم حال زارم را ببین باز هم کردم ضرر، دار و ندارم را ببین درب بیچاره سرا شد باز، من هم آمدم خویش را بیچاره کردم روزگارم را...

اگه میشه به منم کن نظری

اگه میشه به منم کن نظری تو مناجاتم و توی سحری لطف تو زیاده من خوب می‌دونم من و قاطی خوبات خوب می‌خری

اومدم دست به دعا من بگیرم

اومدم دست به دعا من بگیرم توی این شبا بگم من فقیرم تو بیا نگاهی از وفا بکن بدون تو من خدایا می‌میرم

از خود فرار کرده غلام فراری ات

عبدی که بود پست و هوسران تر از همه برگشته سر به زیر و پشیمان تر از همه از خود فرار کرده غلام فراری ات  سوی تو بازگشته گریزان تر از همه یا...

کارت همیشه لطف و عطا بوده از قدیم

کارم همیشه جرم و خطا بوده از قدیم کارت همیشه لطف و عطا بوده از قدیم مغلوب نفس گشته ام و خورده ام زمین تنها سلاحم اشک و دعا بوده از قدیم

خوب یا بد همه آیید که دعوت شده ایم

خوب یا بد همه آیید که دعوت شده ایم که در این بزم برای همه، جا آماده است قبل از آنی که دهان باز کند هر بیمار پیش رویش همه اسباب دوا آماده است

هر کجا صحبت توبه است، خدا آماده است

سفره باز است، بیایید، غذا آماده است هر کجا صحبت توبه است، خدا آماده است شهر را با خبر از سفره ی احسان سازید آن کریمی که کشد ناز گدا، آماده...