دارم از هجر رخت حال پریشا که مپرس
دارم از هجر رخت حال پریشا که مپرس
خون دل می چکد از دیده ی گریان که مپرس
همچو پروانه پر سوخته ی سرگردان
گشتم آواره ز هر منزل و سامان که مپرس
خون دل می چکد از دیده ی گریان که مپرس
همچو پروانه پر سوخته ی سرگردان
گشتم آواره ز هر منزل و سامان که مپرس