آمد به کنار قتلگاه و پرسید: آیا تو برادر منی ای خورشید؟! هر لحظه به فکرم به چه حالی زینب رگهای بریده تو را میبوسید! علی پور حسن
آمد به کنار قتلگاه و پرسید:
آیا تو برادر منی ای خورشید؟!
هر لحظه به فکرم به چه حالی زینب
رگهای بریده تو را میبوسید!
علی پور حسن
آیا تو برادر منی ای خورشید؟!
هر لحظه به فکرم به چه حالی زینب
رگهای بریده تو را میبوسید!
علی پور حسن