نگانو یا چهار ابله
حوصله‌ی امیر در کپر بزرگ خود سر رفته بود. گوشش چندان تعریف و تمجید ستایش آمیز درباره‌ی زیبایی و توانایی و هوش و خرد خود شنیده بود که خسته شده...
دوشنبه، 10 خرداد 1395
دهن لقی یا تسیکیفوی جهانگرد
تسیکیفو پس از غیبتی طولانی به دهکده‌ی خود باز می‌گشت. سپیده دمان بیدار شده و روی به راه نهاده بود.
يکشنبه، 9 خرداد 1395
تنها سر
در دهکده‌ای مادری با هفت پسر خود به سر می‌برد. نام آنان در افسانه‌ها نمانده است و چه خوب زیرا نام‌های مالگاشی بسیار دور و درازند و نوشتن آنها...
يکشنبه، 9 خرداد 1395
داستان کسی که در پی چیزی شگفت انگیز می‌گشت
خود زاتوف هم نمی‌دانست در پی چه می‌گردد و چه می‌خواهد اما می‌پنداشت که هرگاه آن را پیدا نکند نمی‌تواند آرام بگیرد و راحت بنشیند.
يکشنبه، 9 خرداد 1395
عروسی ریالی
ریالی جوانی بسیار زیبا و برازنده بود. پدر و مادرش آرزو داشتند که او هر چه زودتر زنی بگیرد، لیکن ریالی بسیار مشکل پسند بود و هر دختری را نمی پسندید....
يکشنبه، 9 خرداد 1395
سه خواهر
پدر و مادرشان آنان را مافوکلی، فونی کلی و فوتسی کلی نام نهاده بودند و معنای این واژه‌ها «سرخ کوچک» و «زمرد کوچک» و «سفید کوچک» است.
يکشنبه، 9 خرداد 1395
رامیکیلوک شاه
چند روز بود که زورق بر رود بزرگ می‌لغزید و مردان به آهنگ پاروهایی که بر آب می‌خوردند آواز می‌خواندند:
يکشنبه، 9 خرداد 1395
رانورو
می‌گویند زازاواویندرانو ها، یعنی دختران آب، صدها سال پیش در عهد قوم افسانه‌ای وازیمبا ها، که اجداد مالگاشیان بوده‌اند، زندگی می‌کردند.
يکشنبه، 9 خرداد 1395
دختر آب‌ها و ماهیگیر بینوا
مدت‌ها پیش ماهیگیری رنسوا نام در دهکده‌ی «سه انبه» به سر می‌برد. این دهکده عبارت از چند کلبه‌ی فالفا یی بود که سه درخت کهن سال و عظیم انبه با...
يکشنبه، 9 خرداد 1395
مار هفت سر و سرسیمین
اما گوش کنید تا به شما بگویم که مار هفت سر مدتی پس از بلعیدن ثروت‌های آندریامباهواکا چگونه مرد. روزی رنیتسیمامانگا با این مار هراس انگیز اختلافی...
يکشنبه، 9 خرداد 1395
فانی بزرگ
ایکلی و ‌ایکوتو در دهکده‌ای از سرزمین «ساکالاو» زاده بودند. آن جا دهکده‌ی کوچک و ساده‌ای بود که از پانزده کلبه‌ی همانند و میدانی بزرگ تشکیل شده...
يکشنبه، 9 خرداد 1395
دو آندریامبا هواکا
هر دو به یک نام خوانده می‌شدند و با هم برادر بودند. برادر بزرگ‌تر ثروت بسیار داشت، گاوهایش از شماره بیرون بودند و برنجزارهایش تا چشم کار می‌کرد...
يکشنبه، 9 خرداد 1395
دیو دمدار
زاتوف جوانی دیرپسند بود و در برگزیدن دختری برای همسری خود سختگیری بسیار می‌کرد. دختران جوان دهکده‌اش در نظر او همه‌ی خصال و صفات مورد علاقه‌ی...
يکشنبه، 9 خرداد 1395
بئاندریاک دریانورد
بئاندریاک از کودکی دریانورد بود. پدرش لاهیندرانو او را با کشتی بادبانی خود به دریا می‌برد. او اقیانوس هند را چون ملک خود می‌پیمود و در آن اقیانوس...
يکشنبه، 9 خرداد 1395
زنی که شهبانو شد یا منشأ توتون
مرغ باران بر شاخه‌ای از درخت خود نشسته بود و چنین می خواند: «قوقلیقو!... قوقلیقو!... به به، چه هوای خوش و دلکشی! اوه، که چه شاد و خوشحالم! رطوبت...
يکشنبه، 9 خرداد 1395
مارمنارانا
بامدادی، جنگاوری نیزه به دست و تفنگی سنگین بر دوش از میدان دهکده، که در آن روی صندوقی چوبین کله‌ی گاوی با شاخ‌های بلند نهاده شده بود، می‌گذشت.
يکشنبه، 9 خرداد 1395
حوادث آغاز پیدایش جهان
در آغاز پیدایش جهان، زمین و آسمان چون خواهر و برادری مهربان با هم یکدل و یکرنگ بودند. ماه نیز دوست و رایزن آنان بود.
يکشنبه، 9 خرداد 1395
«فره‌یل» و «دبو انگال» جادوگر
سالها پیش ساحره‌ای بود كه او را «دبو انگال» می‌نامیدند. او ده دختر داشت كه همه زیبا بودند و نگاه همه‌ی مردان به دنبالشان بود و گاه و بیگاه جوانان...
شنبه، 8 خرداد 1395
دو برادر
روزی دو برادر صبح زود از دهكده‌ی خود بیرون آمدند و برای شكار به بیشه‌ای رفتند. هریك كمانی و چند تیر به دست گرفته و خورجینی چرمی بر دوش افكنده...
شنبه، 8 خرداد 1395
طبل آوازخوان و كدو تنبل جادو
یك روز صبح زود گروهی از دختربچه‌های افریقایی برای بازی به كنار دریا رفتند. این دختربچه‌ها معمولاً ناچار می‌شدند كه كارهای سخت و سنگینی بكنند،...
شنبه، 8 خرداد 1395