مسیر جاری :
تمثیلات و مصادیق قرآنی صهیونیسم
5 ابزار ضروری برای زنده ماندن در صعودهای زمستانی
تحصیل در آلمان: فرصتی برای ساختن آیندهای بهتر
تحصیل پزشکی و دندانپزشکی در ترکیه: راهنمای کامل برای متقاضیان ایرانی
بوستان موشها و تاثیر آن در ترک و درمان اعتیاد
خوشنویسی در جهان اسلام
سامریهای منافق در جامعه امروز
پیوند خوشنویسی در هنرهای مختلف
معرفی خوشنویسان معروف قرآن کریم
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
خلاصه ای از زندگی مولانا
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نحوه خواندن نماز والدین
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان تهران
راه ارشاد صحيح را بايد ياد گرفت
آن روز غذا نياورده بوديم. تصميم گرفتيم برويم چلوکبابي. گاهي اوقات از خانه نهار نمي آورديم و مي رفتيم خيابان سرچشمه؛ چلوکبابي سمت راست خيابان و دلي از عزا درمي آورديم.
نمي خواهم کار حرام انجام دهم
مراسم ازدواج انوشيروان ساده و معنوي برگزار شد. وي اجازه نداد که در مراسم عروسي از هيچ نوع موسيقي حتّي محلي و سنّتي استفاده شود. چون همه ي خانواده اطّلاع داشتند روستا داراي شهيدي هست که احترامش واجب بود.
حفظ موقعيت يا امر به معروف؟
شهيد اربابي به قدري از دروغ متنفّر بود و از آن مي گريخت که علاوه بر آنکه خود هيچگاه دروغ نمي گفت، جايي که دروغ گفته مي شد متوقّف نشده از آن محل فاصله مي گرفت و دور مي شد.
اوّل خمس و زکات، بعد ازدواج
اوايل انقلاب از بلندگو اعلام گرديد: «در مسجد جامع در مورد يک فرد شراب خوار، حد شرعي جاري خواهد شد.» جمعيّت زيادي در صحن مسجد تجمع کرده و فرد شراب خوار را روي نيمکت خوابانده بودند.
اعتصاب غذا براي رفتن به خط!
صداي موسيقي در همه ي کوچه پيچيده بود. حسين واقعاً زيبا شده بود، امّا عصبانيّتي در چهره اش بود که آزارم مي داد. گفت: «خواهر برو آن ضبط را خاموش کن!»
حساسيّت در برابر خلاف شرع
استکان را پر از چاي کردم و سر سفره آوردم. محمّد حسين، دعاي افطار مي خواند. شب شده بود، امّا گرما هنوز هم خيال نداشت دست و پايش را جمع کند. چلّه ي تابستان بود و گرما بيداد مي کرد.
سه تا کشتي گير آمريکايي را زدم!
معلّمِ خانمي را از بجنورد به گرمه فرستاده بودند که حجاب نداشت. هر جلسه که با او درس داشتيم با محمود نقشه مي کشيديم کاري کنيم که آن خانم يا ما را از کلاس اخراج کند يا خودش از درس دادن صرف نظر کند و برود...
من به سن تکليف رسيده ام يا نه؟
جهت شرکت در مراسم عزاداري شهادت عمويم همگي عازم تهران شديم. هنگام صرف غذا، شخصي در جمع به شهدا توهين کرد. آثار نگراني را در امير مي ديدم. او نمي توانست در برابر اين مسئله بي تفاوت باشد. پس از اتمام غذا،...
ارزش مبارزه با ظلم و ستم
گاهي مجبور مي شد سخت گيري را به حدّي برساند که حتّي برخي از بچّه ها با شوخي مي گفتند: «فلان کار را انجام مي دهم از ترس برادر محمودي.» (1)
فقط برنامه ي اخبار تلويزيون
يک بار قرار بود به ميهماني برويم. نمي دانستيم در چه سطحي هستند. آن جا مرد و زن با هم نشسته بودند. وقتي نشستم، متوجّه دگرگون شدن حال حاجي شدم. روبروي من دو مرد نشسته بودند. البته در مجلس زن هاي زيادي بودند....