مسیر جاری :
هنر و زیبایى از منظر دین در بیان آیت الله جوادى آملى
بررسی بحث حجاب در دانشگاه و عدم رعایت آن در جامعه دانشجویی
علت بی غیرتی برخی مردان و نحوه تعامل با چنین همسری
در اقدام به طلاق، اولویت با کدامیک: منافع والدین یا فرزندان؟!
چه چیزهایی موجب رضایتمندی در زندگی می شوند؟
حضرت زهرا (س) حلقه ارتباط و اتصال در عالم هستی
پیوند خوشنویسی و کتابت قرآن
مقایسه سودآوری اتریوم و سولانا
سیر خط فارسی باستان
یاد مادر از زبان فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها)
نحوه خواندن نماز والدین
خلاصه ای از زندگی مولانا
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
پیش شماره شهر های استان تهران
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان گیلان
از چهارچوب قانون خارج نشويد
وقتي مأموريّتي از طرف لشکر به گردان ما واگذار مي شد سيّد تمام همّ و غمّ خود را به کار مي گرفت تا به نحو احسن مأموريّت انجام گيرد. لذا قبل از اين که بچّه ها بدانند منطقه کجاست، ساعت ها و گاهي چند روز به...
به زيارت سيدالشهدا ( عليه السلام ) نرفت!
در محوطه ي پادگان ملک آباد مشهد براي انجام کاري درخواست ماشين کرد. مسؤول موتوري او را نمي شناخت و گرفتن ماشين هم مستلزم طيّ مراحلي بود. لحظاتي معطّل شديم، امّا مسؤول موتوري حاضر به دادن وسيله ي نقليه نشد....
تابع نظم و قانون نظام اسلامي هستيم
قبل از عمليّات بيت المقدس، تيپ 27 محمّد رسول الله ( صلي الله عليه و آله ) در محوطه ي انرژي اتمي، در دارخوين مستقر بود. به دستور حاج احمد، تردّد کليّه ي افراد مي بايست با برگه ي مخصوص تردّد انجام مي گرفت.
از فرمانده اجازه نگرفته ام
نمي خواهم اسم ببرم و بگويم کي. باز ماجرا درباره ي يکي از فاميل هاي نزديک صيّاد بود. جواني بود که سرباز سپاه بود. از همه خدمت چندبار فرار کرده بود. تذکّرهاي صيّاد هم نتيجه نداده بود. مادر صيّاد زنگ زده...
هميشه به حق خودت قانع باش
سه بار شد که اسباب هايمان بار کاميون، چند روز کنار خيابان ماند، تا کاميون مي رسيد به مقصد، از منطقه مي فرستادند دنبال او که « سريع خودت را برسان. »
کلاه آهني يادتون نره!
قبل از عمليّات کربلاي پنج، از گيلان عازم اهواز بوديم، آقا مهدي از ناحيه ي مچ پا احساس درد شديدي مي کرد. وقتي خودشان اظهار تمايل کردند که به بيمارستان بروند، فهميدم که درد سختي بايد باشد وگرنه آقا مهدي...
اينجا حساب برادري در کار نيست!
حاج حسن خيلي خاکي و بي شيله پيله بود. اصلاً مشخص نمي شد که ايشان فرمانده است. يکبار با هم رفتيم زاغه ي مهمّات، حاج حسن گفت: « آمار مهمات را بدهيد. »
بهترين گردان در اطاعت پذيري
او انسان اهل تفکّري بود و هرچه را مي ديد و در جنگ رخ مي داد، يادداشت مي کرد. اين کار را به هيچ عنوان و در هر حالتي تعطيل نمي کرد و حتّي در اوج خستگي هم دست از آن بر نمي داشت.
آراستگي ظاهري در کنار آراستگي باطني
اخوي آمد توي آب و پشت سرش چند نفر از بچّه هاي گردان. ما هم از قايق پياده شديم. همان اوّل بسم الله، قايق گير کرده بود. عمليّات بدر نزديک بود و مي رفتيم آموزش غوّاصي. بر اثر بي دقّتي قايقران، قايق رفته بود...
دو دقيقه زود آمدي!
ده متري خاکريز عراقي ها رسيده بوديم که آتش کاتيوشاي خودي مثل خروس بي محل ريخت روي سر و سينه ي خاکريز.