مسیر جاری :
کم حافظه ترین حیوان
سریع ترین حیوانات جهان
عجیب ترین برج های جهان
طرز تهیه تن ماهی خانگی
نظام مدیریت وقف و امور خیریه در قطر، تحلیلی از ساختارها، نهادها و رویکردهای اسلامی
اگه خیارشور زیادی شور شد چه کنیم؟
سیمای چهار مادر آسمانی: آمنه، فاطمه بنت اسد، خدیجه و فاطمه زهرا (علیهمالسلام)
هر آنچه باید درباره قدیمی ترین کلیسای جهان بدانید
مقاوم ترین گل های آپارتمانی
خوشمزه ترین روش پخت ماهی
استنادات قرآنی حضرت زهرا (س) در خطبۀ فدکیه؛ از تبیین حق تا افشای باطل
دلایل قرآنی و روایی بر عصمت حضرت زهرا (س)
استناد حضرت زهرا (س) به آیات قران در خطبه فدک
چگونه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) حق خود را در مورد فدک مطالبه کرد؟
تاریخ ولادت امام حسن مجتبی(ع)
گذری براسرار تولد حضرت فاطمه زهرا(ع)(4)
متن کامل سوره واقعه با خط درشت + صوت و ترجمه
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
گفتوگوهای فاطمه (س) با فرشتگان
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
ادبیات دفاع مقدس
نظم و ترتيب در جنگ
شهيد علمي فردي بسيار منظم و مقيد بود. چه از نظر ظاهري و چه در انجام کارها. هيچگاه ايشان را با سر و وضع نامناسب و آشفته نمي ديديم. هميشه ظاهري آراسته و مرتب داشت. چفيه بر گردن، کفش هاي واکس زده و شيک و...
ادبیات دفاع مقدس
هميشه آراسته
بهرام، زمان بندي کلاس هاي ورودي پنجاه و چهار را گرفت و با برنامه ي اساتيد کنار هم گذاشت. بعد، يک برنامه ي هماهنگ، از مجموع آنها تنظيم کرد و به هر کلاسي- براي حضور در سالن هاي کار عملي و کارورزي- يک برنامه...
ادبیات دفاع مقدس
اول درس بعد ورزش
من داور بازي بودم. ايرج در مقابل بازيکني حرکتي انجام داد و من به او کارت زرد دادم. ساعت ده شب، ايرج به منزلمان آمد. جلوي در ايستاد و گفت: « کيومرت گفته شما فردا عازم جبهه هستيد، آمدم براي عذرخواهي. » گفتم:...
ادبیات دفاع مقدس
ميل باستاني با پوکه ي گلوله ي توپ!
باشگاه شلوغ بود. بچّه ها حلقه زده بودند دور استاد. من هم گوشه اي ايستاده بودم و نگاه مي کردم. حرف هاي استاد وسوسه ام مي کرد که در کلاس جودو ثبت نام کنم. تصميم گرفتم يکي، دو جلسه به جهت آشنايي با بچّه ها...
ادبیات دفاع مقدس
آقاي گل مسابقات
يادم است که تيم واليبال دسته ي يک کرج را براي مسابقه به « عمليات سپاه » دعوت کرده بوديم. يک تيم قوي بود. چهار – پنج نفر از بازيکنان مطرح واليبال در آن تيم حضور داشتند. مسابقه شروع شد. آنها متوجّه شده بودند...
ادبیات دفاع مقدس
زورخانه در پادگان!
يک روز آمد تهران. پرسيد: « امروز بازي نگذاشتي؟ » گفتم: « چرا! فردا ظهر بازي است، ساعت دو بازي داريم. » گفت: « خيلي خوب، فردا نمي روم. احتمالاً شنبه يا يکشنبه مي روم. »
ادبیات دفاع مقدس
ورزش صبحگاهي
يکي از روزها نيرويي از گروهان سه به دسته ي ما آمد که از همان اوّل، حرکاتش برايم سؤال انگيز شده بود. با هر چه که دم دستش مي رسيد، مخصوصاً قابلمه ي غذا، ضرب مي گرفت. خيلي راحت و روان مي نواخت. خيلي که حوصله...
ادبیات دفاع مقدس
عدم غفلت از پرورش جسم
نوده حاجيلر در ميان کوهي مشرف به زيارت گاه معروفش پير آباد هميشه براي مسافران جاده ي شاهرود مي درخشيد و هر روز صبح صداي بلندگوي پادگان نوده در سحرگاهان با نداي ملکوتي مسجد نوده براي گوش اهالي، صداهاي
ادبیات دفاع مقدس
حرمت پيشکسوت
از همان ابتدا شاگرد زرنگ و باهوشي بود و در کنار درس و مشق، به تقويّت جسم خود نيز مي پرداخت. ورزش هاي کشتي و کاراته را بيشتر از بقيه ي ورزش ها دوست داشت و از هر فرصتي براي تمرين اين ورزش ها استفاده مي کرد....
ادبیات دفاع مقدس
پنجاه صلوات براي برنده شدن
توي باشگاه با او آشنا شدم. از همان جا هم شيفته اش شدم. توضيح مي دهم چرا؟
تکواندو کار مي کردم. من مبتدي بودم و هميشه او را کمربند سفيد مي ديدم. به خيال اين که علي هم مثل من مبتدي است