0
مسیر جاری :
اي راي ملک شه معظم انوری

اي راي ملک شه معظم

اي راي ملک شه معظم شاعر : انوري مه‌پرور سال‌بخش ثاني اي راي ملک شه معظم آبان خداي را شباني اي کرده کليم‌وار عدلت دي ماه به موسم خزاني حقا که شوي به مهر مه بر ...
چون ترا روزگار داد به داد انوری

چون ترا روزگار داد به داد

چون ترا روزگار داد به داد شاعر : انوري تو چرا داد خويش نستاني چون ترا روزگار داد به داد کايدت گاه آنکه نتواني تا تواني به گرد شادي گرد
تو اي سيف زنگ اجل چون نگيري انوری

تو اي سيف زنگ اجل چون نگيري

تو اي سيف زنگ اجل چون نگيري شاعر : انوري که الحق به انصاف درخورد آني تو اي سيف زنگ اجل چون نگيري ترا در کجا مي‌خورد زندگاني بدين تيزي و روشنايي و گوهر نه در حرب ايام...
گر نيستي زمانه به جنگ و نبرد خلق انوری

گر نيستي زمانه به جنگ و نبرد خلق

گر نيستي زمانه به جنگ و نبرد خلق شاعر : انوري پيوسته با زمانه کجا در نبردمي گر نيستي زمانه به جنگ و نبرد خلق در جوي آسيا متوطن نگردمي ور آسياي چرخ بر غمم نگرددي ورنه...
به خدايي که بازگشت بدوست انوری

به خدايي که بازگشت بدوست

به خدايي که بازگشت بدوست شاعر : انوري که مرا بازگشت نيست به مي به خدايي که بازگشت بدوست فارغ از چنگ و ناي و بربط و ني مگر از بهر حفظ قوت و بس گر جهان پر شود ز حاتم...
سحرگاهي به نزد خواجه رفتم انوری

سحرگاهي به نزد خواجه رفتم

سحرگاهي به نزد خواجه رفتم شاعر : انوري که بفزايد مرا جاهي و مالي سحرگاهي به نزد خواجه رفتم کز آن هر بدر بود او را ملالي به دست خواجه در، ده بدر ديدم ربود از فرق هر...
خداوندا حريفان آمدستند انوری

خداوندا حريفان آمدستند

خداوندا حريفان آمدستند شاعر : انوري که تا با من کنند امشب عديلي خداوندا حريفان آمدستند وگرنه نيست در طبعم بخيلي به زر سيکي نمي‌يابم در اين شهر و يا بيرون کن اينها...
اي کريمي که جرم هفت اختر انوری

اي کريمي که جرم هفت اختر

اي کريمي که جرم هفت اختر شاعر : انوري هست با عرض لطف تو پيکي اي کريمي که جرم هفت اختر ضبط کردي به مختصر نيکي تويي آن مکرمي که عالم را ترککي تنگ چشمکي قيکي هست مهمانکي...
خواجه دانم که پيش جيش سخاش انوری

خواجه دانم که پيش جيش سخاش

خواجه دانم که پيش جيش سخاش شاعر : انوري موج دريا همي کند يزکي خواجه دانم که پيش جيش سخاش چوبک کوزه فقع بمکي باز اگر تو فقع خوري به مثل دور از اينجا اگر ز هم بچکي ...
خون خواجه کعبه است و نان او بيت‌الحرام انوری

خون خواجه کعبه است و نان او بيت‌الحرام

خون خواجه کعبه است و نان او بيت‌الحرام شاعر : انوري نيک بنگر تا به کعبه جز به رنج تن رسي خون خواجه کعبه است و نان او بيت‌الحرام لم تکونوا بالغيه الا بشق الا نفس بر نبشته...