0
مسیر جاری :
به جوي سلامت کس آبي نبيند خاقانی

به جوي سلامت کس آبي نبيند

به جوي سلامت کس آبي نبيند شاعر : خاقاني رخ آرزو بي‌نقابي نبيند به جوي سلامت کس آبي نبيند که در ديده‌ي بخت خوابي نبيند نبيند دل آوخ به خواب اهل دردي چرا گنجي اندر خرابي...
بس بس اي طالع خاقاني چند خاقانی

بس بس اي طالع خاقاني چند

بس بس اي طالع خاقاني چند شاعر : خاقاني چند چندش به بلا داري بند بس بس اي طالع خاقاني چند که به يک نان جوين شد خرسند جو به جو راز دلش دانستي مرکب عزم وي از پاي فکند...
تشنه‌ي دل به آب مي‌نرسد خاقانی

تشنه‌ي دل به آب مي‌نرسد

تشنه‌ي دل به آب مي‌نرسد شاعر : خاقاني ديده جز بر سراب مي‌نرسد تشنه‌ي دل به آب مي‌نرسد چون بخواني جواب مي‌نرسد قصه‌ي درد من رسيد به تو کز تو رويم به آب مي‌نرسد روي...
عين خزان است ازين بهار چه خيزد خاقانی

عين خزان است ازين بهار چه خيزد

عين خزان است ازين بهار چه خيزد شاعر : خاقاني رنگ دلت يادگار آتش عمر است عين خزان است ازين بهار چه خيزد بر در خاقاني اکبر آي و کرم جوي داني از آتش که يادگار چه خيزد ...
مرد آن بود که از سر دردي قدم زند خاقانی

مرد آن بود که از سر دردي قدم زند

مرد آن بود که از سر دردي قدم زند شاعر : خاقاني درد آن بود که بر دل مردان رقم زند مرد آن بود که از سر دردي قدم زند کو خيمه‌ي نشاط به صحراي غم زند آن را مسلم است تماشا...
صورت نمي‌بندد مرا کان شوخ پيمان نشکند خاقانی

صورت نمي‌بندد مرا کان شوخ پيمان نشکند

صورت نمي‌بندد مرا کان شوخ پيمان نشکند شاعر : خاقاني کام من اندر دل شکست اميد در جان نشکند صورت نمي‌بندد مرا کان شوخ پيمان نشکند گر شحنه‌ي بدگوي او در حلقم افغان نشکند ...
نه دل از سلامت نشان مي‌دهد خاقانی

نه دل از سلامت نشان مي‌دهد

نه دل از سلامت نشان مي‌دهد شاعر : خاقاني نه عشق از ملامت امان مي‌دهد نه دل از سلامت نشان مي‌دهد نه محنت زماني زمان مي‌دهد نه راحت دمي همدمي مي‌کند مرا بيقراري از آن...
در کفم نيست آنچه مي‌بايد خاقانی

در کفم نيست آنچه مي‌بايد

در کفم نيست آنچه مي‌بايد شاعر : خاقاني در دلم نيست آنچه مي‌شايد در کفم نيست آنچه مي‌بايد دانم از صبر هيچ نگشايد هيچ در صبر دل نبندم از آنک برق او ديد هم نمي‌شايد ...
امروز مال و جاه خسان دارند خاقانی

امروز مال و جاه خسان دارند

امروز مال و جاه خسان دارند شاعر : خاقاني بازار دهر بوالهوسان دارند امروز مال و جاه خسان دارند گر هيچ هست هيچ کسان دارند در غم سراي عاريت از شادي کان پيشگاه باز پسان...
اي دل به سر مويي آزاد نخواهي شد خاقانی

اي دل به سر مويي آزاد نخواهي شد

اي دل به سر مويي آزاد نخواهي شد شاعر : خاقاني مويي شدي اندر غم، هم شاد نخواهي شد اي دل به سر مويي آزاد نخواهي شد پس رخنه چنان گشتي کباد نخواهي شد در عافيت آبادت از رخنه...