مسیر جاری :
رنج نامه و ندای مظلومیت حضرت زهرا (س)
کالری نان چاودار چقدر است؟
کالری یک قاشق شکر چقدر است؟
کالری نان خامه ای چقدر است؟
چطور از امکانات اتاقم در هتل باخبر شوم؟
صفر تا صد هزینه سفر به ژاپن با تور
سرگذشت خط عیلامی
ابـزار خوشنویسـی
ارکان اربعه هنر خوشنویسی
چگونه کتاب را به بهترین دوست کودک تبدیل کنیم ؟
نحوه خواندن نماز والدین
محل ولادت امام علی علیه السلام کجاست؟
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
مهم ترین خواص هویج سیاه
پیش شماره شهر های استان تهران
چهار زن برگزیده عالم
پیش شماره شهر های استان گیلان
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
طبع تو دمساز نيست چاره چه سازم
طبع تو دمساز نيست چاره چه سازم شاعر : خاقاني کين تو کمتر نگشت مهر چه بازم طبع تو دمساز نيست چاره چه سازم تيغ فراقت دريد پردهي رازم تير جفايت گشاد راه سرشکم ز آتش...
امروز دو هفته است که روي تو نديدم
امروز دو هفته است که روي تو نديدم شاعر : خاقاني و آن ماه دو هفت از خم موي تو نديدم امروز دو هفته است که روي تو نديدم زان روي نديدم که به روي تو نديدم ماه مني و عيد من...
به صفت، عاشق جمال توايم
به صفت، عاشق جمال توايم شاعر : خاقاني به خبر، فتنهي خيال توايم به صفت، عاشق جمال توايم در هوس پختن وصال توايم خام پندار سوخته جگران ما کجا محرم جمال توايم چه عجب...
جانا ز سر مهر تو گشتن نتوانم
جانا ز سر مهر تو گشتن نتوانم شاعر : خاقاني وز راه هواي تو گذشتن نتوانم جانا ز سر مهر تو گشتن نتوانم کانرا به دو صد طوفان کشتن نتوانم درجان من انديشهي تو آتشي افکند ...
دل به سوداي بتان دربستهام
دل به سوداي بتان دربستهام شاعر : خاقاني بتپرستي را ميان دربستهام دل به سوداي بتان دربستهام سگ به شاخ گلستان دربستهام دل بتان را دادم و شادم بدانک دم ز خامان جهان...
ديده در کار لب و خالش کنم
ديده در کار لب و خالش کنم شاعر : خاقاني پيشکش هم جان و هم مالش کنم ديده در کار لب و خالش کنم جان و دل قربان همه سالش کنم کعبهي جان او و عيد دل هم اوست بس طواف شکر...
تا مرغ به آشيان فرستيم
تا مرغ به آشيان فرستيم شاعر : خاقاني خاقاني را هزار گنج است تا مرغ به آشيان فرستيم ما پيشکش تو جان فرستيم يک يک به تو رايگان فرستيم جان خود چه سگ و جهان چه خاک است...
گر رحم کني جانا جان بر سرت افشانم
گر رحم کني جانا جان بر سرت افشانم شاعر : خاقاني ور زخم زني دل را بر خنجرت افشانم گر رحم کني جانا جان بر سرت افشانم بر خنجر تو پاشم يا بر سرت افشانم معلوم من از عالم جاني...
چون تلخ سخن راني تنگ شکرت خوانم
چون تلخ سخن راني تنگ شکرت خوانم شاعر : خاقاني چون کار به جان آري جان دگرت خوانم چون تلخ سخن راني تنگ شکرت خوانم خاک در خويشم خوان تا تاج سرت خوانم زهر غم خويشم ده تا...
مرا گوئي چه سر داري، سر سوداي او دارم
مرا گوئي چه سر داري، سر سوداي او دارم شاعر : خاقاني به خاک پاي او کاميد خاک پاي او دارم مرا گوئي چه سر داري، سر سوداي او دارم من آنگه جاي او دانم که جان را جاي او دارم ...