0
مسیر جاری :
شوري ز شراب خانه برخاست فخرالدین عراقی

شوري ز شراب خانه برخاست

شوري ز شراب خانه برخاست شاعر : فخرالدين عراقي برخاست غريوي از چپ و راست شوري ز شراب خانه برخاست کز هر طرفي هزار غوغاست تا چشم بتم چه فتنه انگيخت؟ کز جرعه‌اش هر که...
دو اسبه پيک نظر مي‌دوانم از چپ و راست فخرالدین عراقی

دو اسبه پيک نظر مي‌دوانم از چپ و راست

دو اسبه پيک نظر مي‌دوانم از چپ و راست شاعر : فخرالدين عراقي به جست و جوي نگاري، که نور ديده‌ي ماست دو اسبه پيک نظر مي‌دوانم از چپ و راست دو ديده از هوس روي او پر آب چراست؟...
از پرده برون آمد ساقي، قدحي در دست فخرالدین عراقی

از پرده برون آمد ساقي، قدحي در دست

از پرده برون آمد ساقي، قدحي در دست شاعر : فخرالدين عراقي هم پرده‌ي ما بدريد، هم توبه‌ي ما بشکست از پرده برون آمد ساقي، قدحي در دست چون هيچ نماند از ما آمد بر ما بنشست ...
ساقي قدحي شراب در دست فخرالدین عراقی

ساقي قدحي شراب در دست

ساقي قدحي شراب در دست شاعر : فخرالدين عراقي آمد ز شراب خانه سرمست ساقي قدحي شراب در دست همچون سر زلف خويش بشکست آن توبه‌ي نادرست ما را کان فتنه‌ي روزگار بنشست از...
عراقي بار ديگر توبه بشکست فخرالدین عراقی

عراقي بار ديگر توبه بشکست

عراقي بار ديگر توبه بشکست شاعر : فخرالدين عراقي ز جام عشق شد شيدا و سرمست عراقي بار ديگر توبه بشکست خراب چشم خوبان است پيوست پريشان سر زلف بتان شد گرفته زلف يار و...
چو آفتاب رخت سايه بر جهان انداخت فخرالدین عراقی

چو آفتاب رخت سايه بر جهان انداخت

چو آفتاب رخت سايه بر جهان انداخت شاعر : فخرالدين عراقي جهان کلاه ز شادي بر آسمان انداخت چو آفتاب رخت سايه بر جهان انداخت هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت سپاه عشق تو از...
به يک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت فخرالدین عراقی

به يک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت

به يک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت شاعر : فخرالدين عراقي هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت به يک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت که هر که جان و دلي داشت در ميان انداخت...
ديدي چو من خرابي افتاده در خرابات فخرالدین عراقی

ديدي چو من خرابي افتاده در خرابات

ديدي چو من خرابي افتاده در خرابات شاعر : فخرالدين عراقي فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات ديدي چو من خرابي افتاده در خرابات صد سجده کرده هر دم در پيش عزي ولات از خانقاه رفته،...
در صومعه تو داني مي‌کوش تا تواني فخرالدین عراقی

در صومعه تو داني مي‌کوش تا تواني

در صومعه تو داني مي‌کوش تا تواني شاعر : فخرالدين عراقي در ميکده رها کن از سر فضول و طامات در صومعه تو داني مي‌کوش تا تواني مفروش زهد، کانجا کمتر خرند طامات جان باز در...
اي ز فروغ رخت تافته صد آفتاب فخرالدین عراقی

اي ز فروغ رخت تافته صد آفتاب

اي ز فروغ رخت تافته صد آفتاب شاعر : فخرالدين عراقي تافته‌ام از غمت، روي ز من بر متاب اي ز فروغ رخت تافته صد آفتاب تشنه‌ي روي توام، باز مدار از من آب زنده به بوي توام،...