0
مسیر جاری :
اي باد صبحدم خبري ده ز يار من انوری

اي باد صبحدم خبري ده ز يار من

اي باد صبحدم خبري ده ز يار من شاعر : انوري کز هجر او شدست پژوليده کار من اي باد صبحدم خبري ده ز يار من او رفت و نيست جز غم او غمگسار من او بود غمگسار من اندر همه جهان...
ز من برگشتي اي دلبر دريغا روزگار من انوری

ز من برگشتي اي دلبر دريغا روزگار من

ز من برگشتي اي دلبر دريغا روزگار من شاعر : انوري شکستي عهد من يکسر دريغا روزگار من ز من برگشتي اي دلبر دريغا روزگار من وفا کردم جفا کردي دريغا روزگار من دلم جفت عنا کردي...
شرم دار آخر جفا چندين مکن انوری

شرم دار آخر جفا چندين مکن

شرم دار آخر جفا چندين مکن شاعر : انوري قصد آزار من مسکين مکن شرم دار آخر جفا چندين مکن بيش از اين اسب جفا را زين مکن پايي از غم در رکاب آورده‌ام هر شبي دامن پر از...
روي خوب خويش را پنهان مکن انوری

روي خوب خويش را پنهان مکن

روي خوب خويش را پنهان مکن شاعر : انوري دل به دست تست قصد جان مکن روي خوب خويش را پنهان مکن خانه‌ي صبر مرا ويران مکن حجره‌ي بيداد آبادان مخواه رغم بدخواهان مگوي و آن...
ز من حجره‌ي خويش پنهان مکن انوری

ز من حجره‌ي خويش پنهان مکن

ز من حجره‌ي خويش پنهان مکن شاعر : انوري جهان بر دل من چو زندان مکن ز من حجره‌ي خويش پنهان مکن اگر بيشتر نيست کم زان مکن سلامي که مي‌گفته‌اي تاکنون پس آهنگ خون مسلمان...
اي بت يغما دلم يغما مکن انوری

اي بت يغما دلم يغما مکن

اي بت يغما دلم يغما مکن شاعر : انوري شادمان جان مرا شيدا مکن اي بت يغما دلم يغما مکن راز پنهان مرا پيدا مکن روي خوب از چشم من پيدا مدار شکر آنرا باز نازيبا مکن ...
به عمري آخرم روزي وفا کن انوری

به عمري آخرم روزي وفا کن

به عمري آخرم روزي وفا کن شاعر : انوري به بوسي حاجتم روزي روا کن به عمري آخرم روزي وفا کن تو همچون روزگار آري جفا کن جفا کن با من آري تا تواني به دردم از تو دردم را...
آتش اي دلبر مرا بر جان مزن انوری

آتش اي دلبر مرا بر جان مزن

آتش اي دلبر مرا بر جان مزن شاعر : انوري در دل مسکين من دندان مزن آتش اي دلبر مرا بر جان مزن دوستي کن شرط بر پيمان مزن شرط و پيمان کرده‌اي در دوستي مردمي کن وصل بر...
هم مصلحت نبيني رويي به ما نمودن انوری

هم مصلحت نبيني رويي به ما نمودن

هم مصلحت نبيني رويي به ما نمودن شاعر : انوري زايينه‌ي دل ما زنگار غم زدودن هم مصلحت نبيني رويي به ما نمودن با روي تو چه رويست جز بندگي نمودن زانجا که روي کارست خورشيد...
عاشقي چيست مبتلا بودن انوری

عاشقي چيست مبتلا بودن

عاشقي چيست مبتلا بودن شاعر : انوري با غم و محنت آشنا بودن عاشقي چيست مبتلا بودن هدف ناوک قضا بودن سپر خنجر بلا گشتن از همه بندها جدا بودن بند معشوق چون به بستت...