0
مسیر جاری :
اي زلف تابدار ترا صدهزار خم انوری

اي زلف تابدار ترا صدهزار خم

اي زلف تابدار ترا صدهزار خم شاعر : انوري وي جان غمگسار مرا صدهزار غم اي زلف تابدار ترا صدهزار خم تا حلقهاي زلف تو خالي نشد ز خم خالي نگردد از غم عشق تو جان من کز مشک...
دل از خوبان ديگر برگرفتم انوری

دل از خوبان ديگر برگرفتم

دل از خوبان ديگر برگرفتم شاعر : انوري ز دل نو باز عشقي درگرفتم دل از خوبان ديگر برگرفتم چو دانستم رهي ديگر گرفتم ندانستم که اصل عاشقي چيست خراباتي شدم ساغر گرفتم ...
آخر در زهد و توبه دربستم انوری

آخر در زهد و توبه دربستم

آخر در زهد و توبه دربستم شاعر : انوري وز بند قبول آن و اين رستم آخر در زهد و توبه دربستم وز باده‌ي ناب توبه بشکستم بر پرده‌ي چنگ پرده بدريدم در کنج قمارخانه بنشستم...
کس نداند کز غمت چون سوختم انوری

کس نداند کز غمت چون سوختم

کس نداند کز غمت چون سوختم شاعر : انوري خويشتن در چه بلا اندوختم کس نداند کز غمت چون سوختم جان بدان يک ديدنت بفروختم ديدني ديدم از آن رخسار تو وز بلا دلقي کنون نو دوختم...
روي ندارم که روي از تو بتابم انوری

روي ندارم که روي از تو بتابم

روي ندارم که روي از تو بتابم شاعر : انوري زانکه چو روي تو در زمانه نيابم روي ندارم که روي از تو بتابم روي ز رويت بگو چگونه بتابم چون همه عالم خيال روي تو دارد عشق...
يعلم‌الله که دوست‌دار توام انوری

يعلم‌الله که دوست‌دار توام

يعلم‌الله که دوست‌دار توام شاعر : انوري عاشق زار بي‌قرار توام يعلم‌الله که دوست‌دار توام چون سر زلف تابدار توام بي‌تو اي جان و ديده‌ي روشن تا که بي‌روي چون نگار توام...
تا رنگ مهر از رخ روشن گرفته‌ام انوری

تا رنگ مهر از رخ روشن گرفته‌ام

تا رنگ مهر از رخ روشن گرفته‌ام شاعر : انوري بي‌رنگ او ببين که چه شيون گرفته‌ام تا رنگ مهر از رخ روشن گرفته‌ام درياي کشتيي که به سوزن گرفته‌ام درياي من غذاي دل تنگ من...
بدو چشم تو که تا زنده‌ام انوری

بدو چشم تو که تا زنده‌ام

بدو چشم تو که تا زنده‌ام شاعر : انوري تو خداوندي و من بنده‌ام بدو چشم تو که تا زنده‌ام که من از بهر رخت زنده‌ام سر زلف تو گواه منست که من از عشق تو تا زنده‌ام به...
تا به مهر تو تولا کرده‌ام انوری

تا به مهر تو تولا کرده‌ام

تا به مهر تو تولا کرده‌ام شاعر : انوري از همه خوبان تبرا کرده‌ام تا به مهر تو تولا کرده‌ام جاي آن در سينه پيدا کرده‌ام هر غمي کايد به روي من ز تو چون من اسبابي مهيا...
مست از درم درآمد دوش آن مه تمام انوری

مست از درم درآمد دوش آن مه تمام

مست از درم درآمد دوش آن مه تمام شاعر : انوري دربر گرفته چنگ و به کف برنهاده جام مست از درم درآمد دوش آن مه تمام وز مشک سوده بر گل سوري نهاده دام بر روز روشن از شب تيره...