0
مسیر جاری :
سوي ديرم نگذارند که غيرم دانند خواجوی کرمانی

سوي ديرم نگذارند که غيرم دانند

سوي ديرم نگذارند که غيرم دانند شاعر : خواجوي کرماني ور سوي کعبه شوم راهب ديرم خوانند سوي ديرم نگذارند که غيرم دانند چون شدم کشته ز تيغم به چه مي‌ترسانند زاهدان کز مي...
گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند خواجوی کرمانی

گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند

گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند شاعر : خواجوي کرماني وليک پيش وجود تو جمله کالعدمند گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند چه غم خورند چو شادي خوران جام جمند صبوحيان سحرخيز...
ماه من مشک سيه در دامن گل مي‌کند خواجوی کرمانی

ماه من مشک سيه در دامن گل مي‌کند

ماه من مشک سيه در دامن گل مي‌کند شاعر : خواجوي کرماني سايبان آفتاب از شاخ سنبل مي‌کند ماه من مشک سيه در دامن گل مي‌کند خط سبزش حکم بر دور تسلسل مي‌کند گر چه از روي خرد...
چون سايبان آفتاب از مشک تاتاري کند خواجوی کرمانی

چون سايبان آفتاب از مشک تاتاري کند

چون سايبان آفتاب از مشک تاتاري کند شاعر : خواجوي کرماني روز من بد روز را همچون شب تاري کند چون سايبان آفتاب از مشک تاتاري کند سهلست دل بردن ولي بايد که دلداري کند از...
چنانکه صيد دل آن چشم آهوانه کند خواجوی کرمانی

چنانکه صيد دل آن چشم آهوانه کند

چنانکه صيد دل آن چشم آهوانه کند شاعر : خواجوي کرماني پلنگ صيد فکن قصد آهوان نکند چنانکه صيد دل آن چشم آهوانه کند دل شکسته‌ي صاحبدلان نشانه کند چو تير غمزه‌ي خونريز در...
سنبلش غارت ايمان نکند چون نکند خواجوی کرمانی

سنبلش غارت ايمان نکند چون نکند

سنبلش غارت ايمان نکند چون نکند شاعر : خواجوي کرماني لب لعلش مدد جان نکند چون نکند سنبلش غارت ايمان نکند چون نکند التماس از در سلطان نکند چون نکند گر چه دربان ندهد راه...
گمان مبر که دلم ميل دوستان نکند خواجوی کرمانی

گمان مبر که دلم ميل دوستان نکند

گمان مبر که دلم ميل دوستان نکند شاعر : خواجوي کرماني چرا که مرغ چمن ترک بوستان نکند گمان مبر که دلم ميل دوستان نکند اگر ز سود و زيان بگذرد زيان نکند کسي که نقد خرد داد...
جان وطن بر در جانان چه کند گر نکند خواجوی کرمانی

جان وطن بر در جانان چه کند گر نکند

جان وطن بر در جانان چه کند گر نکند شاعر : خواجوي کرماني تن خاکي طلب جان چه کند گر نکند جان وطن بر در جانان چه کند گر نکند روز و شب خدمت دربان چه کند گر نکند هر گدائي...
هيچکس نيست که وصل تو تمنا نکند خواجوی کرمانی

هيچکس نيست که وصل تو تمنا نکند

هيچکس نيست که وصل تو تمنا نکند شاعر : خواجوي کرماني يا جفا بر من دلخسته‌ي شيدا نکند هيچکس نيست که وصل تو تمنا نکند اين خيالست که سر در سر سودا نکند هر که سوداي سر زلف...
آنکه هرگز نظري با من شيدا نکند خواجوی کرمانی

آنکه هرگز نظري با من شيدا نکند

آنکه هرگز نظري با من شيدا نکند شاعر : خواجوي کرماني نتواند که مرا بي سر و بي پا نکند آنکه هرگز نظري با من شيدا نکند ليک معلوم ندارم که کند يا نکند دوش مي‌گفت که من با...