مسیر جاری :
ابـزار خوشنویسـی
ارکان اربعه هنر خوشنویسی
چگونه کتاب را به بهترین دوست کودک تبدیل کنیم ؟
هزینه های سرسام آور رزرو هتل مشهد واقعیت دارد؟
ویژگی های استخر ویژه کودکان
حفاظت از وسایل قیمتی در سفر
خطوط مختلف خوشنویسی اسلامی
رازهای زندگی حضرت زهرا (س) از زبان سلمان فارسی
توصیههای ویژه مقام معظم رهبری برای پیروزی جبهه مقاومت
تمثیلات و مصادیق قرآنی صهیونیسم
نحوه خواندن نماز والدین
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
خلاصه ای از زندگی مولانا
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
مهم ترین خواص هویج سیاه
بر سر کوي خرابات محبت کوئيست
بر سر کوي خرابات محبت کوئيست شاعر : خواجوي کرماني که مرا بر سر آن کوي نظر بر سوئيست بر سر کوي خرابات محبت کوئيست وز ميان تن من تا بميانش موئيست دهنش يکسر مويست و ميانش...
هيچ دل نيست که ميلش بدلارائي نيست
هيچ دل نيست که ميلش بدلارائي نيست شاعر : خواجوي کرماني ضايع آن ديده که برطلعت زيبائي نيست هيچ دل نيست که ميلش بدلارائي نيست اهل دل را بجز از دوست تمنائي نيست اگر از دوست...
مشنو که مرا با لب لعلت هوسي نيست
مشنو که مرا با لب لعلت هوسي نيست شاعر : خواجوي کرماني کاندر شکرستان شکري بي مگسي نيست مشنو که مرا با لب لعلت هوسي نيست کانرا که غم عشق کسي نيست کسي نيست کس نيست که در...
گرچه کاري چو عشقبازي نيست
گرچه کاري چو عشقبازي نيست شاعر : خواجوي کرماني بگذر از وي که جاي بازي نيست گرچه کاري چو عشقبازي نيست پيش صاحبدلان مجازي نيست بحقيقت بدان که قصه عشق هيچ دستان بدلنوازي...
شمع ما شمعيست کو منظور هر پروانه نيست
شمع ما شمعيست کو منظور هر پروانه نيست شاعر : خواجوي کرماني گنج ما گنجيست کو در کنج هر ويرانه نيست شمع ما شمعيست کو منظور هر پروانه نيست ورنه مجنون را چو نيکو بنگري ديوانه...
شمع ما مامول هر پروانه نيست
شمع ما مامول هر پروانه نيست شاعر : خواجوي کرماني گنج ما محصول هر ويرانه نيست شمع ما مامول هر پروانه نيست هر که او از آشنا بيگانه نيست کي شود در کوي معني آشنا هيچ دامي...
در سر زلف سياه تو چه سوداست که نيست
در سر زلف سياه تو چه سوداست که نيست شاعر : خواجوي کرماني وز غم عشق تو در شهر چه غوغاست که نيست در سر زلف سياه تو چه سوداست که نيست در دلم زان لب شيرين چه تمناست که نيست...
کدام دل که گرفتار و پاي بند تو نيست
کدام دل که گرفتار و پاي بند تو نيست شاعر : خواجوي کرماني کدام صيد که در آرزوي بند تو نيست کدام دل که گرفتار و پاي بند تو نيست کسي بشهر نيامد که شهر بند تو نيست نه من...
اهل دل را از لب شيرين جانان چاره نيست
اهل دل را از لب شيرين جانان چاره نيست شاعر : خواجوي کرماني طوطي خوش نغمه را از شکرستان چاره نيست اهل دل را از لب شيرين جانان چاره نيست ذره را از طلعت خورشيد رخشان چاره نيست...
اگر ترا غم امثال ما بود غم نيست
اگر ترا غم امثال ما بود غم نيست شاعر : خواجوي کرماني که درد را چو اميد دوا بود غم نيست اگر ترا غم امثال ما بود غم نيست ولي چو روي مرض در شفا بود غم نيست دوا پذير نباشد...