0
مسیر جاری :
زاهد مغرور اگر در کعبه باشد فاجرست خواجوی کرمانی

زاهد مغرور اگر در کعبه باشد فاجرست

زاهد مغرور اگر در کعبه باشد فاجرست شاعر : خواجوي کرماني وانکه اقرارش به بت‌رويان نباشد کافرست زاهد مغرور اگر در کعبه باشد فاجرست کانزمان از خويش غائب مي‌شوم کو حاضرست ...
در خنده آن عقيق شکرريز خوشترست خواجوی کرمانی

در خنده آن عقيق شکرريز خوشترست

در خنده آن عقيق شکرريز خوشترست شاعر : خواجوي کرماني در حلقه آن کمند دلاويز خوشترست در خنده آن عقيق شکرريز خوشترست از خسروي ملکت پرويز خوشترست فرهاد را ز شکر شيرين حکايتي...
بيمار چشم مست تو رنجور خوشترست خواجوی کرمانی

بيمار چشم مست تو رنجور خوشترست

بيمار چشم مست تو رنجور خوشترست شاعر : خواجوي کرماني لفظ خوشت ز لل منثور خوشترست بيمار چشم مست تو رنجور خوشترست از نور شمع در شب ديجور خوشترست عکس رخ تو در شکن طره‌ي سياه...
لب شيرين تو هر دم شکر انگيزترست خواجوی کرمانی

لب شيرين تو هر دم شکر انگيزترست

لب شيرين تو هر دم شکر انگيزترست شاعر : خواجوي کرماني زلف دلبند تو هر لحظه دلاويزترست لب شيرين تو هر دم شکر انگيزترست گر چه چشم من دل سوخته خونريزترست برسرآمد ز جهان جزع...
گفتمش روي تو صد ره ز قمر خوبترست خواجوی کرمانی

گفتمش روي تو صد ره ز قمر خوبترست

گفتمش روي تو صد ره ز قمر خوبترست شاعر : خواجوي کرماني گفت خاموش که آن فتنه دور قمرست گفتمش روي تو صد ره ز قمر خوبترست گفت کان زلف و جبين نيست که شام و سحرست گفتم آن زلف...
کي رسد دستم بدين بالاي پست خواجوی کرمانی

کي رسد دستم بدين بالاي پست

کي رسد دستم بدين بالاي پست شاعر : خواجوي کرماني تا نگوئي کاين زمان گشتم خراب کي رسد دستم بدين بالاي پست مست عشق آندم که برخيزد سماع مي نبود آنگه که بودم مي پرست آنکه...
اي لبت باده‌فروش و دل من باده‌پرست خواجوی کرمانی

اي لبت باده‌فروش و دل من باده‌پرست

اي لبت باده‌فروش و دل من باده‌پرست شاعر : خواجوي کرماني جانم از جام مي عشق تو ديوانه و مست اي لبت باده‌فروش و دل من باده‌پرست صد گره در خم هر مويت و هر موئي شست تنم از...
سحر بگوش صبوحي کشان باده‌پرست خواجوی کرمانی

سحر بگوش صبوحي کشان باده‌پرست

سحر بگوش صبوحي کشان باده‌پرست شاعر : خواجوي کرماني خروش بلبله خوشتر زبانک بلبل مست سحر بگوش صبوحي کشان باده‌پرست چه باک چون لب جانبخش و زلف جانان هست مرا اگر نبود کام...
نعلم نگر نهاده برآتش که عنبرست خواجوی کرمانی

نعلم نگر نهاده برآتش که عنبرست

نعلم نگر نهاده برآتش که عنبرست شاعر : خواجوي کرماني وز طره طوق کرده که از مشک چنبرست نعلم نگر نهاده برآتش که عنبرست شکر به مي سرشته که ياقوت احمرست تعويذ دل نوشته که...
به بوستان جمالت بهار بسيارست خواجوی کرمانی

به بوستان جمالت بهار بسيارست

به بوستان جمالت بهار بسيارست شاعر : خواجوي کرماني وليک با گل وصل تو خار بسيارست به بوستان جمالت بهار بسيارست چه حالتست که او را خمار بسيارست مدام چشم تو مخمور و ناتوان...