0
مسیر جاری :
بي خويش شو از هستي تا باز نماني تو عطار

بي خويش شو از هستي تا باز نماني تو

بي خويش شو از هستي تا باز نماني تو شاعر : عطار اي چون تو به هر منزل وامانده‌ي بسياري بي خويش شو از هستي تا باز نماني تو در حال پديد آمد در سينه‌ي او ناري پير از سر بي...
درآمد دوش دلدارم به ياري عطار

درآمد دوش دلدارم به ياري

درآمد دوش دلدارم به ياري شاعر : عطار مرا گفتا بگو تا در چه کاري درآمد دوش دلدارم به ياري برآوردي دمي يا مي برآري حرامت باد اگر بي ما زماني روا نبود که بي ما شب گذاري...
اي بوس تو اصل هر شماري عطار

اي بوس تو اصل هر شماري

اي بوس تو اصل هر شماري شاعر : عطار چشم سيهت سفيد کاري اي بوس تو اصل هر شماري ماه تو ز مشک در غباري زلف تو ز حلقه درشکستي باد سحري به هر بهاري از زلف تو مشک وام...
پروانه شبي ز بي قراري عطار

پروانه شبي ز بي قراري

پروانه شبي ز بي قراري شاعر : عطار بيرون آمد به خواستاري پروانه شبي ز بي قراري تا کي سوزي مرا به خواري از شمع سال کرد کاخر کاي بي سر و بن خبر نداري در حال جواب داد...
تو را تا سر بود برجا کجا داري کله داري عطار

تو را تا سر بود برجا کجا داري کله داري

تو را تا سر بود برجا کجا داري کله داري شاعر : عطار که شمع از بي سري يابد کلاه از نور جباري تو را تا سر بود برجا کجا داري کله داري اگر پيش سر اندازان سزاي تن، سري داري ...
برو چندين چه گردي گرد اين راه عطار

برو چندين چه گردي گرد اين راه

برو چندين چه گردي گرد اين راه شاعر : عطار که چشمت کور گردد از غباري برو چندين چه گردي گرد اين راه که تو ننگي شوي بي نامداري به چشم خود برو پيري طلب کن ز خدمتکار سلطان...
هم تن مويم از آن ميان که نداري عطار

هم تن مويم از آن ميان که نداري

هم تن مويم از آن ميان که نداري شاعر : عطار تنگ دلم مانده زان دهان که نداري هم تن مويم از آن ميان که نداري سر ز تکبر بر آسمان که نداري ننگري از ناز در زمين که دمي نيست...
جانا دهني چو پسته داري عطار

جانا دهني چو پسته داري

جانا دهني چو پسته داري شاعر : عطار در پسته گهر دو رسته داري جانا دهني چو پسته داري زان قند که مغز پسته داري صد شور به پسته در فتاده است زين بيش مرا چه خسته داري ...
الصلا اي دل اگر در عشق او اقرار داري عطار

الصلا اي دل اگر در عشق او اقرار داري

الصلا اي دل اگر در عشق او اقرار داري شاعر : عطار الحذر گر ذره‌اي در عشق او انکار داري الصلا اي دل اگر در عشق او اقرار داري گر زماني خلوتي داري ميان خار داري کي تواني...
اي آنکه هيچ جايي آرام جان نديدي عطار

اي آنکه هيچ جايي آرام جان نديدي

اي آنکه هيچ جايي آرام جان نديدي شاعر : عطار رنج جهان کشيدي گنج جهان نديدي اي آنکه هيچ جايي آرام جان نديدي چندان که پيش رفتي ره را کران نديدي هرچند جهد کردي کاري به سر...