0
مسیر جاری :
ترسا بچه‌اي ديدم زنار کمر کرده عطار

ترسا بچه‌اي ديدم زنار کمر کرده

ترسا بچه‌اي ديدم زنار کمر کرده شاعر : عطار در معجزه‌ي عيسي صد درس ز بر کرده ترسا بچه‌اي ديدم زنار کمر کرده وز قبله‌ي روي خود محراب دگر کرده با زلف چليپاوش بنشسته به مسجد...
اي اشتياق رويت از چشم خواب برده عطار

اي اشتياق رويت از چشم خواب برده

اي اشتياق رويت از چشم خواب برده شاعر : عطار يک برق عشق جسته صد سد آب برده اي اشتياق رويت از چشم خواب برده دست هزار عذرا از آفتاب برده بر نطع کامراني نور رخت به يک دم...
گر يک گهر از آن گنج آيد پديد بر من عطار

گر يک گهر از آن گنج آيد پديد بر من

گر يک گهر از آن گنج آيد پديد بر من شاعر : عطار بيني مرا ز شادي سر در جهان نهاده گر يک گهر از آن گنج آيد پديد بر من مهري بدين عظيمي بر سر زبان نهاده داغ غم تو دارم ليکن...
دوش آمد زلف تاب داده عطار

دوش آمد زلف تاب داده

دوش آمد زلف تاب داده شاعر : عطار جان را ز دو لب شراب داده دوش آمد زلف تاب داده از چشمه‌ي خضر آب داده صد تشنه‌ي آتشين جگر را صد نور به آفتاب داده زان روي که ماه...
سر پا برهنگانيم اندر جهان فتاده عطار

سر پا برهنگانيم اندر جهان فتاده

سر پا برهنگانيم اندر جهان فتاده شاعر : عطار جان را طلاق گفته دل را به باد داده سر پا برهنگانيم اندر جهان فتاده رندان ره‌نشين را ميخانه در گشاده مردان راه‌بين را در گبرکي...
ساقيا گر پخته‌اي مي خام ده عطار

ساقيا گر پخته‌اي مي خام ده

ساقيا گر پخته‌اي مي خام ده شاعر : عطار جان بي آرام را آرام ده ساقيا گر پخته‌اي مي خام ده يک صراحي باده ما را وام ده خيزو بزمي در صبوحي راست کن خفتگان مست را دشنام...
اي دل اندر عشق، دل در يار ده عطار

اي دل اندر عشق، دل در يار ده

اي دل اندر عشق، دل در يار ده شاعر : عطار کار او کن جان و دل در کار ده اي دل اندر عشق، دل در يار ده دلبرت صد بار آمد بار ده چند باشي در حجاب خود نهان يا بيا گر کافري...
اي روي همچو ماهت يک پرده بر گرفته عطار

اي روي همچو ماهت يک پرده بر گرفته

اي روي همچو ماهت يک پرده بر گرفته شاعر : عطار جان هاي بي قراران فرياد در گرفته اي روي همچو ماهت يک پرده بر گرفته با صد هزار خجلت ايمان ز سر گرفته در پيش نور رويت پيران...
اي ذره‌اي از نور تو بر عرش اعظم تافته عطار

اي ذره‌اي از نور تو بر عرش اعظم تافته

اي ذره‌اي از نور تو بر عرش اعظم تافته شاعر : عطار از عرش اعظم در گذر بر هر دو عالم تافته اي ذره‌اي از نور تو بر عرش اعظم تافته سر تا قدم نيت شده بر جان آدم تافته آن ذره...
اي لبت حقه‌ي گهر بسته عطار

اي لبت حقه‌ي گهر بسته

اي لبت حقه‌ي گهر بسته شاعر : عطار دهنت شور در شکر بسته اي لبت حقه‌ي گهر بسته بال بگشاده و کمر بسته طوطيان خط تو پيش شکر هست بر رسته‌ي تو بر بسته خطت از پسته‌ي تو...