مسیر جاری :
ابـزار خوشنویسـی
ارکان اربعه هنر خوشنویسی
چگونه کتاب را به بهترین دوست کودک تبدیل کنیم ؟
هزینه های سرسام آور رزرو هتل مشهد واقعیت دارد؟
ویژگی های استخر ویژه کودکان
حفاظت از وسایل قیمتی در سفر
خطوط مختلف خوشنویسی اسلامی
رازهای زندگی حضرت زهرا (س) از زبان سلمان فارسی
توصیههای ویژه مقام معظم رهبری برای پیروزی جبهه مقاومت
تمثیلات و مصادیق قرآنی صهیونیسم
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
نحوه خواندن نماز والدین
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
خلاصه ای از زندگی مولانا
پیش شماره شهر های استان تهران
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
دوش، چون گردون کنار خويش پر خون يافتم
دوش، چون گردون کنار خويش پر خون يافتم شاعر : عطار مرکز دل از محيط چرخ بيرون يافتم دوش، چون گردون کنار خويش پر خون يافتم سفت هر گوهر که در درياي گردون يافتم ديدهي اخترشمار...
آنچه من در عشق جانان يافتم
آنچه من در عشق جانان يافتم شاعر : عطار کمترين چيزها جان يافتم آنچه من در عشق جانان يافتم صد هزاران راز پنهان يافتم چون به پيدايي بديدم روي دوست زندگي جان ز جانان يافتم...
دوش چشم خود ز خون درياي گوهر يافتم
دوش چشم خود ز خون درياي گوهر يافتم شاعر : عطار منبع هر گوهري درياي ديگر يافتم دوش چشم خود ز خون درياي گوهر يافتم گر کشتي بقا گرداب منکر يافتم زين چنين دريا که گرد من...
عزم عشق دلستاني داشتم
عزم عشق دلستاني داشتم شاعر : عطار وقف کردم نيم جاني داشتم عزم عشق دلستاني داشتم گر ز عشق تو زياني داشتم صد هزاران سود کردم در دو کون هر نفس تازه جهاني داشتم چون...
از مي عشق تو چنان مستم
از مي عشق تو چنان مستم شاعر : عطار که ندانم که نيست يا هستم از مي عشق تو چنان مستم من ز خود رستم و درو جستم آتش عشق چون درآمد تنگ لاجرم عاقلي نيم، مستم لاجرم هست...
مرا قلاش ميخوانند، هستم
مرا قلاش ميخوانند، هستم شاعر : عطار من از دردي کشان نيم مستم مرا قلاش ميخوانند، هستم هر آن توبه کزان کردم، شکستم نميگويم ز مستي توبه کردم که دل در مهر آن دلدار...
دي در صف اوباش زماني بنشستم
دي در صف اوباش زماني بنشستم شاعر : عطار قلاش و قلندر شدم و توبه شکستم دي در صف اوباش زماني بنشستم از دلق برون آمدم از زرق برستم جاروب خرابات شد اين خرقهي سالوس ميدادم...
ساقيا توبه شکستم، جرعهاي مي ده به دستم
ساقيا توبه شکستم، جرعهاي مي ده به دستم شاعر : عطار من ز مي ننگي ندارم، ميپرستم ميپرستم ساقيا توبه شکستم، جرعهاي مي ده به دستم ننگم است از ننگ نامان، توبه پيش بت شکستم...
درآمد دوش ترک نيم مستم
درآمد دوش ترک نيم مستم شاعر : عطار به ترکي برد دين و دل ز دستم درآمد دوش ترک نيم مستم کنون من بي دل و بي دين نشستم دلم برخاست دينم رفت از دست به شيشه توبهي سنگين...
تو بلندي عظيم و من پستم
تو بلندي عظيم و من پستم شاعر : عطار چکنم تا به تو رسد دستم تو بلندي عظيم و من پستم نرسم بر چنان که خود هستم تا که سر زير پاي تو ننهم آن ز من بود رخت بربستم تا چنين...