مسیر جاری :
ابـزار خوشنویسـی
ارکان اربعه هنر خوشنویسی
چگونه کتاب را به بهترین دوست کودک تبدیل کنیم ؟
هزینه های سرسام آور رزرو هتل مشهد واقعیت دارد؟
ویژگی های استخر ویژه کودکان
حفاظت از وسایل قیمتی در سفر
خطوط مختلف خوشنویسی اسلامی
رازهای زندگی حضرت زهرا (س) از زبان سلمان فارسی
توصیههای ویژه مقام معظم رهبری برای پیروزی جبهه مقاومت
تمثیلات و مصادیق قرآنی صهیونیسم
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
نحوه خواندن نماز والدین
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
خلاصه ای از زندگی مولانا
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
لیست کاملی از خدایان و الهههای یونانی
عشقت ايمان و جان به ما بخشد
عشقت ايمان و جان به ما بخشد شاعر : عطار ليک بيعلتي عطا بخشد عشقت ايمان و جان به ما بخشد در زماني به يک گدا بخشد نيست علت که ملک صد سلطان هر يکي را صدت جزا بخشد ...
حديث فقر را محرم نباشد
حديث فقر را محرم نباشد شاعر : عطار وگر باشد مگر زآدم نباشد حديث فقر را محرم نباشد که هرگز رخش چون رستم نباشد طبايع را نباشد آنچنان خوي نگه کردم چو جام جم نباشد ...
چه دانستم که اين درياي بي پايان چنين باشد
چه دانستم که اين درياي بي پايان چنين باشد شاعر : عطار بخارش آسمان گردد کف دريا زمين باشد چه دانستم که اين درياي بي پايان چنين باشد وليکن گوهر دريا وراي کفر و دين باشد ...
کسي کز حقيقت خبردار باشد
کسي کز حقيقت خبردار باشد شاعر : عطار جهان را بر او چه مقدار باشد کسي کز حقيقت خبردار باشد که در ديده او را پديدار باشد جهان وزن جايي پديدار آرد جهان پيش او ذره کردار...
تا دل لايعقلم ديوانه شد
تا دل لايعقلم ديوانه شد شاعر : عطار در جهان عشق تو افسانه شد تا دل لايعقلم ديوانه شد وز همه کار جهان بيگانه شد آشنايي يافت با سوداي تو صد هزاران جان و دل پروانه شد...
پير ما از صومعه بگريخت در ميخانه شد
پير ما از صومعه بگريخت در ميخانه شد شاعر : عطار در صف دردي کشان دردي کش و مردانه شد پير ما از صومعه بگريخت در ميخانه شد عقل اندر باخت وز لايعقلي ديوانه شد بر بساط نيستي...
تا نور او ديدم دو کون از چشم من افتاده شد
تا نور او ديدم دو کون از چشم من افتاده شد شاعر : عطار پندار هستي تا ابد از جان و تن افتاده شد تا نور او ديدم دو کون از چشم من افتاده شد شور جهانسوزي عجب در انجمن افتاده...
در راه عشق هر دل کو خصم خويشتن شد
در راه عشق هر دل کو خصم خويشتن شد شاعر : عطار فارغ ز نيک و بد گشت ايمن ز ما و من شد در راه عشق هر دل کو خصم خويشتن شد کان دم که عشق آمد از ننگ تن به تن شد ني ني که نيست...
جهان از باد نوروزي جوان شد
جهان از باد نوروزي جوان شد شاعر : عطار زهي زيبا که اين ساعت جهان شد جهان از باد نوروزي جوان شد صباي گرمرو عنبرفشان شد شمال صبحدم مشکين نفس گشت ز هر سوي چمن جويي روان...
هر که در راه حقيقت از حقيقت بينشان شد
هر که در راه حقيقت از حقيقت بينشان شد شاعر : عطار مقتداي عالم آمد پيشواي انس و جان شد هر که در راه حقيقت از حقيقت بينشان شد او ز خود بيرون نيامد چون به نزد او توان شد...