0
مسیر جاری :
انقلاب سال 57 داستانک

انقلاب سال 57

مردم، خشم، خون، آزادی، گلوله، تظاهرات، استقلال، مشت‌های گره خورده، شاه، مرگ، فرار، صدای انقلاب، سربازها، شهید، تفنگ، موتورسوار، خیابان، جشن، کف، صلوات، امام، آزادی...
نوشته‌ای بر دیوار داستانک

نوشته‌ای بر دیوار

مردم جمع شده بودند کنار دیوار؛ اما هیچ‌کس جرات خواندن نوشته‌ی روی دیوار را نداشت. تعدادی از ماموران سررسیدند. گفتند: «چرا جمع شدید؟ چی نوشته اینجا؟ متفرق شوید.»
بریده‌ای از رمان «کلکسیون پهلوی» داستان

بریده‌ای از رمان «کلکسیون پهلوی»

بابا که از خانه بیرون رفت من هم دنبالش رفتم. بابا خیلی تند می‌رفت. وسط کوچه که رسیدم او از کوچه بیرون رفته بود. سر کوچه که رسیدم به طرف چپ پیچیدم یکی از پشت سر گفت: «سحرخیز شدی روز جمعه حسن آقا!؟» سربرگرداندم،...
من دیگر برای خودم کسی شده ­ام داستان

من دیگر برای خودم کسی شده ­ام

داداش رحیم تندی در اتاق را بست و به طرف کوچه دوید. رفتم دم در، سعید سرکوچه ایستاده بود، داداش ترک موتورش نشست و رفتند. خیالم راحت شد رفت تا آخر شب بیاید. من هم رفتم توی اتاق و در را بستم. شروع کردم به...