0
مسیر جاری :
تخم‌مرغ ها پشت در بود هدیه جاودانی

تخم‌مرغ ها پشت در بود

مامان در مرغ دانی را که باز کرد، همه چیز را فهمید. فکر نمی ­کردم به این زودی ­ها از ماجرا سر دربیاورد. خودم را دلداری می ­دادم که آخرش می ­فهمید. حالا امروز نه، فردا. اصلا تقصیر من نبود، تقصیر مرادی بود...
روزی که حال زمین بد شد مناسبت ها

روزی که حال زمین بد شد

آن روز صبح وقتی زمین چشم­ هایش را باز کرد، دید نمی ­تواند خوب نفس بکشد و نمی ­تواند با چشم­ هایش اطرافش را خوب ببیند. هرچه چشم­ هایش را مالید، هرچه نفس عمیق کشید، دید نه که نه؛ هیچ‌چیز تغییر نکرد.
کنار خیابان سجده‌ی شکر کردم داستانک

کنار خیابان سجده‌ی شکر کردم

ستاد جدیدی در دبیرستان علوى اسلامى تشکیل دادیم، براى کارهاى تبلیغات و اعزام افراد به کارخانه‌ها. تا از نفوذ بعضى از عناصر مخرب که داشت در کارخانه‌ها صورت مى‌گرفت، جلوگیرى کنند.