مسیر جاری :
ابـزار خوشنویسـی
ارکان اربعه هنر خوشنویسی
چگونه کتاب را به بهترین دوست کودک تبدیل کنیم ؟
هزینه های سرسام آور رزرو هتل مشهد واقعیت دارد؟
ویژگی های استخر ویژه کودکان
حفاظت از وسایل قیمتی در سفر
خطوط مختلف خوشنویسی اسلامی
رازهای زندگی حضرت زهرا (س) از زبان سلمان فارسی
توصیههای ویژه مقام معظم رهبری برای پیروزی جبهه مقاومت
تمثیلات و مصادیق قرآنی صهیونیسم
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
نحوه خواندن نماز والدین
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
خلاصه ای از زندگی مولانا
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
لیست کاملی از خدایان و الهههای یونانی
کودک
آدمي بايد در پنج خصلت با کودکان شرکت داشته باشد: يکي آنکه غم روزي نخورد، ديگر چون بيمار شود از عذاب ننالد وگله نکند- و آنکه هر طعامي داشته باشند با يکديگر خورند وچون با يکديگر نزاع کنند در دل نگاه ندارند-...
قصّهی امام مهربان
ناهار را که خوردند، امام خمینی خدا را شکر کرد و کنار کشید. خانم امام، ظرفها را جمع کرد و آن را به حیاط برد. امام از جا بلند شد. کنار پنجره رفت. دید که خانمش تنها لب حوض حیاط نشسته است و دارد ظرف میشوید....
کاردستی مارمولک
وسایل لازم:
کاغذ یا مقوّای رنگی- قیچی- ماژیک یا مداد رنگی- چسب
مداد نوک شکسته
رضا داشت مدادش را میتراشید. مامان گفت: «رضا! مگر تو امروز صبح مدادت را نتراشیدی؟ اگر اینجور تند تند بتراشی، مدادت زود تمام میشود.» رضا گفت: «آخه امروز توی مهد، دوستم مجید مدادم را گرفت که نقّاشی بکشد....
چشمهای جادّه
جادّه، سهم من است؛ سهم لحظههای منتظری که کبوترانه به آسمان خیره شدهام. به آسمان خیره شدهام که ببارد. ببارد و چشمهای جاده را خیس کند. چشمهای جادّه که خیس شود، درست مانند چشمهای من میشود؛ چشمهایی...
دعا براي همسايه
مادر هنوز بيدار بود و داشت بر روي سجاده اش دعا مي خواند. حسن در رختخواب خود از اين پهلو به آن پهلو غلتيد، اما خوابش نبرد. ماه از پشت پنجره کوچک اتاق، صورتش را نوازش کرد.خيره شد. او صداي آرام و دوست داشتني...
برداشت كودكان از خدا
كودكان با محدوديتهايي در زمينه شناخت روبهرو هستند. آنان به تناسب سن و ميزان تحول عقل و شناخت خود، از مفاهيم برداشتهايي دارند. آشنايي با اين مفاهيم، سبب درك بهتر آنان و برخوردي درست در رويارويي با سخناني...
دختر چوب کبريتي
همه غذايشان را مي خوردند و مطالعه مي کردند؛ اما آني فقط به غذا نگاه مي کرد. پدرش مي گفت: « دخترم تا از اين غذاها نخوري، قوي نمي شوي.» اما آني مي گفت: «من دوست ندارم غذا بخورم.»
فرش کاموايي
مادر زهره بافنده است. او لباس مي بافد. او اتاق کار خود را مرتب کرد. مقداري کامواي رنگي را به زهره داد. زهره با کامواهاي رنگي فرش کاموايي براي خود درست کرد.
مهمان کوچولوهاي ناز
خِرت، خِرت، خِرت! صداي ريز ريز شدن خيار و گوجه بود. قاشق خودش را تکان داد. سرش را بالا گرفت. دسته ي قرمز چاقو هي بالا و پايين مي رفت. بوي خيار بيني اش را قلقلک داد. قندان چيني که کلاهش را يک وري گذاشته...