0
مسیر جاری :
مهدوی

این اشک ها ز هجر رخت آبروی ماست

این اشک ها ز هجر رخت آبروی ماست بهر نماز عاشقی آب وضوی ماست ما را چه حاجت است به دنیا بدون تو یک بار دیدن تو فقط آرزوی ماست
مهدوی

آدینه‌ی موعود تو کی می‌رسد از راه؟

آدینه‌ی موعود تو کی می‌رسد از راه؟ دارم دعای عهد می‌خوانم نمی‌آیی؟ کاش این غروب جمعه‌ها را من نمی‌دیدم محض رضای بغض چشمانم نمی‌آیی؟
مهدوی

خیلی از این دوری پریشانم، نمی‌آیی؟

خیلی از این دوری پریشانم، نمی‌آیی؟ دنبال تو در کوچه حیرانم نمی‌آیی؟ باید که چندین روز چندین هفته چندین ماه چون سال قبلی منتظر مانم؟ نمی‌آیی؟
مهدوی

با دلبری غیر از تو ما کاری نداریم

با دلبری غیر از تو ما کاری نداریم در سینه تا مهر تو را داریم مولا امیدوارانه به کف جان را گرفتیم دنبال تو در بین بازاریم مولا
مهدوی

از زندگی بی تو بیزاریم مولا

از زندگی بی تو بیزاریم مولا دیگر بیا خیلی گرفتاریم مولا غیر از ظهور تو نخواهیم از خداوند شب تا سحرهایی که بیداریم مولا
مهدوی

ما دل به دست یوسف زهرا سپرده‌ایم

دل را که گفته است به دنیا سپرده‌ایم؟ ما دل به دست یوسف زهرا سپرده‌ایم پای غریبه در دل ما وا نمی‌شود بر سینه تا محبت مولا سپرده‌ایم
مهدوی

من که دل را به تو اصلا نسپردم چه کنم؟

من که دل را به تو اصلا نسپردم چه کنم؟ یک شب از دوری تو غصه نخوردم چه کنم؟ جمعه‌ها آمد و رفت و ز غم دوری تو دل به سر پنجه‌ی اشکم نفشردم چه کنم؟
مهدوی

آه، از فکر تو یک لحظه سرم خالی نیست

آه، از فکر تو یک لحظه سرم خالی نیست تا فراق است دگر دور و برم خالی نیست آب و نان باشد و نه، خون دلم حتما هست مطمئن باش که از خون جگرم خالی نیست
مهدوی

از خواب چون به یاد تو بیدار می شوم

از خواب چون به یاد تو بیدار می شوم با ناله ی دعای فرج یار می شوم هر چهره ای که در دو جهان دلبری کند تنها اسیر روی تو دلدار می شوم
مهدوی

من عصرهای جمعه فقط بغض می کنم

من عصرهای جمعه فقط بغض می کنم باران اشک های من از اختیار نیست تسلیم هجر توست دل شرحه شرحه ام تیغ فراق هست و مسیر فرار نیست