0
مسیر جاری :
مهدوی

سنگ صبور غصه ها الهی از سفر بیایی

سنگ صبور غصه ها الهی از سفر بیایی برای دیدن دل خسته و دربه در بیایی بیا تا کی نهانی سر به صحرا یا ابا صالح بتاب ای آفتاب عالم آرام یا ابا صالح
مهدوی

به روی سجاده ی عشق گرم دعا نشسته ایم

به روی سجاده ی عشق گرم دعا نشسته ایم تا که تو از کعبه بیایی رو به خدا نشسته ایم بیا عزیز فاطمه من خاک زیر پات بشم اگه تو از سفر بیایی قربونیه نگات بشم
مهدوی

عشقت زسرای دل من پا نمی شود

عشقت زسرای دل من پا نمی شود مجنون دلش به جز سوی لیلا نمی شود بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود
مهدوی

هجران کشیده ایم و نشان از نگار نیست

هجران کشیده ایم و نشان از نگار نیست کو عاشقی که بر غم هجران دچار نیست ماندن در انتظار امید طلوع صبح بی فایده است گر دل شب زنده دار نیست
مهدوی

عیادتم که نیایی، کمی دعایم کن

عیادتم که نیایی، کمی دعایم کن که این فقیر گنهکار سخت بیمار است اگر ز دیده جدایی، ز قلب ما هرگز مهم حضور گدایان به محضر یار است
مهدوی

به انتظار طلوعت در این شب ظلمت

به انتظار طلوعت در این شب ظلمت خوشا دلی که به یادت همیشه بیدار است اگر رها ز تو گشتم رها مکن ما را که هر که از تو جدا شد به دام اغیار است
مهدوی

دگر به دوری آقا نموده ایم عادت

دگر به دوری آقا نموده ایم عادت وگرنه بر دل مجنون قرار بی معناست خزان عمر رسید و بهار ما نرسید تمام عمر بدون بهار بی معناست
مهدوی

بدون ترک گنه انتظار بی معناست

بدون ترک گنه انتظار بی معناست امید دیدن روی نگار بی معناست تمام زنده دلی ها ز اشک نیمه شب است بدون فیض سحر درک یار بی معناست
مهدوی

باز شد فصل بهار و آن گل رعنا نیامد

باز شد فصل بهار و آن گل رعنا نیامد                 باز صبح جمعه آمد یوسف زهرا نیامد این ندای هر گرفتاری است در هر بامدادی           ای خدا امروز هم صبح آمد و مولا نیامد
مهدوی

بیا یابن الحسن دورت بگردم

بیا یابن الحسن دورت بگردم                       بیا تا دست خالی برنگردم به جان مادرت زهرا نظر کن                                تو درد جمله ما را دوا کن تو ما را زائر کرببلا...