مسیر جاری :
ماجرای زندگی یک بلدچی ۱۶ ساله
رهبر انقلاب در تقریظهای جداگانهای بر دو کتاب «وقتی مهتاب گم شد» و «آب هرگز نمیمیرد»، از این دو کتاب حوزهی ادبیات دفاع مقدس تقدیر کردند. در گفتوگویی با آقای حمید حسام، نویسندهی این دو اثر به بررسی...
برای مهتابِ به مقصد رسیدهام: شهید علی خوشلفظ
سردار حاج علی خوشلفظ جانباز سرافرازی که شخصیت و کتاب خاطرات وی سال گذشته مورد تقدیر رهبر انقلاب اسلامی قرار گرفته بود، شب گذشته بر اثر جراحتهای به جای مانده از دوران جنگ تحمیلی به شهادت رسید. متن زیر...
شوخطبعیهای جبهه
همه را با یک چشم نگاه میکند. (اشاره به رزمندهای که یک چشمش را در جنگ از دست داده بود.) اخوی، شیشهی عینکت را با گِل استتار کن، عملیات لو نرود. (شب عملیات خطاب به رزمندگان عینکی.)
شوخ طبعیهای اسارت
از آقای شایق – شاعر توانا – دعوت شد که به جایگاه بیاید و برنامهی خود و دوستانش را برای تماشاگران تشریح کند. شایق، طلبهای جوان خوشذوق و هنرمند یزدی آمد پشت تریبون و گفت که او و دوستانش قصد دارند داستانی...
خاطرات کوتاه از عملیات محرم (3)
در عملیات محرم، دشمن آتش شدیدی روی سر گردان اجرا میکرد، به طوری که تمام گردان زمینگیر شده بود. محل استقرار ما نیز روی جاده آسفالت بود و هیچ عارضه طبیعی جلوی ما نبود که پشت آن پناه بگیریم؛ لذا هر لحظه...
خاطرات کوتاه از عملیات محرم (2)
در مرحله اول عملیات محرم، یک دستگاه نانوایی را در منطقه دهلران مستقر کرده بودند و من خمیر گر بودم. فرمانده گردان یا زهرا (شهید گوسفند شناس) گفت: «عمو عباس شما توی خط نیا». وقتی که گردان جلو رفت، من چند...
خاطرات کوتاه از عملیات محرم (1)
در عملیات محرم در تپههای 175 مستقر بودیم. شهید قربانعلی عرب مسئولیت این منطقه را بر عهده داشت. ایشان به نگهبانان گفته بود، هر کس را در شب در این منطقه دیدید یا در حال رفت و آمد بود ایست بدهید؛ اگر رمز...
گفتنیهای یکی از کوچکترین رزمندگان دفاع مقدس
علیرضا عزیزیان غروی رزمنده 12ساله دوران دفاع مقدس در گفتگویی با خبرنگار ما در مورد نحوه اعزام خود با آن سن کم اظهار داشت: من 2 بار تلاش کردم برای اعزام به جبهه که به دلیل سن پایین موفق نشدم یعنی هر دوبار...
تبسم در چهره براي شادماني افراد
يکي از بچه هاي همسايه يقه ي لباسش را گرفته بود و به او توهين مي کرد، اما حميد هيچ عکس العملي نشان نمي داد. فقط به او گفت: «اشتباه گرفتيد. تحقيق کنيد ببينيد کي اين را گفته.»
احوال پرسي از صد سخنراني بهتر است!
من هنگام محاصره ي آبادان از سوي دشمن، در محور فياضيه ي آبادان با برادر علي معمار آشنا شدم. با اولين برخورد احساس کردم سالهاست ايشان را مي شناسم. فرمانبري از ايشان، براي من بسيار لذّت بخش بود. از وقتي که...