0
مسیر جاری :
تا آخر ایستاده ام ادبیات دفاع مقدس

تا آخر ایستاده ام

به فرماندهی شهید برونسی از مشهد عازم جبهه بودیم. راه آهن مشهد مملو از نیروهایی بود که به انتظار حرکت قطار ایستاده بودند. نیروها توسط حاج برونسی سازماندهی شده و سوار قطار می شدند. فردی نزدش آمد و گفت: «...
برای او کارش مهم بود ادبیات دفاع مقدس

برای او کارش مهم بود

دانشجویان دانشکده ی افسری، معمولاً اهل شهرهای مختلف هستند. از این میان، دانشجویانی که خود یا اقوامشان در تهران زندگی می کردند، بچه های شهرستانی را راضی می نمودند که در روزهای تعطیل به جای آن ها نگهبانی...
به جای 15 نفر ادبیات دفاع مقدس

به جای 15 نفر

یکی از همرزمان اکبر تعریف می کرد: زمانی که حجم آتش دشمن خیلی بالا بود و مرتب توپ و خمپاره به زمین می خورد و ما همگی سنگر گرفته بودیم، اکبر بدون توجه به آتش سنگین دشمن، مشغول تعمیر ماشین های آمبولانس شده...
پرتاب چهل گلوله ی خمپاره ادبیات دفاع مقدس

پرتاب چهل گلوله ی خمپاره

جا خوردم وقتی دیدمش، توی نانوایی بود. داشت شاگردی می کرد. اولش باورم نشد. رامین در کار سابقه دار بود. قبلاً توی مغازه آلومینیوم سازی کار کرده بود. از چاه و چاه کنی هم سر در می آورد. می گفت:
خواب در حین صحبت! ادبیات دفاع مقدس

خواب در حین صحبت!

گله می کرد که: « بچه ها آن جا لت و پار افتادن، هیچ کسی نیست جمع و جورشون کنه، هیچ کسی نیست اقلاً یک پانسمانشان بکند، آن وقت من را به زور نگه داشتین این جا، کار دفتری بکنم خیرِ سَرم. من نمی مونم این جا....
وجدان بیدار ادبیات دفاع مقدس

وجدان بیدار

حاج همت در برابر جان بچه های مردم احساس مسئولیت می کرد. کیلومترها جلوتر از نیروهای تحت امرش می جنگید، حاضر بود حتی در پوتین بچه بسیجی ها آب هم بخورد. فرمانده ی جان بچه ها بود. به آن ها عشق می ورزید، ولی
همه فن حریف ادبیات دفاع مقدس

همه فن حریف

در جریان بازسازی منزل محرومین در اوایل انقلاب، با هم کار می کردیم. زمان بازسازی خانه ای در اسلام آباد خاک زیادی در کوچه ریخته بود که در رفت و آمد مردم مشکل ایجاد می کرد. یک شب تصمیم گرفتیم خاک ها را از...
مرد الوار بر دوش! ادبیات دفاع مقدس

مرد الوار بر دوش!

در تابستان 1360 در کنار شیرمردان و رزمندگان پرشوری چون اصغر معصومی، حبیب الله دهدار ابراهیمی، حمدالله زارعی، رحیم مسعودنیا و... که همگی به لقاالله پیوستند، در جبهه ی شوش بودیم. شب ها به حفر شیار و زدن...
کمتر به مأموریت برو! ادبیات دفاع مقدس

کمتر به مأموریت برو!

« حاج آقا» مدارس چهارده معصوم( علیهم السلام) را غالباً در حاشیه ی شهر و مناطق محروم احداث کرده اند. از مدیر یکی از این مدارس شنیدم که می گفت: « اگر این مدرسه در این جا ساخته نمی شد، فضای آموزشی دیگری در...
چرا خسته نمی شوی؟ ادبیات دفاع مقدس

چرا خسته نمی شوی؟

رزمندگان اسلام، به خصوص شهیدان ما، اکثراً انسان های پاک و با لیاقتی بودند که در جبهه های جنگ که به فرموده ی رهبر بزرگوارمان حضرت امام راحل، دانشگاه انسان سازی است، ساخته شدند. جوهره ی وجودی آنان قابلیت