0
مسیر جاری :
محو شجاعت او ادبیات دفاع مقدس

محو شجاعت او

یک روز به بسیجی ها شیوه ی مقابله با پاتک دشمن را آموزش داده بودیم. می گفتم اگر دشمن پاتک زد و تانک آمد،‌ از چه فاصله ای با آرپی جی نشانه گیری کنند. در همین اثنا حاج میر حسینی از راه رسید و در جمع بچه ها...
شجاعت در سیره ی شهدا (3) ادبیات دفاع مقدس

شجاعت در سیره ی شهدا (3)

عملیات و الفجر هشت به پایان رسیده بود . اما دشمن در جناح کارخانه ی نمک تحرکاتی داشت. خط پدافندی کارخانه نمک به لشگر امام حسین (علیه السلام) واگذار شده بود. فرمانده ی لشکر با حاج علی باقری جلسه ای گرفت....
هنگامه نبرد ادبیات دفاع مقدس

هنگامه نبرد

عملیات شروع شده بود. از هر طرف باران گلوله خمپاره می بارید. هر کس مشغول انجام مأموریت خود بود. در کنار نهر عرایض با ده مقر دیگر از بچه ها منتظر قایق بودیم. مسئول دسته ی ما قایقی را تهیه کرد. سکاندار آن،...
فقط یک گلوله آرپی جی ادبیات دفاع مقدس

فقط یک گلوله آرپی جی

حدود ساعت دوازده شب بود. خط دفاعی دشمن درهم شکسته شد. نیروها، در حال درگیری بودند. سنگرها یکی پس از دیگری، فتح می شد. من همراه حاج علی - گردان - و بیسیم چی او بودم. هدف ما دستیابی به پاسگاه شرهانی بود.
شجاعت در سیره ی شهدا (2) ادبیات دفاع مقدس

شجاعت در سیره ی شهدا (2)

شب بود و آتش دشمن سنگین. آن قدر نزدیک شده بودند که سلاح های سبک آن ها هم به راحتی ما را هدف قرار می داد. شخصی آمد و تیربار را بر دوش گذاشت و به بالای سنگر برد و با تمام وجود، دشمن را هدف گرفت.
شجاعت یعنی این! ادبیات دفاع مقدس

شجاعت یعنی این!

ساعت دوازده بود. پشت خط آمدیم. دشمن دست به پاتک دیگری زد. می خواستیم نماز بخوانیم. فرصت زیادی نداشتیم. جای ثابتی هم نبود. آتش شدید دشمن، شرایط را سخت کرده بود. به صد و پنجاه متری خاکریز دشمن رسیدیم. با
خنثی کردن مین با بیل ! ادبیات دفاع مقدس

خنثی کردن مین با بیل !

حاج علی موحد دوست ازمن خواست که همراه او برای سرکشی به خط مقدم برویم. چند نفر سوار جیپ شدیم و راهی شدیم. دشمن آتش شدیدی روی جاده می ریخت، ولی ما همچنان راه را ادامه می دادیم. گلوله ها، از چپ و راست، بر
شجاعت در سیره ی شهدا (1) ادبیات دفاع مقدس

شجاعت در سیره ی شهدا (1)

هر وقت در مراسم عزاداری اباعبدالله، ذکر مصیبت وداع حضرت را با یارانش می شنوم، یاد آن شب می افتم: در عملیات کربلای پنج، دسته ی ویژه ی غواصی باید وارد کار می شد. تونلی زده بودند که به رودخانه ی خیّن واقع...
دلباخته ادبیات دفاع مقدس

دلباخته

در سال 1364 یک جلسه ی سخنرانی برای کارمندان دولت در مسجد رضوان ترتیب داده بودیم. حاج قاسم به عنوان سخنران در این جلسه دعوت شده بود تا درباره مسائل جنگ و مسؤولیت امت اسلامی سخنرانی نماید. برنامه طوری
آیات و نشانه ها ادبیات دفاع مقدس

آیات و نشانه ها

چندین روز در عملیات بودن و دوری از خانه و خانواده، سبب شده بود تا ضرورت برقراری ارتباطی تلفنی و دادن یک سر سلامتی به خانواده دو چندان شود. حسن مکّی آبادی هم گویی کاملاً این مسأله را احساس کرده بود. که...