0
مسیر جاری :
خلوت معنوی ادبیات دفاع مقدس

خلوت معنوی

شهید حمید رضا نوبخت حمید رضا نمی گفت حتماً نماز شب بخوانید؛ اما خودش نماز شب می خواند. نمی گفت دعای کمیل بخوانید؛ مگر این که خودش اولین نفری بود که در دعا حضور می یافت.
استوار هم چون کوه ادبیات دفاع مقدس

استوار هم چون کوه

شهید محمد حسن فایده چون امام (قدس سره) فرموده بودند که دوشنبه ها و پنج شنبه ها روزه بگیرید، او هم در هفته این دو روز را روزه می گرفت. یادم می آید در عملیاتی که همزمان با ماه مبارک رمضان بود، نتوانست روزه...
تا اعماق جان ادبیات دفاع مقدس

تا اعماق جان

پس از چند دقیقه که از رفتن بی موقع او (عیسی) گذشته بود نگران شده بودم. به جستجوی او از جا برخاستم. دیدم درون جنگ از چادرها فاصله گرفته و در آن تاریکی سرشار از سکوت، آن چنان با سوز دل گریه می کند و ناله...
راه کار اشک ادبیات دفاع مقدس

راه کار اشک

با تمام مشکلاتی که حاجی - شهید کاظمی- از ن1ظر کاری داشت، مسایل دینی اش را واقعاً به نحو احسن انجام می داد. نماز و دعایش ترک نمی شد. در هر شرایط زمانی و مکانی که حاجی بود، سعی می کرد نمازش را به جماعت اقامه
هر لحظه نگاهی به آسمان ادبیات دفاع مقدس

هر لحظه نگاهی به آسمان

رفتار و حرکات و صحبت های او طوری بود که هر بار او را می دیدیم، خیال می کردیم که تنها بدین خاطر آفریده شده. در زندگی خدایی او چنان کار و عبادت درهم تنیده شده بودند که گویی همه ی کار او نماز است. نماز را...
گریه های دیدنی ادبیات دفاع مقدس

گریه های دیدنی

شب جمعه ای از شدت خستگی خوابیده بودم. نیمه های شب در ساعت سه، از صدای ناله و نیایش بیدار شدم. چشم هایم را که باز کردم، شهید را دیدم که چه پر سوز و بی قرار به نماز شب ایستاده است. از دیدن صحنه ی زیبایی...
زمزمه هایی از مناجات ادبیات دفاع مقدس

زمزمه هایی از مناجات

شهید گرانقدر رضا حمیدی نور، در هنگام نماز خود را بی واسطه در مقابل خدا می دید و به همین خاطر، خضوع زاید الوصفی از خود نشان می داد و بعد از نماز همیشه در سجده های طولانی به شکر محبوب می پرداخت.
از خوف خدا ادبیات دفاع مقدس

از خوف خدا

شروع کردم به گشتن بین مجروحان و احوال پرسی و دید و بازدید! در یکی از سنگرهای مهمات عراقی ها، در داخل دیواره ی کانال، پاهای یکی از غواصّ هایمان را دیدم که از سنگر مهمات بیرون بود و بدنش داخل سنگر افتاده...
فرشتگان زمینی ادبیات دفاع مقدس

فرشتگان زمینی

جمعی از نیروهای یگان های مختلف در ارومیه مشغول دیدن آموزش های کماندویی بودند. من و جمیل هم هر کداممان یک گروهان از نیروهای خودمان را برای آموزش به آن جا برده بودیم.
دست هایی برای دعا ادبیات دفاع مقدس

دست هایی برای دعا

هواگرگ و میش بود. پس از سپری کردن یک شب سخت در عملیات خیبر، صبح آتش شدید دشمن حکایت از پاتک سنگینی داشت. رزمنده ی عارف و دلاور،ورزشکار حسن توکلی کنار من آمد و تیربارش را به من داد و گفت: «با این،