مسیر جاری :
صاحبا ماجراي دشمن تو
صاحبا ماجراي دشمن تو شاعر : انوري که کسش در جهان ندارد دوست صاحبا ماجراي دشمن تو زان چنانها که خاطرم را خوست گفتهام در سه بيت چار لطيف در جهان گفتيي که تازه و نوست...
با يکي مردک کناس همي گفتم دي
با يکي مردک کناس همي گفتم دي شاعر : انوري تو چه داني که ز غبن تو دلم چون خستست با يکي مردک کناس همي گفتم دي آن چرا تيزرو و اين ز چه روي آهستست صنعت و حرفت ما هر دو تو...
در جهان چندان که گويي بيشمار
در جهان چندان که گويي بيشمار شاعر : انوري نيستي و محنت و ادبير هست در جهان چندان که گويي بيشمار نفرت آهو و خشم شير هست وز فلک چندان که خواهي بيقياس زين قياسش کن...
با آنکه چند سال بديدم بتجربت
با آنکه چند سال بديدم بتجربت شاعر : انوري کز کل خواجگان جهان بوالحسن بهست با آنکه چند سال بديدم بتجربت آنجا که بر کتف علم پيرهن بهست پنداشتم که بازوي احسان قويترست ...
مير يوسف سخن دراز مکش
مير يوسف سخن دراز مکش شاعر : انوري وقت ميبين چگونه کوتاهست مير يوسف سخن دراز مکش حق تعالي گواه و آگاهست گرچه مستغنيم از اين سوگند نه سزاوار آن چنان جاهست کين چنين...
اي به دندان دولت آمده خوش
اي به دندان دولت آمده خوش شاعر : انوري درد دندانت هيچ بهتر هست اي به دندان دولت آمده خوش بر که بر نفس همتت پيوست دارد از غصه آسمان دندان بر سر خوان آسمان ننشست ...
کلبهاي کاندرو به روز و به شب
کلبهاي کاندرو به روز و به شب شاعر : انوري جاي آرام و خورد و خواب منست کلبهاي کاندرو به روز و به شب چرخ در غبن و رشک و تاب منست حالتي دادم اندرو که در آن ذرهاي نور...
کمال دين محمد محمد آنکه براي
کمال دين محمد محمد آنکه براي شاعر : انوري جمال حضرت و صدر و وزير سلطانست کمال دين محمد محمد آنکه براي به حل و عقد ممالک منوب دورانست نفاذ حکم و قضا و قدرت قدر وسع آنک...
اي سعد سپهر دين کجايي
اي سعد سپهر دين کجايي شاعر : انوري کاثار سعادتت نهانست اي سعد سپهر دين کجايي وين هم ز کيادت زمانست بازم ز زمانه کم گرفتي آيين کدام دوستانست اين عادت قلةالمبالات...
آلودهي منت کسان کم شو
آلودهي منت کسان کم شو شاعر : انوري تا يک شبه در وثاق تو نانست آلودهي منت کسان کم شو هر نفس که از نفوس انسانست راضي نشود به هيچ بد نفسي کانجا همه چيز نيک ارزانست...