مسیر جاری :
ماه چنين کس نديد خوش سخن و کش خرام
ماه چنين کس نديد خوش سخن و کش خرام شاعر : سعدي ماه مبارک طلوع سرو قيامت قيام ماه چنين کس نديد خوش سخن و کش خرام ماه بيفتد به زير گر تو برآيي به بام سرو درآيد ز پاي گر...
شمع بخواهد نشست بازنشين اي غلام
شمع بخواهد نشست بازنشين اي غلام شاعر : سعدي روي تو ديدن به صبح روز نمايد تمام شمع بخواهد نشست بازنشين اي غلام شاهد ما برقرار مجلس ما بردوام مطرب ياران برفت ساقي مستان...
ساقيا مي ده که مرغ صبح بام
ساقيا مي ده که مرغ صبح بام شاعر : سعدي رخ نمود از بيضه زنگارفام ساقيا مي ده که مرغ صبح بام آتش سودا به آب چشم جام در دماغ مي پرستان بازکش يا رب از جنت که آورد اين...
زهي سعادت من کم تو آمدي به سلام
زهي سعادت من کم تو آمدي به سلام شاعر : سعدي خوش آمدي و عليک السلام و الاکرام زهي سعادت من کم تو آمدي به سلام مکن که شرط ادب نيست پيش سرو قيام قيام خواستمت کرد عقل ميگويد...
حکايت از لب شيرين دهان سيم اندام
حکايت از لب شيرين دهان سيم اندام شاعر : سعدي تفاوتي نکند گر دعاست يا دشنام حکايت از لب شيرين دهان سيم اندام شراب صرف محبت نخوردست تمام حريف دوست که از خويشتن خبر دارد...
چو بلبل سحري برگرفت نوبت بام
چو بلبل سحري برگرفت نوبت بام شاعر : سعدي ز توبه خانه تنهايي آمدم بر بام چو بلبل سحري برگرفت نوبت بام که ميبرد به افق پرچم سپاه ظلام نگاه ميکنم از پيش رايت خورشيد ...
انتبه قبل السحر يا ذالمنام
انتبه قبل السحر يا ذالمنام شاعر : سعدي نوبت عشرت بزن پيش آر جام انتبه قبل السحر يا ذالمنام طبع شورانگيز را دست از لگام تا سوار عقل بردارد دمي در خروش آيد خروس صبح...
وقتها يک دم برآسودي تنم
وقتها يک دم برآسودي تنم شاعر : سعدي قال مولائي لطرفي لا تنم وقتها يک دم برآسودي تنم عشق و مستوري نياميزد به هم اسقياني و دعاني افتضح لا تحلوا قتل من القي السلم ...
رفيق مهربان و يار همدم
رفيق مهربان و يار همدم شاعر : سعدي همه کس دوست ميدارند و من هم رفيق مهربان و يار همدم نه اين بدعت من آوردم به عالم نظر با نيکوان رسميست معهود مصدق دارمت والله اعلم...
جانان هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم
جانان هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم شاعر : سعدي صانع خدايي کاين وجود آورد بيرون از عدم جانان هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم وصفت نگنجد در بيان نامت نيايد در قلم ...