مسیر جاری :
#اشعارخواجوی کرمانی در راسخون
#اشعارخواجوی کرمانی در مقالات
#اشعارخواجوی کرمانی در فیلم و صوت
#اشعارخواجوی کرمانی پرسش و پاسخ
#اشعارخواجوی کرمانی در مشاوره
#اشعارخواجوی کرمانی در خبر
#اشعارخواجوی کرمانی در سبک زندگی
#اشعارخواجوی کرمانی در مشاهیر
#اشعارخواجوی کرمانی در احادیث
#اشعارخواجوی کرمانی در ویژه نامه
عاقلان کي دل بدست زلف دلداران دهند
عاقلان کي دل بدست زلف دلداران دهند شاعر : خواجوي کرماني نقره داران چون نشان زر بطراران دهند عاقلان کي دل بدست زلف دلداران دهند واجب آن باشد که ياران ياري ياران دهند مگذر...
اهل دل پيش تو مردن ز خدا ميخواهند
اهل دل پيش تو مردن ز خدا ميخواهند شاعر : خواجوي کرماني کشتهي تيغ تو گشتن بدعا ميخواهند اهل دل پيش تو مردن ز خدا ميخواهند درد عشق تو باميد دوا ميخواهند مرض شوق تو...
پري رخان که برخ رشک لعبت چينند
پري رخان که برخ رشک لعبت چينند شاعر : خواجوي کرماني چه آگه از من شوريده حال مسکينند پري رخان که برخ رشک لعبت چينند ولي بگاه شکر خنده جان شيرينند اگر چه زان لب شيرين جواب...
پاي کوبان در سراندازي چو سربازي کنند
پاي کوبان در سراندازي چو سربازي کنند شاعر : خواجوي کرماني پاي در نه تا سرافرازان سرافرازي کنند پاي کوبان در سراندازي چو سربازي کنند برکمان سازان ابرويت کمين بازي کنند ...
چو مطربان سحر آهنگ زير و بام کنند
چو مطربان سحر آهنگ زير و بام کنند شاعر : خواجوي کرماني معاشران صبوحي هواي جام کنند چو مطربان سحر آهنگ زير و بام کنند بنيم جرعه مراعات خاص و عام کنند بيک کرشمه مکافات...
ساقيان چون دم از شراب زنند
ساقيان چون دم از شراب زنند شاعر : خواجوي کرماني مطربان چنگ در رباب زنند ساقيان چون دم از شراب زنند بس که بر جامها گلاب زنند گلعذاران به آب ديدهي جام دود در ديدهي...
چو مطربان سحر چنگ در رباب زنند
چو مطربان سحر چنگ در رباب زنند شاعر : خواجوي کرماني صبوحيان نفس از آتش مذاب زنند چو مطربان سحر چنگ در رباب زنند ز آب ديده نمک بردل کباب زنند بتاب سينه چراغ فلک بر افروزند...
صوفي اگرش بادهي صافي نچشانند
صوفي اگرش بادهي صافي نچشانند شاعر : خواجوي کرماني صاحبنظران صوفي صافيش نخوانند صوفي اگرش بادهي صافي نچشانند در دير مغان همسبق مغبچگانند بنگر که مقيمان سراپردهي وحدت...
چه کسانند که در قصد دل ريش کسانند
چه کسانند که در قصد دل ريش کسانند شاعر : خواجوي کرماني با من خسته برآنند که از پيش برانند چه کسانند که در قصد دل ريش کسانند که مرا تا نکشند از غم خويشم نرهانند ميکشند...
مستم آنجا مبر اي يار که سرمستانند
مستم آنجا مبر اي يار که سرمستانند شاعر : خواجوي کرماني دست من گير که اين طايفه پردستانند مستم آنجا مبر اي يار که سرمستانند خفتهاند اين دم از آن روي که سرمستانند آن دو...