مسیر جاری :
امشب اي يار قصد خواب مکن
امشب اي يار قصد خواب مکن شاعر : خواجوي کرماني مرو و کار ما خراب مکن امشب اي يار قصد خواب مکن قصه کوته کن و شتاب مکن شب درازست و عمر ما کوتاه تو قدح نوش وعزم خواب مکن...
خويش را در کوي بيخويشي فکن
خويش را در کوي بيخويشي فکن شاعر : خواجوي کرماني تا ببيني خويشتن بي خويشتن خويش را در کوي بيخويشي فکن آتشي در جان هشياران فکن جرعهئي برخاک مي خواران فشان تا ابد گو...
اي صبا احوال دل با آن صنم تقرير کن
اي صبا احوال دل با آن صنم تقرير کن شاعر : خواجوي کرماني حال اين درويش با آن محتشم تقرير کن اي صبا احوال دل با آن صنم تقرير کن داستان آه سردم دمبدم تقرير کن ماجراي اشک...
وقت صبوح شد بشبستان شتاب کن
وقت صبوح شد بشبستان شتاب کن شاعر : خواجوي کرماني برگ صبوح ساز و قدح پر شراب کن وقت صبوح شد بشبستان شتاب کن وانگه ز ماه نو طلب آفتاب کن خورشيد را ز برج صراحي طلوع ده ...
اي خواجه مرا با مي و ميخانه رها کن
اي خواجه مرا با مي و ميخانه رها کن شاعر : خواجوي کرماني جان من دلخسته بجانانه رها کن اي خواجه مرا با مي و ميخانه رها کن بگذر ز سر شمع و بپروانه رها کن دلدار مرا با من...
ترا که گفت که قصد دل شکستهي ما کن
ترا که گفت که قصد دل شکستهي ما کن شاعر : خواجوي کرماني چو زلف سر زده ما را فرو گذار و رها کن ترا که گفت که قصد دل شکستهي ما کن بترک کينه کن اکنون و عهد خويش وفا کن ...
بر اشکم کهربا آبيست روشن
بر اشکم کهربا آبيست روشن شاعر : خواجوي کرماني سرشکم بي تو خونابيست روشن بر اشکم کهربا آبيست روشن خطا گفتم که سيمابيست روشن اگر گفتم که اشکم سيم نابست توئي تعبير و...
بسي خون جگر دارد سر زلف تو در گردن
بسي خون جگر دارد سر زلف تو در گردن شاعر : خواجوي کرماني ولي با او چه شايد کرد جز خون جگر خوردن بسي خون جگر دارد سر زلف تو در گردن اگر چه آتش سوزان به ني نتوان نهان کردن...
هندوي آن کاکل ترکانه ميبايد شدن
هندوي آن کاکل ترکانه ميبايد شدن شاعر : خواجوي کرماني يا چو هندو بندهي ترکان نميبايد شدن هندوي آن کاکل ترکانه ميبايد شدن پيش شمع عارضش پروانه ميبايد شدن ماه بزم افروز...
دوش چون از لعل ميگون تو ميگفتم سخن
دوش چون از لعل ميگون تو ميگفتم سخن شاعر : خواجوي کرماني همچو جام از باده لعلم لبالب شد دهن دوش چون از لعل ميگون تو ميگفتم سخن گر به آب ديدهي ساغر بشويندش کفن مرده...