مسیر جاری :
شعر
روزی که تو آمدی
آمدی از دشت نور
غنچهی هر گل شکفت
بر دل سرد زمین
لاله و سنبل شکفت
شعر
ماه بهمن ماه توست
گرچه اینجا نیستی ای مهربان
ای امام خوب ما
هست اما قاب عکس کوچکت
توی دست بچهها
عکس تو هر روز پر گل میشود
روی دیوار کلاس
شعر
مهمان ناخوانده
عاشق خانهی ماست
به گمانم باران
چون که ناخوانده شده
این طرفها مهمان
شعر
در امتداد سحر
باز هم در گوشهای از آسمان
میزند لبخند ماه مهربان
آیههای نور در طول سحر
عرض دل را میبرد تا بیکران
شعر
آیینهدار باران
گفتم به وقف که مرا کردهای محروم
از بخشی از ارثیهی نیاکانم
بخشی زمزرعه، یک قطعه از جالیز
سهمی هم از ثمر باغ و بستانم
شعر
قدم بزن
دلم اگر گلیست
که تشنه مانده است
اگر قناریست
ولی نخوانده است
شعر
قلب آسمانی
میان قبلم انگار
دو تکه آسمان است
و بین این دو تکه
پُلِ رنگینکمان است
شعر
نرگس
دفتر انشای نرگس خواندنیست
دفتری با قصههای ماندگار
آسمان کوچک دفترچهاش
یک افق دارد به اسم انتظار
شعر
وصف او
هر چه از خدا گویم
اندک است و ناچیز است
گر چه قلبم از مهرش
شادمان و لبریز است
شعر
اولین آیینه
لبخند، بال و پر زنان
روی لبهای ابیطالب نشست
خوب یادم هست که قنداقهای
داشت غرق بوسه میشد روی دست
بر زمین بال فرشته پهن بود
آسمان، شعر امامت میسرود
غنچهای در قلب کعبه میشکفت