مسیر جاری :
بهترين شيوهي دفاع
ماري از اينکه مردم او را لگد ميکردند به زئوس شکايت کرد. زئوس به او گفت: «اگر نفر اوّلي را که تو را لگد کرد، نيش ميزدي، نفر بعدي پيش از لگد کردن تو، بيشتر از نفر اوّلي درنگ ميکرد.»
دشمن خوني
ماري خود را به کودکي روستايي رساند و او را با نيش زهرآلودش کشت. پدر کودک که از اين جسارت مار خشمگين شده بود، تبري برداشت و به قصد کشتن مار جلوي لانهي او منتظر ماند. همينکه مار سرش را از سوراخ بيرون آورد،...
دروغ شاخدار
مسافران دريا براي وقت گذراني در طي سفر، اغلب سگهاي دستآموز مالتي يا ميمون با خود به کشتي ميبردند. يکبار يکي از مسافران با خود ميموني به کشتي ميبَرَد. هنگامي که کشتي از دماغهي سانيوم
لاکِ لاک پشت چگونه به پشت او چسبيد؟
زئوس تمام جانوران را به ميهماني ازدواجش دعوت کرد. امّا از ميان آنها فقط لاکپشت به ميهماني نيامد. روز بعد زئوس دليل غيبت لاکپشت را از او پرسيد. لاکپشت گفت: «هيچ جا مثل خانه نميشود.»
غريزهي تقليد
ميموني روي شاخهي درختي بلند نشسته بود و ماهيگيراني را که در رودخانه تور ميانداختند، تماشا ميکرد. وقتي ماهيگيرها دست از کار کشيدند و براي خوردن غذا کمي از تورشان فاصله گرفتند، ميمون از درخت پايين
اتّحاد عليه دشمن مشترک
ماري و راسويي بهجاي کشتن موش که عادت ديرينهي هردو بود، به جان هم افتادند.
موشها که آن دو را مشغول دعوا ديدند، از سوراخهايشان بيرون آمدند و به تماشا ايستادند. وقتي چشم مار و راسو
دوبار ناتوان
موش کوري به مادر خود گفت که او چيزهايي را ميتواند ببيند که موش کورهاي ديگر نميتوانند ببينند. مادر موش کور تکّهاي کُندُر به او داد و از او پرسيد: «اين چيه؟»
ديگر دير شده است
پرندهاي که قفسش را ميان پنجرهاي آويخته بودند، فقط شبها آواز ميخواند. خفّاشي صدايش را شنيد، پيش او رفت و پرسيد چرا فقط شبها ميخواند. پرنده گفت براي اينکه او را به هنگام روز گرفتهاند و همين براي...
بيش از گنجايش
روزي روزگاري، قورباغهاي گاو نري را در مرغزاري ديد و به جثّهي تنومند او حسادت کرد. از اينرو آنقدر شکم خود را باد کرد که چين و چروک پوستش محو شد. آنگاه از فرزندان خود پرسيد که از گاو نر بزرگتر
تنبيه در خور جرم
در ساعتي نحس، موشي صحرايي با قورباغهاي نادرست، دوست شد. قورباغه پاي موش را به پاي خود بست و هر دو براي يافتن غذا روي زمين خشک صحرا به راه افتادند. امّا همين که به برکهاي آب رسيدند، قورباغه به