مسیر جاری :
فقط هياهو
صداي قورقور قورباغهاي، توجّه شيري را به خود جلب کرد. شير که تصوّر ميکرد چنان صداي بلندي از گلوي جانوري تنومند بيرون ميآيد به سمت صدا راه افتاد. امّا پس از مدّتي کوتاه، قورباغه را ديد که از برکه
اصل بد
چوپاني توله گرگي را که تازه به دنيا آمده بود، يافت و آن را پيش سگهاي گلّهاش برد. توله گرگ با سگها بزرگ شد و هر وقت گرگي گوسفندي را از گلّه ميربود، همراه سگها، او را تعقيب ميکرد. گاهي که سگها
نيشي تلختر
حکايت زير، حکايت فرومايگاني است که ميکوشند به افرادي قويتر از خود صدمه بزنند. ماري وارد کارگاه آهنگري شد. مار، بهدنبال يافتن چيزي براي خوردن، سوهان آهنگري را ديد و آن را نيش زد. سوهان در کمال
گرگ زاده گرگ شود
چوپاني تولههاي گرگي را يافت و آنها را با زحمت فراوان بزرگ کرد. چوپان نهتنها اميدوار بود وقتي تولهها بزرگ شدند از گلّهاش مراقبت خواهند کرد، بلکه فکر ميکرد گوسفنداني را هم که از گلّههاي ديگر ميدزدند،...
اعتماد بيجا
گرگي از پي گلّهاي گوسفند حرکت ميکرد، امّا به هيچيک از آنها صدمه نميزد. چوپان ابتدا به او به چشم دشمن نگاه ميکرد و کاملاً مراقبش بود. امّا چون مدّتي گذشت و گرگ کوچکترين آزاري به گوسفندان نرساند،...
قانون گذارِ قانون شکن
گرگي که به رهبري گرگهاي ديگر انتخاب شده بود، اعلام کرد براي آنکه گرگها از گرسنگي يکديگر را نخورند، همه بايد آنچه را شکار ميکنند روي هم بريزند و بعد بهطور مساوي تقسيم کنند.
محبّت بي پاداش
گرگي که استخواني را در گلويش گير کرده بود، دنبال کسي ميگشت تا استخوان را از گلوي او بيرون بياورد. در اين هنگام به لکلکي برخورد و از او خواست تا در مقابل دستمزد، او را از اين عذاب نجات دهد. لکلک
زادهي ترس
بچّه گوزني از گوزن سالخوردهاي پرسيد: «پدر! طبيعت تو را بزرگتر و سريعتر از سگ آفريده است. بهعلاوه با شاخهاي بزرگ و حيرتانگيزت ميتواني از خود دفاع کني. با اين همه نميدانم چرا اينچنين هراسان از
ديگ به ديگچه ميگويد رويت سياه
گرگي گوسفندي را از گلّهاي دزديده بود و به لانهاش ميبرد که شيري از راه رسيد و آن را از چنگ او بيرون آورد.
هميشه در اشتباه
برّهاي از رودخانه آب ميخورد. گرگي بره را ديد و به فکر يافتن بهانهاي موجّه براي خوردن او افتاد. گرگ بالادست برّه، کنار آب ايستاد و بهانه گرفت که آب را گلآلود ميکند تا او نتواند آب بنوشد.