نگاهی به وضعیت زنان در جوامع بشری در بیانات استاد انصاریان

زن در فرهنگ های بشری

در منطقه ى شبه قاره هندوستان زن وجود مستقلى به حساب نمى آمد، بلکه او را براى شوهر موجودى طفیلى و غیر مستقل و وابسته مى دانستند و حیات و زندگى را پس از مرگ شوهر براى او جایز نمى دانستند، و نهایتاً روز چهلم مرگ شوهر او را در آتش انداخته مى سوزاندند! و از نظر هندوها بهترین زن، زنى بود که پس از مرگ شوهر به اختیار خودش خود را در آتش بیندازد و بسوزاند!!

مصریان هر گاه آب رود نیل کم مى شد دختر جوانى را آرایش مى کردند و به نیل انداخته به کام غرق شدن مى سپردند تا از برکت نابود شدن او رود نیل زیاد شود!

در مناطق مختلف آفریها زنان را مانند حیوانات دسته دسته به معرض فروش مى گذاشتند!

در چین قدیم پاى دختران را از کودکى با پارچه اى مى بستند و در قالب فلزى قرار مى دادند تا کوچک بماند.

براى زنان چینى ازدواج هم چون معامله بود، پدران و مادران چینى دخترانشان را به هر کس مایل بودند در مقابل گرفتن پول و جنس تقدیم مى کردند.

دختران آن منطقه از دانش آموختن ممنوع بوده و پیوسته مورد کتک خوردن و اهانت از طرف پدران و شوهران بودند و به کارهاى بسیار سخت و پرمشقت گمارده مى شدند!

زنان در روم از ارث بردن محروم بودند و در برابر ظلم و ستمى که نسبت به و در هر زمینه انجام مى گرفت حق مراجعه به دادگاه و دفاع از خویش را نداشت.

اهل روم، تنها براى مردان روح انسانى قائل بودند و عقیده داشتند که در وجود زن روح انسانى وجود ندارد. در قوانین فرانسه براى ارث برى زن شرایط سنگینى وجود داشت که نهایتاً نود درصد زنان فرانسوى امکان ارث بردن نداشتند.

در دولت ساسانى که بر ایران حکومت داشت بنابر قوانینى که از روزگاران پیشین وجود داشت زن به عنوان شخص قلمداد نمى شد، بلکه از او به عنوان شى ء یاد مى کردند و به همین خاطر صاحب هیچ حقى از حقوق انسانى نبود، بلکه او را مایملک به حساب مى آوردند.

در جزائر اقیانوسیه و آفریقا و استرالیا زن در ردیف حیوانات اهلى بود، که باید به وسیله او کسب منفعت و درآمد شود.

در عربستان که جاهلیت کامل بر مردم و قبائلش حاکم بود دختر را زنده به گور مى کردند تا آبرویشان نزد دیگران محفوظ باشد!

وضع زن در جوامعى که بیگانه از وحى و رسالت انبیا و فرهنگ حضرت حق بودند بسیار بسیار فاجعهآمیز و رقت بار بود، و با آنان به صورتى رفتار مى شد که براى ما که به تربیت اسلامى آراسته ایم و قلبى منور از نور قرآن داریم غیر قابل باور است.

قوانین موضوعه در فرهنگ بشرى بر اساس غلبه و برترى قوى بر ضعیف بود و چون اکثر جوامع چه متمدن چه غیر متمدن زن را ضعیف، داراى روح شیطانى، طفیلى و غیر مستقل مى دانستند، قوانینى براى زندگى زن وضع مى شد که نسبت به زن حاصلى جز ظلم و ستم، زورگوئى، محرومیت، و انواع جنایات نداشت.
 

زن در استرالیا

در کشور استرالیا که کشاورزى و دامدارى آبادى داشت زن به عنوان حیوان اهلى شمرده مى شد که وجودش فقط براى دفع شهوت مرد و تولید نسل مناسب بود.

سابق بر این عقیده، جنس زن در آن منطقه مورد استعمال دیگرى هم داشت که در بعضى نقاط بخاطر برخوردن با تمدنى دیگر منسوخ شد و آن این بود که هنگام هجوم قحطى و گرانى و کمبود مواد غذائى زن را مى کشتند و مى خوردند!!

شغل اصلى مرد جنگ و شکار بود و زن باید در بیابان گردى هاى شوهر با بچه هاى خود به انضمام وسائل مختصرى به دنبال مرد حرکت کند.

در سواحل رودخانه ها زن به ماهى گیرى مشغول بود و عنصر اساسى تغذیه خانواده را بدین وسیله فراهم مى ساخت، ولى حق نداشت با شوهرش هم غذا شود، باید صبر مى کرد تا اگر چیزى پس از سیر شدن شوهرش باقى مى ماند تناول کند!

زناشوئى مردم آن نواحى جز فحشاء ممتد و پیوسته چیز دیگر نبود.

شوهر یا ارباب زن هیچ گونه عاطفه و مهر و محبتى نسبت به زن در قلب خود احساس نمى کرد، زن در نظر او شى ء و شى ء بسیار کم بهائى بود.

کشیش معروف سالوادو در کتابش موسوم به خاطرات استرالیا مى نویسد: یک روز غروب صداى هیاهو و جنجال شدیدى شنیده شد، زن ها فریادهاى هول انگیزى مى کردند، بر اثر صدا دویدم، هشت نفر زن کنار اجاق در مطبخ یکدیگر را به شدت هر چه تمام تر با چماق هاى سنگین مى زدند، نصایح و میانجى گرى من در برابر این حیوانات درنده سودمند نیفتاد، ناگریز با عصاى آهنین خود چند ضربت بر کتف و شانه ى دو نفرى که از همه شریرتر بودند زده بالاخره آنها را از هم جدا ساختم، و به جدالى که موجب شکستن چندین سرو خرد شدن چندین کتف شده بود خاتمه دادم!

خون به هر طرف جارى بود، لطف داستان اینجاست که شوهران زنان کنار مطبخ با نهایت خون سردى و بى اعتنائى نشسته و بر این منازعه خونین مى خندیدند!
من با کمال تعجب از آنان پرسیدم که چگونه نشسته اید و مى بینید زنانتان نزدیک است یکدیگر را بکشند؟ جواب دادند انتظار دارى در جدال مشتى زن مداخله کنیم، گفتم اگر یکى از آنان در این میانه کشته شود چه خواهید کرد؟ با خنده مسخره آمیزى جواب دادند: چیزى نیست اگر یکى بمیرد هزاران زن دیگر براى ما هست!

در استرالیاى گذشته معمولا پس از مرگ شوهر، زن پس از انقضاى عدّه ى سه روزه ملک برادر شوهر مى شد.

نکته ى قابل توجه این که زنان استرالیائى کمتر به مرگ طبیعى مى مردند، عموماً پیش از رسیدن اجل هنگامى که زن مریض مى شد با بى توجهى مرگ او را تسریع مى کردند، گاهى هم بدون مقدمات بیمارى او را خفه مى کردند زیرا عقیده داشتند اگر زیاد عمر کند و به پیرى برسد مقدار زیادى از مواد غذائى را خواهد خورد!!
 

زن در آفریقا

در بیشتر نقاط آفریقا ساختن ساختمان و عمارت، بافتن حصیر و فرش، شخم زدن زمین، کاشت و آبیارى شغل زنان است و مردان حاضر نیستند کمترین کمکى به زنان بنمایند، در برخى نقاط آفریقا حتى شغل سلمانى و جراحى و باربرى نیز ویژه ى زنان است. مردها فقط خیاطى و رخت شوئى و گاهى آهنگرى را به خود اختصاص مى دهند.

عموماً مشاغل اختصاصى مردان جزو مکاسب شریف و آبرومند شمرده مى شود، مثلًا در آفریقاى جنوبى آهنگرى از مشاغل محترم محسوب است و آهنگر را طبیب آهن مى خوانند، آهنگرى فن صنعتى و علمى است و گاهى براى شاغلش حقوق سیاسى ایجاد مى کند، در آفریقاى مرکزى مثل اقیانوسیه زن از غذا خوردن با شوهر ممنوع است، فرزندان مطلقا گوش به مادر نمى کنند، پدر خانواده روى کوچک ترین بهانه همسر خود را به اندازه اى میزند که مشرف به مرگ مى شود!

عجیب تر این که این فرهنگ ظالمانه را به گونه اى باور زن داده اند که زن نگون بخت این وضعیت را براى خود عادلانه مى داند به صورتى که مطلقاً از این سرنوشت شکوه و گله اى ندارد!

در نقاط به اصطلاح متمدن آفریقا روزگار زن کمتر از سایر طوایف سیاه نیست، در سنگامبى و دارفور که اولى در آفریقاى غربى و دومى در سودان است زن باید رکاب شوهر را موقع سوار شدن بگیرد، اغلب سیاحان زن هاى این سرزمین را دیده اند که آذوقه و محمولات سنگین را به دوش گرفته، پیاده دنبال شوهر و اربابش که بر الاغ سوار است راه پیمائى مى کنند. در برابر این زحمات طاقت فرسا شوهرانشان آنان را به قیمت کم در برابر پول یا هدیه به بیگانگان مى فروشند!
 

زن در شمال آمریکا

در قبائل نواحى منجمده شمال آمریکا مثل طائفه «فوئژى ها» در تمام فصول سال و حتى زمستان طاقت فرسا زن بى نوا چه براى صید ماهى و چه براى خارج کردن آب از قایق هاى ماهى گیرى باید داخل آب شوند. ساختن کلبه هاى مخصوص یخى و پارو زدن قایق ها از مشاغل اختصاصى زنان است، حتى زنان آبستن یا شیرده نیز از این مشقت ها معاف نیستند!

زن شیرده باید در موقع کار، نوزاد شیرخوارش را در پوستى پیچیده به پشت خود حمل نماید، مردان بیش از چند ساعت کار آن هم شکار کردن در طول هفته ندارند، بقیه اوقات بیکارى را به تفریح و تفنن مى گذرانند.

به عوض این خدمات و بیگارى ها در ایام قحطى و کمبود آذوقه زنان پیر را که دیگر کارآمد نیستند را خفه کرده مى خورند!

طرز خفه کردن این است که سر زن را در حفره اى که از دود زغال و هیزم پر شده نگاه مى دارند تا خفه شود!!

در اکثر قبائلى که ذکر شد خانواده ها از ترس دستبرد و شبیخون یکدیگر که امرى رائج در میان آنان است، باید شب ها به وسیله پاسدارى، خود را از خطر حمله و هجوم دشمن حفظ کنند، انجام این کار مهم هم به عهده ى زنانى است که تمام روز را به کارهاى سنگین و اعمال طاقت فرسا گرفتار بوده اند، مردان به راحتى مى خوابند، زنان خانواده باید آتشى روشن کرده کنار آتش تا صبح پاس بدهند.
 

زن در آسیا

در اقوام نسبتاً متمدن آسیائى نیز وضع زنان وضع خوبى نیست مثلًا در تبت و چین گرچه زنان حکم حیوان بارکش را ندارند، ولى مادام العمر از لحاظ اختیارات اجتماعى صغیر و تحت قیمومیت پدر یا شوهر مى مانند.

تا چند سال قبل و هنوز هم در بعضى از نقاط چین ازدواج یکى از مظاهر ساده خرید و فروش بود.

در چین زن حق غذا خوردن با شوهر یا پسرانش را ندارد، زن بر سر میز طعام حکم چوب خشک را دارد زیرا بدون حرکت و خاموش نشسته فقط باید پیپ شوهر خود را روشن کند، و مانده غذاى افراد ذکور خانواده غذاى او را تشکیل مى دهد.

دختران معمولا ارث نمى برند، به جاى میراث فقط مختصر جهیزیه اى موقع عروسى به آنان داده مى شود.
 
زن در هند و چین
در منطقه ى هند و چین و بیرمانى شهادت زن بى تأثیر است، زنان محضر محکمه را با وجود غیر طاهر و ناپاک خود نباید بیالایند، در موارد خاص هم که شهادت زن مؤثر و قابل قبول است، زنان باید فقط درب محکمه ایستاده اداى شهادت کنند.

شوهران بیرمانى حق دارند زنان خود را به خارجى قرض دهند، در موردى که شوهر یا پدر مقروض باشد دعوا بر علیه زن اقامه مى شود و ممکن است طلبکار به جاى پول از زن یا دختر بدهکار استفاده نماید.
 
زن در هندوستان
در هندوستان زن هندو پیش از شوهر رفتن تابع پدر، و ایام شوهر داشتن مطیع شوهر و در بیوه گى تابع پسر خود است، اگر پسر نداشت تابع خویشان پدرى و اگر آنان هم نبودند مطیع پادشاه عصر است، اشخاصى که ذکر شدند براى زن حکم خداوند را دارند. در هند شوهر، زن خود را به نام خدمتکار و کنیز نامیده به عکس زن باید او را آقا، ارباب، عالى جناب، و گاهى خداوندگار خطاب کند، در هر صورت براى زن بردن اسم شوهر ممنوع است!

براى زنان داشتن سواد ممنوع است، زنان هند زمان قاعدگى خود و لباس و آنچه را لمس مى کنند نجس قلمداد مى شوند، باید در گوشه انزوا بمانند تا دوران مسئله ى سر آید، نکته قابل توجه این که نظیر این توهم در اروپاى متمدن نیز وجود دارد، برخى از ملوانان معتقدند هنگامى که در کشتى در نزدیکى ملوان زن حائضى باشد، قطب نما طورى که باید صحیح کار نمى کند!!
 

موجود ضعیف

پیش از این دوره که البته هنوز وضع زن به ویژه در اروپا و آمریکا رضایت بخش نیست و در بعضى مناطق آسیائى هنوز به زن ستم مى شود، زن به عنوان موجود ضعیف شناخته مى شد و مى گفتند و بلکه بر این باور بودند که زن موجود ضعیفى است که از تمام جهات نسبت به مرد تابع و مطیع و در برابر نیروى جسم و عقل او زبون و ضعیف است و مطلقا حق مداخله در امور اجتماعى را ندارد، بیرون چهار دیوار خانه براى او شخصیتى نیست.

مالکیت و اختیارات مالکانه او تا حدى است که مرد صلاح ببیند و اجازه دهد، در مواریث براى او حقى نیست، عبادتش اگر عبادت کند یا بگذارند عبادت نماید ارزش عبادت مرد را ندارد زیرا ضعیف العقل و بوالهوس است، خروج از محیط خانه براى او ممنوع است.

از نظر حقوقى و قضائى لیاقت این که با پدر و پسر خود انتساب رسمى داشته باشد ندارد، فقط چون با آنان هم خون است نسبت طبیعى دارد.

دختر چون به مرد اجنبى شوهر خواهد کرد نمى تواند حافظ نسب خانواده پدرى خود باشد، و چون بقاى خانواده ها هدف سازمان هاى اجتماعى این دوره بوده و این منظور جز با وجود فرزندان ذکور تأمین نمى شود ارزش پسر و دختر و مرد و زن به هیچ وجه با یکدیگر قابل قیاس نیست.

میان زن و مرد از لحاظ فنا و خلود روح تفاوت قائل هستند، در مجامع عیسوى مذهب اسپانیا و ایتالیا یعنى کاتولیک ها در چگونگى سنخیت روح زن بحث و بالاخره پس از مدتى گفتگو و تنقیح سخن چنین نتیجه مى گیرند که بین تمام زنان فقط حضرت مریم انسان و داراى روح خالد است، بقیه زنان برزخ میان انسان و حیوان اند!!

پیش از این دوره کنونى بعضى اقوام معتقد بودند که زن داراى روح خالدى نیست و بنابراین حکم مى کردند که نباید پس از وفات شوهرش زنده بماند و اگر هم ماند نباید پس از شوهر از دست رفته اش شوهر کند.

اعتقاد برخى از طوائف این بود که زن شریف زنى است که در مرگ شوهر خودکشى نماید، یا حاضر شود او را زنده زنده با جسد شوهر متوفایش بسوزانند، این سوختن نه از لحاظ عاطفه و شدت علاقه زن به شوهر است، بلکه از نظر تبعیت و طفیلى بودن است که زن باید خود را با جسد شوهر یک جا بسوزاند اگر عاطفه و عشق در این امر دخالتى داشت بایستى از طرف شوهر هم در موقع مرگ زن نظیر این عواطف اظهار مى شد.

زن در این دوره خادم مرد شمرده مى شود، شدت و ضعف عنوان خدمت کارى تابع مقتضیات محیط و میزان تعلیمات اقوام و ملت ها بوده است.
 

شئ مملوک

دوره هاى بسیارى بر زنان مظلوم در تاریخ حیات گذشت که زن ابزار التذادى براى مرد بیش نبوده و وسیله اى بوده که در برابر تجاوز و دست درازى مرد نمى توانسته از خود دفاع کند، چون مرد هم به خاطر دور بودنش از تعالیم انبیا جز سیر کردن شکم و ارضاء شهوت جنسى اندیشه اى نداشته است.

مردى که از همه قوى تر بود هر چند نفر زنى را که میل داشت در اختیار خود نگاه مى داشت، چون براى زن روح و فکر و احساساتى نظیر آنچه مرد دارد قائل نبودند.

زن حق نداشت خود را همسر مرد فرض کرده نسبت به معاشقه او با زنان دیگر حسد ورزى کند، چون زن ملک و شئ متعلق به مرد بود، کسى حق نداشت به مالکیت او لطمه وارد سازد، زن هم نمى توانست بدون اجازه و رضاى مالک خود به دیگرى تسلیم شود.

مرد مى توانست هر گونه تصرفى که در سایر اموالش مى کرد در این شئ هم بنماید، حق داشت او را قرض یا اجاره دهد!!

حق داشت او را به دیگرى بخشد یا بفروشد، اخراج کند یا بکشد و نیز مى توانست اجازه دهد مردان دیگرى در استمتاع از این ملک با او شریک شوند، چون دختر هم در مقابل پدر همین موقعیت را داشت پدر گرچه زورمند بود لازم نمى دید از تجاوزات مردان به دخترش دفاع کند!!
 

زن در آمریکا و اروپاى امروز

من از وضع آن روزگاران که اکثر مردم از دانش و تمدن عارى بودند تعجب نمى کنم، تعجبم از وضع زن در آمریکا و اروپاى امروز است، که جز کالاى شهوت مردان نیستند، و عکس هاى نیمه عریانشان وسیله فروش اجناس است، و از طریق زشت ترین فیلم هاى سینمائى و ماهواره اى و اینترنتى و مجلات که اکثر ستاره ها و هنرپیشه هایش زنان جوان زیباروى هستند جیب مردان بى غیرت و کثیف تر از خوک پر مى شود، و باز هم عربده مى کشند که ما با آزاد کردن زن او را به حقوش رسانده و هم دوش مردان قرار داده ایم.

بعضى از مردان آمریکا و اروپاى امروز پا را از وحشیان دوره هاى پیش فراتر گذاشته در کمال بى شرمى و بى حیائى به پسران و دختران خود تجاوز مى کنند و از دختران خود بچه دار مى شوند و ابداً در این زمینه حیا و شرمى براى آنان نیست، هر روز اخبار چنین جنایات هولناکى روى سایت هاى خبرى جهان منعکس است، و باید گفت بى شرمانه تر از این جنایات جنایتى نیست که مرتکب شوند.

نظام خانواده را در غرب از هم گسیخته اند، مرد هر لحظه همسرش را نخواهد او را با چند فرزند رها مى کند و دنبال معشوقى خیابانى مى رود، زن هر گاه از شوهر خوشش نیاید او را رها کرده دنبال مردى خیابانى مى رود، از این برتر این که مراسم عقد و ازدواج برابر با دین خودشان کهنه شده، و هر دو طرف بخاطر فرار از مسئولیت و گرفتار نشدن به قانون دادگاه ها بدون عقد و شرایط لازم تشکیل خانواده مى دهند و پس از پس انداختن چند حرام زاده یکدیگر را رها کرده دنبال کس دیگرى مى روند.

اغلب شناسنامه هاى فرزندان در غرب به نام مادر است زیرا مادر، شوهر معینى نداشته و هر از گاهى بنا به میل خودش در آغوش کسى بوده است.

از عجائب است که اینان به اسلام و مقرارت سعادتبخش آن جاهلانه و بدون مطالعه ایراد دارند!

شخصیت زن در غرب در این روزگار به کلى نابود شده و ارزش هاى وجودى او را بر باد داده اند و زندگى کثیف و ننگینى را بر او تحمیل کرده و به باور او داده اند که زندگى خوب و صحیح و میزان با تمدن همین است:

غرب زن را البته با بدن نیمه عریان و با پوشش هاى جلف و با آرایش هاى غلیظ به صورتى که بتواند شهوات حیوانى هر بیننده را تحریک کند به تمام مراکز اعم از فروشگاه ها، سوپرها، ادارات، پارک ها، دانشگاه ها، مدارس، کوچه و بازار، مجالس مختلط، دفاتر تجارى، لانه هاى جاسوسى، سینماها، تأترها، تماشاخانه ها و .... کشانید و غیرت و حمیت و کرامت و شرف را به وسیله آنان در اکثر مردان نابود کرد، و از مردان حیواناتى هر لحظه گرسنه شهوت جنسى و متقلب و فتنه گر ساخت!!

عجب است که اینان این زندگى غرق در کثافت و آلودگى را زندگى مى دانند، و تابعان شرقى جاهل آنان هم روش آنان را تمدن مى نامند، و زندگى غیر آن را ارتجاعى و امّلى و قدیمى مسلک قلمداد مى نمایند.

قرآن درباره زندگى ننگین اینان و تابعان جاهلشان مى فرماید: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً: «۱»

بگو آیا شما را از زیانکارترین مردم از جهت عمل آگاه کنم؟ آنان کسانى هستند که کوششان در زندگى دنیا هدر رفته و بى نتیجه مانده، در حالى که خود مى پندارند خوب عمل مى کنند.

حکیمى فقیه که به اوضاع این زمان یعنى زمان نوشتن این تفسیر آشنا بود و تفسیرى بر برخى از آیات سوره نور داشت مى نویسد:

به عقیده من بدبخت ترین جامعه ها و ملل آنانى هستند که راه راست یعنى راهى که مشفق ترین دوستان «یعنى خدا و انبیا و امامان و عالمان ربانى» براى معرفى کرده اند نرود و بدون تأمل و فکر دنبال مکتب هاى مادى و اختلافات گشته تا این که خود را وسیله بازى به دست یک عده از مغرضین قرار دهد، و مغرضین بقدرى اراجیف و امور اختلافى بى سروته برایش بخوانند تا کاملًا سر کلاف حقیقت از دست آنان رفته و راهى که به این روشنى است نبینند و نهایتاً دچار سردرگمى کردند و روز به روز بر بیچارگى خود و دور شدن از حقیقت بیفزایند تا کار به جائى رسد که یک دسته از مردمان عوام و عوام فریب به نام تجدد و عدم ارتجاع آنان را به ما قبل تاریخ برگردانده توحش روزگار اول را از سر گیرند، و جاهلانه و بدون آگاهى بر همین راه راست که بهترین وسله سعادت ملى و فردى و اجتماعى و دنیائى و آخرتى است ایراد کنند و بلکه منکر شوند و اظهار عقاید بى پایه و بیجا نمایند.

این خود درجه کامل انحطاط بشر است و ضعف روحى او را مى رساند.

آه که بشر بیچاره چقدر مبتلا به ضعف و ناتوانى عقل است، و پناه به خدا که جهل محض بر او حکومت کند و از روشنائى عقل و استفاده از آن نیز محروم بماند؟!

چنین بشرى چه ستم ها که به خود نمى کند و چه بیچارگى ها که بر سر خود نمى آورد؟!! «۲»
 

زن در عربستان

فرهنگ حاکم بر مردم روزگار جاهلیت فرهنگ دخترکشى بود، ظاهراً اولین قبیله اى که به ارتکاب این جرم مبادرت ورزید قبیله بنى تمیم بود.

نعمان بن منذر پادشاه حیره سالى از سال ها بر این قبیله خشم گرفت برادر خود دیان بن منذر را به سرکوبى آنان فرستاد، و سپاه دیان تعداد زیادى از زنان و دختران قبیله بنى تمیم را به اسارت گرفت، چندى بعد سران و اشراف قبیله به عذرخواهى نزد نعمان آمده از او درخواست رحم و نرمى کرد، نعمان بر آنان ترحم کرد و مقرر نمود هر زن اسیرى که میل دارد به شوهر یا پدرش مسترد شود، وهر زنى خواست بماند مختار باشد.

عده اى از زنان ماندن را ترجیح دادند از جمله دختر قیس بن عاصم که عمر بن شمر را که او را اسیر کرده بود به شوهرى قبول و میل کرد با او بماند، قیس از این اهانت به شدت خشمگین شده نذر کرد که از آن به بعد دختران خود را زنده به گور کند، دیگران هم به او اقتدا کردند.

در برخى از قبائل عرب دختران تازه به دنیا آمده را سر مى بریدند، بعضى ها کودک را از بالاى قله کوه به پائین پرتاب مى کردند، بعضى دیگر دختر را در آب غرق مى نمودند!!

اوهام و خرافات عجیب و غریب در ایجاد این وضع رقت بار بى تأثیر نبوده، تربیت و پرورش یک دختر جوان و تسلیم نمودن او به مرد اجنبى به نام شوهر در نظر اعراب، با حیثیت و با شرف و شجاعت مرد و خانواده او منافات داشت.

در عربستان به ولادت دختر تطیر مى زدند، دختر پیدا کردن را شوم مى دانستند، بیچاره زنى که دختر مى زائید!!

معمولا ولادت دختر را از دوستان و آشنایان پنهان مى داشتند، گوئى خانواده دختر گناه بزرگى مرتکب شده اند.

مردى که خبر ولادت دخترش را مى شنید خشمگین مى شد، هنوز در اقوامى که تربیت کافى ندارند و دختران مانند پسران ارزش واقعى خود را در خانواده و اجتماع به دست نیاورده اند، و از این نظر هنوز بر دوش پدر و مادر بار سنگینى هستند، ولادت دختر براى خانواده خوش آیند نیست.

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ (۵۸) یَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ: (۵۹)«۳»
چون یکى از آنان را به ولادت دختر مژده دهند از شدت خشم چهره اش سیاه گردد و درونش از غصه و اندوه لبریز و آکنده شود!

به سبب مژده بدى که به او داده اند از قوم و قبیله اش در جائى که او را نبینند پنهان مى شود و نسبت به این پیش آمد در اندیشه اى سخت فرو مى رود که آیا آن دختر را با خوارى نگهدارد یا به زور زنده به گورش کند، آگاه باشید نسبت به دختران بد داورى مى کنند.

نتیجه اى که در عربستان جاهلى از کشتن دختران گرفته شد این بود که بتدریج زن کمیاب و هر سه چهار مرد بایستى به یک زن قناعت مى کردند!!

این زناشوئى وقیح و شرم آور را زواج ضمد مى خواندند، زن پس از وضع حمل مى بایست شوهران خود را جمع کرده پدرى میان آنان براى طفل خود پیدا مى کرد، مولود به هر یک شباهت بیشتر داشت او پدرش مى شد.

پیداست حیثیت و منزلتى که در این طرز زناشوئى براى زن مى توان قائل شد چیست و تا چه اندازه است؟ و فرزندى که از این طرز ازدواج به عمل مى آمد و در دامان چنین مادرى تربیت مى شد و از خون و شیر چنین زنى تغذیه مى کرد داراى چه اخلاق و روحیه اى بود و در میان جامعه چه قیمتى داشت!!

برعکس پس از ظهور اسلام تعداد زنان زیاد شد به حدى که اسلام ناچار شد براى رعایت حقوق همه جانبه زن و پاسخ گوئى به احساسات و عواطفشان و ارضاء غرائزشان از طریق معقول و مشروع تعدد زوجات را همراه با شرایط خاص از جمله رعایت عدالت میان زنان تصویب کند که این موضوع بحث مستدل و استوار و قانعکنندهاى را مى طلبد که اگر عمرم باقى باشد در اوائل سوره ى نساء به آن اشاره خواهم کرد.

در خصوص طلاق هم بدبختى زن در عربستان کمتر از ازدواج نبود، مردى که زنش را به میل و اراده خود و بدون هیچ گونه موجب و منطق طلاق مى داد و این طلاق هم طلاق ظالمانه اى بود حق داشت تا مدت مدیدى به او رجوع کند و باز طلاق دهد و هیچ گونه حدى براى دفعات رجوع نبود، گوئى زن مانند گوئى در مقابل چوگان تسلیم بود.

اسلام دفعات رجوع را به دو مرتبه محدود کرد: الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ: «۴»

طلاق رجعى که براى شوهر در آن حق رجوع و بازگشت به همسر است دو بار است، شوهر در هر مرتبه از رجوع باید همسرش را به طور شایسته و متعارف نگه دارد یا بر ترک رجوع، او را به نیکى و خوبى رها نماید.
 
پی نوشت ها
(۱)- کهف ۱۰۳- ۱۰۴.
(۲)- تفسیر سوره نور ۴.
(۳)- نحل ۵۸- ۵۹.
(۴)- بقره ۲۲۹.


منبع: سایت عصر شیعه
نسخه چاپی