نقش الهام و اشراق در جهت دهی رفتار
گاهی انسان از پیمودن راه تجارب و قیاسات - که راه عادی و معمولی به دست آوردن علم است. ناتوان می ماند. عشقی، شوقی، طلب فوق العاده‌ای و یا فکری به صورت برق در ذهنش می جهد، بدون اینکه آن برقی که در ذهنش جهیده، مسبوق به تجارب یا به شکل قیاس منطقی ارسطویی باشد. یعنی متأثر از تجربه و استدلال نیست. این علم، محصول مستقیم تفکرهای قیاسی یا تجربی و یا استقرایی بشر نیست. انسان گاهی مورد هدایت چنین علم الهامی و اشراقیای قرار می گیرد. این علم، ساحت شناختی فرد را درگیر می کند و گاه به صورت غیرمنتظره بر ساحت انگیزش و آن گاه بر رفتار تأثیر می گذارد و آن را جهت میدهد.
 
بوعلی سینا در شفا، اشارات و دانشنامه علایی به این مسئله پرداخته است. او حتی در تحلیل آیه ۳۵ سوره نور، یکاد زیتها یضیء ولو لم تمسسه نار این آیه را بر این موضوع حمل می کند. بعضی مفسران می گویند که این، اشاره به یک عده از نفوس است که آنها چنان آمادگی علم گیری دارند که بدون آنکه معلم و مقدماتی دخالت داشته باشد، گاه یک برقی در آنها پیدا می شود.
 
بوعلی در پایان دانشنامه علایی، وقتی راجع به همین قوة حدس و الهام بحث می کند و می گوید افراد تفاوت دارند، از خودش نام نمیبرد، ولی از جای دیگر معلوم می شود که خودش منظور است. می گوید من افرادی را سراغ دارم که اساسأ حالتشان این است که بدون اینکه احتیاج به مطالعه زیاد داشته باشند، مطالب در ذهنشان می آید اول، مطلب در ذهنشان می آید، بعد به کتاب‌ها مراجعه می‌کنند و می بینند آنچه در کتاب‌هاست، پیشتر در ذهنشان آمده است. بوعلی درباره خودش می گوید: در هجده سالگی هرچه می خواستم یاد بگیرم، یاد گرفته ام. بدین ترتیب، او تصریح می کند که این حالت را در خودم کاملا یافتم. در بحث «نبوت» هم، حقیقت نبوت را قوة قدسیهای الهام – میشمارد که تفاوتش با الهام و اشراق در شدت و ضعف است؛ مانند تفاوت خورشید با چراغ.
 
غزالی در کتاب المنقذ من الضلال مدعی می شود که بسیاری از معلومات بشر که مربوط به نیازهای زندگی است، ابتدا به شکل الهام صورت گرفته است. وی در بحث نبوت و وحی نیز تأکید می کند که فقط لطف الهی از راه الهام، بشر را هدایت کرده است.
 
خواجه نصیرالدین طوسی نیز درباره احتیاج به وحی و نبوت که بحث می کند، مدعی می شود برخی صنایع را بشر از راه الهام آموخته است. مولوی نیز همین معنا و مضمون را به نظم درآورده است:
 
این نجوم و طب وحی انبیاست ... عقل و حس را سوی بی سو‌ ره کجاست
عقل جزوی عقل استخراج نیست ... جز پذیرای فن و محتاج نیست
جمله حرفت‌ها یقین از وحی بود ... اول او لیک عقل آن را فزود
 
 اساسا اختلاف دو مکتب «مشاء» و «اشراق»، تنها در لغت نیست، بلکه ارسطو بیشتر متکی به تجسس علمی، قیاسی و تجربی بود، ولی افلاطون بیشتر روی الهامات و اشراقات تکیه داشت و بر این باور بود که ذهن و نفس را باید تربیت کرد و آماده اشراق و الهام نمود. غیر از فلاسفه اشراقی، عرفا نیز شدید دنبال این راه رفته اند و آن را تأیید می کنند.
 
اینشتین و الکسیس کارل، از جمله دانشمندان معاصر به شمار می آیند که به این نگره باور داشته، و درباره آن سخن گفته اند. اینشتین در مقدمه کتاب خلاصه فلسفی نظریه اینشتین تصریح می کند که تجارب، مولد فرضیات نیست، بلکه برعکس است؛ چنان که فرضیه های بزرگ دنیا، همان‌هایی‌اند که در حالتی خاص، یک مرتبه به ذهن دانشمند القا و الهام شده است. او حتی از آن به الهام و اشراق تعبیر می کند؛ یعنی ابتدا چیزی به او الهام شده، و سپس آن را آزمایش و تجربه کرده، دریافته آن الهام درست است. الکسیس کارل نیز در کتاب انسان، موجود ناشناخته، فصل جداگانه ای را به اشراق و الهام اختصاص داده است.
 
شهید مطهری، که بخشی از بحث امدادهای غیبی در زندگی بشر را به الهام و اشراق اختصاص داده، راه‌های عادی و معمولی حصول علم را دو گونه معرفی می کند: یکی تجربه و مشاهده عینی، و دیگری قیاسی استدلالی. به زعم ایشان، بشر از راه مطالعه و مشاهده عینی طبیعت، با رموز و اسرار آن آشنا می شود، و یا با استفاده از قوه استدلال و قیاس، نتیجه ای را پیش بینی و استنتاج می کند. ایشان الهام و اشراق را گونه ای از راههای حصول علم میداند و می گوید: «یکی از انواع مددهای غیبی، الهامات و اشراقاتی است که احیانا به دانشمندان می شود و ناگهان دری از علم به روی آنها گشوده می شود و اکتشافی عظیم رخ میدهد». استاد در پایان این قسمت نتیجه می گیرد:
 
در زندگی افراد بشر، انواعی از مددهای غیبی وجود دارد: به صورت تقویت دل و اراده، به صورت فراهم شدن اسباب و وسایل مادی کار، به صورت هدایت و روشن بینی، به صورت الهام افکار بلند علمی. پس معلوم می شود بشر به خود واگذاشته نیست. دست عنایت پروردگار در شرایط خاصی او را دستگیری می کند، از ضلالت و گمراهی و سرگردانی، و از عجز و ضعف و ناتوانی نجات میدهد.
 
 ویلیام جیمز در این مورد انسان را مقهور اراده مافوق میداند: حیات دینی بستگی بسیار به امور غیرارادی دارد. مصلحان بزرگ دینی و قدیسان عظیم الشأن ... حالتهای مکاشفه، استماع هاتف غیبی و اشراق های درخشانی داشته‌اند و این امور، نتیجه حساسیت های فوق العاده ای بوده است که آنها در خود داشته‌اند. در وحی و الهام به خصوص آدمی حس می کند به فرمان اراده ای مافوق خود در می آید ... که نزد پیامبر یهود، حضرت محمد، بعضی عرفا و... دیده شده است.
 
منبع: اسلام و زیبایی‌های زندگی: رویکردی تحلیلی و تربیتی به سبک زندگی ، دکتر داود رجبی‌نیا، صص349-345، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ اول، 1391
نسخه چاپی