دین چیست و انسان کیست؟
ابتدا باید روشن شود در این مقام منظور از دین چیست؛ همچنان که لازم است تا حدودی هویت انسان را باز شناخت تا بتوان با معیار دین و انسان فلسفه‌های تربیتی را طبقه بندی کرد. تا تعریف روشنی از دین ارائه نشود، نمی توان به مفهوم دینی بودن یک مکتب تربیتی در مقابل مکتب سکولار پی برد؛ و تا معلوم نشود هویت انسان چیست، نمی توان مکتب تربیتی جامع و فراگیری برای تربیت انسان ارائه داد.
 
دین در فرهنگ واژگان و از جنبه لغوی به معانی گوناگونی چون «تعبد، انقیاد، فروتنی، تسلیم پذیری، فرمانبرداری، عرف و عادات، فرمان، والایی، حساب، پاداش و قانون به کار رفته است». از میان این مفاهیم، آنکه جنبه مرکزی و اساسی دارد مفهوم فرمانبرداری است. از سویی، واژه شناسان تعریف دین به مفهوم «شریعت» را از این جهت استعاره ای دانسته اند که «پیروان یک شریعت به احکام و ارزش‌های آن شریعت گردن نهاده اند و از صاحب یا صاحبان آن شریعت فرمان می برند»، و از سوی دیگر تأکید می ورزند که خضوع، فروتنی و فرمانبرداری پیروان یک شریعت در برابر احکام و بایدها و نبایدهای آن، وجه مشترک همه مضامینی به شمار می رود که در تعریف لفظی دین به آنها اشاره رفت. بنابراین تسلیم فروتنانه در برابر خواسته های دین از لوازم مفهوم شناختی دین است.
 
همچنین دین در مفهوم کاربردی خود مشتمل بر مجموعه ای از مبانی، اصول، روشها، احکام و ارزش‌هاست که پیروان، خود را به آنها پایبند می دانند و همراه با گرایش و احساس معنوی و روحانی خاصی بر اساس آنها رفتار می کنند. اما عنصر کلیدی و شاخص اصلی دین چیست؟
 
همان گونه که نظام آفرینش بدون وجود و حضور خداوند معنا و مفهوم نمی یابد - چون خداوند پدید آورنده جهان و انسان است به مقوله دین نیز بدون توجه و اتکا به پدید آورنده و شارع آن، یعنی خداوند معنا و حقیقت پیدا نمی کند. بنابراین عنصر خداباوری را باید اصلی ترین و کلیدی ترین عنصر دین و دینی دانست. اساسأ، بدون وجود خدا و نگرش و گرایش خداباورانه، دین معنا و حقیقت نمی یابد. بدیهی است بر آن مجموعه ای از مبانی و اصول و ارزش‌هایی که به نام مبانی و اصول و ارزشهای دینی مطرح است، اما بر خدامحوری و اعتقاد به وجود خداوند پایبند نیست، نمی توان اصالتا نام دین نهاد؛ گرچه به طور مجازی و به مرور زمان  توسط پیروانش نام دین به خود گرفته باشد. برداشت اصطلاحی زیر از دین نشان می دهد که هر جریان یا مکتب اعتقادی و ارزشی را نمی توان دین یا دینی نامید:
 
دین اصطلاحا به معنای اعتقاد به آفریننده ای برای جهان و انسان، و دستورات عملی متناسب با این عقاید می باشد. از این روی، کسانی که مطلقة معتقد به آفریننده ای نیستند و پیدایش پدیده های جهان را تصادفی، و یا صرفا معلول فعل و انفعالات مادی و طبیعی می دانند «بی دین» نامیده می شوند.
 
 برای تبیین هرچه بهتر معیارهای دوگانه طبقه بندی مکاتب، افزون بر چیستی دین، چیستی انسان نیز باید تشریح شود. نگرش‌های گوناگون در مکاتب تربیتی با در نظر گرفتن محوریت انسان، می خواهند نه تنها پرسش از چیستی انسان را پاسخ دهند، بلکه درصددند «از کجا آمدن»، «در کجا بودن» و «به کجا روان گشتن» او را نیز روشن سازند؛ خواه بتوانند برای این پرسش‌های چهارگانه پاسخ مناسب و صحیح بیابند، خواه نتوانند. هر مکتب فکری و تربیتی می کوشد تا در مقام پاسخ به پرسش‌های ناظر به «چیستی»، «از کجایی»، «در کجایی» و «به کجایی» انسان، و در رقابت با دیگر مکاتب پاسخ بهتر و کامل تری ارائه دهد. در این میان، تنها یک پاسخ حقیقی وجود دارد که می تواند کاشف از حقیقت «چیستی» انسان و دیگر پرسش‌های «کجایی» انسان باشد؛ زیرا حقیقت انسان یک چیز بیش نیست و جهات سه گانه وجودی او نیز به بیش از یک جهت باز نمی گردد. پاسخ این پرسش‌ها را به وقت مقتضی، یعنی هنگامی وامی گذاریم که به بیان و نقد و بررسی مکاتب پرداختیم. مسائل یادشده، گفتمان اساسی همه مکاتب تربیتی را دربر می گیرد؛ زیرا چه بسا مهم تر از این مسائل نتوان سراغ داد. ارزش و اهمیت موضوع را می توان از بیان رسای امیر مؤمنان به دریافت که فرمود:

رحم الله امرءا عرف قدره ولم یتعد طوره؛ «رحمت الهی بر آن کس باد که به قدر و منزلت خویش پی برد و از مرز خود پا فراتر ننهاد». در مقام خودشناسی، مهم این است که انسان، افزون بر درک منزلت انسانی خویش، بتواند به «سه پرسش کجایی» پاسخ روشن دهد. با این بیان، او باید دریابد از کجا آمده است، در کجا قرار دارد و سرانجام به کجا روان خواهد بود. بر این اساس روشن می شود که چگونه پی بردن به «چیستی و منزلت» و همچنین «کجایی» انسان در هر سه جهت تا چه پایه مهم و حیاتی است. چنانچه انسان پاسخ این پرسش‌ها را آنچنان که باید و شاید نیابد، موجودی گم گشته و حیران خواهد ماند و چنین کسی از حیات انسانی بهره ای نخواهد داشت.
 
به بیانی که گذشت، بر مبنای معیارهای انسان شناختی، چه با نگرش دینی و چه با نگرش سکولار، در درجه نخست باید به هویت انسان اندیشید؛ سپس با درک هویت او نقطه آغاز و خط امتداد و نقطه پایان و فرجام او را یافت. درک و فهم کجایی انسان وامدار درک و فهم هویت اوست. مکاتب تربیتی غرب در مقام پاسخ، برخی به افراط و فرانگری و برخی به تفریط و فرونگری گراییده اند. در این چرخش ناموزون و نامتعادل، هویت وجودی انسان دستخوش افراط و تفریط می شود و ارزش وجودی او در بسیاری موارد کاملا مخدوش می گردد. در این میان، کشف و درک دیدگاه اعتدال گرا و توجه به آن بسیار حیاتی و با اهمیت است. با توجه به آنچه گذشت مکاتب و فلسفه‌های تربیتی بر دو قسم اند:
 
1. مکاتبی که در زمینه تربیت و کمال انسانی هیچ شأن و موقعیتی برای دین، به تعبیری که گذشت، قایل نیستند. اینها ذیل عنوان «مکاتب سکولار» رده بندی می شوند. این دسته از مکاتب، خود در زمینه انسان و تربیت او، و همچنین در پاسخ به جنبه های سه گانه کجایی انسان، یا گرفتار افراط شده اند و یا به تفریط گراییده اند. به تعبیری، با شأن و مقام انسان را بسیار فراتر از آنچه که واقعا هست دیده اند و در حق او مبالغه کرده اند، و یا برعکس، هویت و جایگاهی به مراتب فروتر از آنچه هست و باید باشد برای انسان در نظر گرفته اند. در هر صورت، افراط و تفریط در هر زمینه ای مستلزم ظلم و اجحاف یا تقصیر و اهمال است. در بررسی مکاتب تربیتی غرب، از سویی با مکاتب افراطی گوناگونی چون مکتب «انسانیت دینی» آگوست کنت، «اگزیستانسیالیسم» ژان پل سارتر و «انسان مداری» مدرن، و از سوی دیگر، با دیدگاه های تفریط آمیز گوناگونی چون «روان تحلیلی» فروید، «رفتارگرایی» شرطی سازی اسکینر، «تجربه گرایی» بیکن و جان لاک و «خردگرایی» دکارت روبه روییم
 
٢. مکاتبی که در زمینه تربیت انسان برای دین و آموزه‌های دینی نقش نسبتا برجسته ای قابل اند. در تجزیه و تحلیل مکاتب تعلیم و تربیت با نگرش دینی می توان به طرح دیدگاه هایی چون دیدگاه یهود، مسیحیت، اگزیستنسیالیسم خداباور و در مواردی اسلام پرداخت. با تأملی واقع نگرانه و حقیقت گرایانه تشخیص دیدگاه برتر از میان مجموعه دیدگاه های فوق چندان مشکل نمی نماید؛ دیدگاهی که به افراط یا تفریط ره نمی پوید.
 
تقسیم فوق، در بخش نخست به فلسفه‌ها و مکاتبی نظر دارد که پس از رنسانس و در واکنش به نگرش ها و بینش های اغلب کلیسایی پدید آمدند. از این میان، نظریه اگوست کنت در تعریفش از «انسانیت دینی» یا «دین انسانیت»، دیدگاه ژان پل سارتر در اصالت بخشیدن به وجود انسان، نگاه انسان مدارانه جان دیویی به وجود و... را از جمله مکاتب افراطی و فرانگر، و در برابر، برداشت فروند از انسان و رشد و تربیت او، با تمرکز خاص بر غرایز حیاتی و از جمله غریزه جنسی، تعریف اسکینر از رفتار انسان در به تصویر کشیدن انسان رباتیک و مکانیستی، و همچنین اندیشه های کسانی چون بیکن، نیچه، دکارت و کانت، در ارائه تصویر یکسونگرانه درباره انسان را باید از جمله مکاتب تفریطی و فرونگر برشمرد.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت، سیداحمد رهنمایی، صص101-97، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1388
نسخه چاپی